نام = قمار عشق
نام = قمار عشق
ویو جین
دوباره یه روز مزخرف دیگه هنوز باورم نمیشه بابام منو داده به این کیم نامجون ملفیای بزرگ کره هیییییی
رفتم پایین
جین : سلام
اوجوما : سلام پسرم
جین : غذا چیه
اوجوما : پنکیک
روی صندلی نشستم و اوجوما پنکیک گذاشت جلوم
اوجوما : من میخوام برم بیرون چیزی نمیخوای
جین :نه
اوجوما: خداحافظ
جین : بای
رفت منم مشغول خوردن شدم بعد چند دقیقه نفسای گرم یه نفر به گوشم خورد
نامجون : سلام بیبی
جین : منو با این اسم صدا نزن
نامجون : اونوقت چرا?
نشست روبهرو جین
جین : چون ازت متنفرم
نامجون : تو اولین کسی نیستی که اینو میگه
جین : چرا منو ول نمیکنی ? چرا نمیذاری برم? عوضش بهت پول میدم ،بذار برم
نامجون : نمیشه
جین : چرا
نامجون : تو متعلق به منی
جین : عوضی (بغض)
بلند شدم رفتم توی اتاق
ویو نامجون
خیلی عصبی شدم نه از رفتار جین بخاطر اینکه نمیفهمه من عاشقشم
بلند شدم کتمو از روی مبل برداشتم مو رفتم بیرون تا عصابمو درست کنم
ویو جین
ساعت 12 نصف شب
داشتم تلویزیون میدیم که کم کم چشمام داشت سنگین میشد تلویزیون خاموش کردم بلند شدم برم که صدای چرخیدن کیلید توی در توجه همو جلب کرد
برگشتم نامجون تو چهارچوب در ظاهر شد
سرتا پاش خونی بود
.....
ادامه دارد
خوب بود نظر بدین ادامه بدم
ویو جین
دوباره یه روز مزخرف دیگه هنوز باورم نمیشه بابام منو داده به این کیم نامجون ملفیای بزرگ کره هیییییی
رفتم پایین
جین : سلام
اوجوما : سلام پسرم
جین : غذا چیه
اوجوما : پنکیک
روی صندلی نشستم و اوجوما پنکیک گذاشت جلوم
اوجوما : من میخوام برم بیرون چیزی نمیخوای
جین :نه
اوجوما: خداحافظ
جین : بای
رفت منم مشغول خوردن شدم بعد چند دقیقه نفسای گرم یه نفر به گوشم خورد
نامجون : سلام بیبی
جین : منو با این اسم صدا نزن
نامجون : اونوقت چرا?
نشست روبهرو جین
جین : چون ازت متنفرم
نامجون : تو اولین کسی نیستی که اینو میگه
جین : چرا منو ول نمیکنی ? چرا نمیذاری برم? عوضش بهت پول میدم ،بذار برم
نامجون : نمیشه
جین : چرا
نامجون : تو متعلق به منی
جین : عوضی (بغض)
بلند شدم رفتم توی اتاق
ویو نامجون
خیلی عصبی شدم نه از رفتار جین بخاطر اینکه نمیفهمه من عاشقشم
بلند شدم کتمو از روی مبل برداشتم مو رفتم بیرون تا عصابمو درست کنم
ویو جین
ساعت 12 نصف شب
داشتم تلویزیون میدیم که کم کم چشمام داشت سنگین میشد تلویزیون خاموش کردم بلند شدم برم که صدای چرخیدن کیلید توی در توجه همو جلب کرد
برگشتم نامجون تو چهارچوب در ظاهر شد
سرتا پاش خونی بود
.....
ادامه دارد
خوب بود نظر بدین ادامه بدم
۳۵۸
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.