𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙊𝙣 𝙈𝙮 𝙊𝙬𝙣 𝙏𝙚𝙧𝙢𝙨!
𝙇𝙞𝙛𝙚 𝙊𝙣 𝙈𝙮 𝙊𝙬𝙣 𝙏𝙚𝙧𝙢𝙨!
part8
م/ا:چرا اینقدر دیر کردید
_من داشتم لباس هامو عوض میکردم الکس هم منتظر من پشت در بود
م/ا:خیلی خوب بیاید بخورید
_رفتیم غذا خوردیم من خواستم برم ساحل که مامان الکس رو دنبال من فرستاد
_من برم لباسامو بپوشم
٫منم لباسامو میام لباسامو عوض کنم
_بیا
(ویو بالا)
٫خوب بلدی دروغ بگی ها
_خ*فه شو برو بیرون میخوام لباسام رو عوض کنم
,خیلی خوب
(ویو دریا)
_رفتیم دریا من ضد آفتاب زدم روی خاک دراز کشیدم صورتم رو اون طرف کردم احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه با خودم گفتم ولش کن حتما خیالاتی شدم خلاصه رفتیم بازی کردیم با آب و رفتیم خونه
(ویو خونه)
_خیلی خوابم میومد رفتم یه حموم چند مینی کردم لباس خوابم رو پوشیدم نمی دونم چرا اما به جای اینکه به لونا فکر کنم فکر جیمین میومد سعی کردم بخابم اما همش احساس میکردم یکی داره نگام میکنه چشمام رو باز کردم دیدم پنجره بازه رفتم بستم و کولر رو روشن کردم چون عادت داشتم همیشه باد کولر باید مستقیم روی خودم باشه گذاشتم پتو رو روی خودم کشیدم یه بالشت رو بغل کردم به خواب عمیقی فرو رفتم
(ویو فردا)
_با صدای مامان چشمام رو باز کردم
م/ا:پاشو آماده شو با الکس برو آرایشگاه
_مامان هنوز زوده(خابالود)
م/ا:پاشو دختر ساعت هفت صبحه
_چییییی من اینقدر خوابیدم
م/ا:اره خابالود حالا برو آماده شو بیا پایین یه چیزی بخور تا بری آرایشگاه
_باشه مامان آت رفت رفتم حموم روتین صبح رو انجام دادم لباسم رو پوشیدم یه آرایش لایت انجام دادم موهام رو باز گذاشتم رفتم پایین صبحانه نخوردم چون وقتی از خواب بلند میشم تا چند دقیقه نمی تونم چیزی بخورم با الکس رفتیم آرایشگاه منو نشوندن روی صندلی و یکی آرایش میکرد یکی موهام رو درست میکرد یکی ناخون هامو مانیتور میکردو......
رفتم لباسم عروسی رو پوشیدم خیلی خوشگل بود(استایل کامل ات رو میزارم)
رفتیم پایین کفشم پاشنه بلند بود پس پایین رفتن از پله ها سخت بود رفتم بیرون الکس رو دیدم گفتم الکس روشو برگردوند وا چند دقیقه مهو من بود گفتم اگه دید زدنت تموم شد بیا دستمو بگیر کفشم پاشنه بلنده میفتم
٫عا اومدم اومدم رفتم دستشو گرفتم من واقعا آت رو دوست داشتم اما اون منو دوست نداره من به امید اینکه کم کم عاشقم بشه سوار ماشین شدیم رفتیم آتلیه
(اسلاید اول لباسی که آت رفت آرایشگاه من لباس عروس آت)
part8
م/ا:چرا اینقدر دیر کردید
_من داشتم لباس هامو عوض میکردم الکس هم منتظر من پشت در بود
م/ا:خیلی خوب بیاید بخورید
_رفتیم غذا خوردیم من خواستم برم ساحل که مامان الکس رو دنبال من فرستاد
_من برم لباسامو بپوشم
٫منم لباسامو میام لباسامو عوض کنم
_بیا
(ویو بالا)
٫خوب بلدی دروغ بگی ها
_خ*فه شو برو بیرون میخوام لباسام رو عوض کنم
,خیلی خوب
(ویو دریا)
_رفتیم دریا من ضد آفتاب زدم روی خاک دراز کشیدم صورتم رو اون طرف کردم احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه با خودم گفتم ولش کن حتما خیالاتی شدم خلاصه رفتیم بازی کردیم با آب و رفتیم خونه
(ویو خونه)
_خیلی خوابم میومد رفتم یه حموم چند مینی کردم لباس خوابم رو پوشیدم نمی دونم چرا اما به جای اینکه به لونا فکر کنم فکر جیمین میومد سعی کردم بخابم اما همش احساس میکردم یکی داره نگام میکنه چشمام رو باز کردم دیدم پنجره بازه رفتم بستم و کولر رو روشن کردم چون عادت داشتم همیشه باد کولر باید مستقیم روی خودم باشه گذاشتم پتو رو روی خودم کشیدم یه بالشت رو بغل کردم به خواب عمیقی فرو رفتم
(ویو فردا)
_با صدای مامان چشمام رو باز کردم
م/ا:پاشو آماده شو با الکس برو آرایشگاه
_مامان هنوز زوده(خابالود)
م/ا:پاشو دختر ساعت هفت صبحه
_چییییی من اینقدر خوابیدم
م/ا:اره خابالود حالا برو آماده شو بیا پایین یه چیزی بخور تا بری آرایشگاه
_باشه مامان آت رفت رفتم حموم روتین صبح رو انجام دادم لباسم رو پوشیدم یه آرایش لایت انجام دادم موهام رو باز گذاشتم رفتم پایین صبحانه نخوردم چون وقتی از خواب بلند میشم تا چند دقیقه نمی تونم چیزی بخورم با الکس رفتیم آرایشگاه منو نشوندن روی صندلی و یکی آرایش میکرد یکی موهام رو درست میکرد یکی ناخون هامو مانیتور میکردو......
رفتم لباسم عروسی رو پوشیدم خیلی خوشگل بود(استایل کامل ات رو میزارم)
رفتیم پایین کفشم پاشنه بلند بود پس پایین رفتن از پله ها سخت بود رفتم بیرون الکس رو دیدم گفتم الکس روشو برگردوند وا چند دقیقه مهو من بود گفتم اگه دید زدنت تموم شد بیا دستمو بگیر کفشم پاشنه بلنده میفتم
٫عا اومدم اومدم رفتم دستشو گرفتم من واقعا آت رو دوست داشتم اما اون منو دوست نداره من به امید اینکه کم کم عاشقم بشه سوار ماشین شدیم رفتیم آتلیه
(اسلاید اول لباسی که آت رفت آرایشگاه من لباس عروس آت)
۵.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.