پارت ۲۴ : حاکمان جهنم....
خی فردای اون روز دید بازدید ها تازه شروع شد و همه اومدن و رفتن
جیمین : وایی زانوم درد میکنه
که زهرا. خانوم یه لیوان چایی نبات داد جیمین
جیمین : جین باور سخته ولی ابن چایی نشان رو که خوردم خوب شدم ( ترس و تعجب)
زهرا خانم: چی نیستش مادر الکلی نترس باد پیچیده بوده توش
جینین : آهان
همه درحال خوردن شولی ( یه نوع غذای یزدی.البته غذام نیست نمیدونم چیه ) بودن
جیهوپ : ووویی چقدر این شولی خوشمزست نمدونستم وایی دستور درد نکنه مامان جون
زهرا خانوم : خواهش میکنم پسرم قربونت بشم بخور مادر قوت بگیری این شلغم و چغندر توش ها دوای سرماخوردگیه ح از آمپول ماپولایی که حالت در اومده مردم میزنن هاهم قوی تره بخور مادر نوش جونت حالا هم که هوا دزد شده دیگه باید هفته از دوسه بار شولی بخوره آدم بخور مادر قربون قدت بشم من نوش جونت
شب شده بود و عمه های ا.ت همه اومده بودن و داشتن آجیل میخوردن و غیبت میکردن خلاصه بگم فقط سبزی خوردنشون کم بود
عمه ی ا.ت : ا.ت عروس گلم یا چای واسه مت میارید
با این حرف ا.ت پسرا خشکشدن
شوگا با عصبانیت پشت سر ا.ت رفت توی آشپزخونه
ا.ت با ناراحتی چایی میریخت
شوگا : منظور
ا.ت : منظور چی
شوگا : منظور عمت( اینجا صداش زنونه میکنه ) که هی زرت و زرت ا.ت عروس گلم اینو بیار اون رو ببر این فلانه این بهانه
ا.ت : به خدا منم نمیدونم شمام هیچی نگید آخرش گند این قضیه در میاد
جیمین : وایی زانوم درد میکنه
که زهرا. خانوم یه لیوان چایی نبات داد جیمین
جیمین : جین باور سخته ولی ابن چایی نشان رو که خوردم خوب شدم ( ترس و تعجب)
زهرا خانم: چی نیستش مادر الکلی نترس باد پیچیده بوده توش
جینین : آهان
همه درحال خوردن شولی ( یه نوع غذای یزدی.البته غذام نیست نمیدونم چیه ) بودن
جیهوپ : ووویی چقدر این شولی خوشمزست نمدونستم وایی دستور درد نکنه مامان جون
زهرا خانوم : خواهش میکنم پسرم قربونت بشم بخور مادر قوت بگیری این شلغم و چغندر توش ها دوای سرماخوردگیه ح از آمپول ماپولایی که حالت در اومده مردم میزنن هاهم قوی تره بخور مادر نوش جونت حالا هم که هوا دزد شده دیگه باید هفته از دوسه بار شولی بخوره آدم بخور مادر قربون قدت بشم من نوش جونت
شب شده بود و عمه های ا.ت همه اومده بودن و داشتن آجیل میخوردن و غیبت میکردن خلاصه بگم فقط سبزی خوردنشون کم بود
عمه ی ا.ت : ا.ت عروس گلم یا چای واسه مت میارید
با این حرف ا.ت پسرا خشکشدن
شوگا با عصبانیت پشت سر ا.ت رفت توی آشپزخونه
ا.ت با ناراحتی چایی میریخت
شوگا : منظور
ا.ت : منظور چی
شوگا : منظور عمت( اینجا صداش زنونه میکنه ) که هی زرت و زرت ا.ت عروس گلم اینو بیار اون رو ببر این فلانه این بهانه
ا.ت : به خدا منم نمیدونم شمام هیچی نگید آخرش گند این قضیه در میاد
۳.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.