تک پارتی تهیونگـ ـ*دو مسیر و یک تنفر،،*
[]درخواستی[]
دستش رو سمت بند لباسش برد ولی با فکر به چندساعت پیش چشماش اشک هاش رو داشت تحمل میکرد
دقیقا ساعت ۱۰:۵۴دقیقه
زمانی که به صورت رسمی با کیم تهیونگ ازدواج کرد ولی کی اهمیت میداد که به اجبار ازدواج کردن؟قرار بود داخل این دومسیر و یک تنفر زندگی کنه؟
ویو جی آ
امشب همون شب مزخرف بود بعد عروسی به اتاق رفتم تا لباس سفیدی که تو تنم با برق های روش خودنمایی میکرد رو عوض کنم دیتم رو سمت زیپ پشت لباس بردم و بازش کردم داشت از تنم میوفتاد که با باز شدن در و دیدن قیافه تهیونگ لباس رو جلوی خودم گرفتم...
جی آ:چرا بدون اجازه میای داخل؟
تهیونگ:(نزدیک جی آ شد)به تخت نگاه نکردی مادمازل؟
جی آ:منظ.....وایسا ببینم چرا تخت دونفرست؟اتاقامون مگه جدا نیست؟
تهیونگ:نه بیب
جی آ:اه خیلی رومخه...اهم کیم تهیونگ خودت خوب میدونی من دوست ندارم اگه اصرار پدرم نبود منم الان همسرت نبودم پس دوست ندارم بیب صدام کنی
تهیونگ:حالا که هستی
جی آ:میدونی خیلی رومخی نه؟
تهیونگ:حواست بیشتر به حرفات باشه بیب امشب جای ببخشش نمیزارم برات
جی آ:شت(اروم)..میخوام خیالت رو اسوده کنم مستر
من قرار نیست بزارم هیچوقت بهم دست بزنی یا پیشت رو این تخت بخوابم و از همه مهم تر دوست ندارم
تهیونگ:که اینطور...پس دوسم نداری؟نه؟
جی آ:افرین درست فهمیدی
تهیونگ:مشکلی نیست بیب من عجله ندارم بهت وقت میدم عاشقم بشی
جی آ:زیاد فیلم میبینی نه؟فکر کردی زندگی واقعی مث فیلماست که یکی به طرف مقابلش ۳۶۵ وقت بده عاشقش بشه؟!
تهیونگ:چرا ۳۶۵ رو تا وقتی میتونم فقط تا صبح بهت وقت بدم؟
جی آ: هوف...پسره ی...
تهیونگ ویو
با پوزخند به چشماش زل زدم اون چشمای قهوه ای براق نمیتونست حقیقت رو ازم پنهان کنه..معلوم بود میدونه قراره چیکار کنم و بخاطرش میترسه...دستم رو دور کمرش گذاشتم و به خودم نزدیکش کردم و سرم رو نزدیک گوشش بردم
تهیونگ:بهت ۱دقیقه وقت میدم عاشقم شی بعدش دیگه راه برگشتی نیست
جی آ:تو که نمیخوای امشب بهم دست بزنی نه؟
تهیونگ:خودت چی فکر میکنی بیب؟
جی آ ویو
به خودم قول دادم بعد سوهو دیگه عاشق نشم
ولی این عادی بود وقتی بیب صدام میزد ضربان قلبم بالا میرفت؟گیج شده بودم نمیتونستم بفهمم چی درسته یا چی اشتباهه...
تهیونگ:وقتت تمومه کیم ج....
جی آ:قبوله...میخوام...عاشقت باشم
تهیونگ:مطمئنی(پوزخند)
جی آ:اره...ولی دیگه پرو نشو..
تهیونگ ویو
رو گردنش و اون پوست صاف و براقش بوسه ای گذاشتم و روی تخت هولش دادم و...(ادمین دیگه نمیخواد گزارش شه🌚)
*چند ساعت بعد*
تهیونگ
ویو
با دست زدن به بدن که سرد بود روش پتو گذاشتم و بغلش کردم که گفت
جی آ:خیلی درد داشت لعنتی...اصن دوست ندارم(با لحن کیوت)
تهیونگ:منم عاشقتم!
برای همیشه(خنده)
پایان
بیای تو کامنتا نظرتونو برعکس بیان کنید🌚🎀مثلا اگه خوب بود بگید بد بود
دستش رو سمت بند لباسش برد ولی با فکر به چندساعت پیش چشماش اشک هاش رو داشت تحمل میکرد
دقیقا ساعت ۱۰:۵۴دقیقه
زمانی که به صورت رسمی با کیم تهیونگ ازدواج کرد ولی کی اهمیت میداد که به اجبار ازدواج کردن؟قرار بود داخل این دومسیر و یک تنفر زندگی کنه؟
ویو جی آ
امشب همون شب مزخرف بود بعد عروسی به اتاق رفتم تا لباس سفیدی که تو تنم با برق های روش خودنمایی میکرد رو عوض کنم دیتم رو سمت زیپ پشت لباس بردم و بازش کردم داشت از تنم میوفتاد که با باز شدن در و دیدن قیافه تهیونگ لباس رو جلوی خودم گرفتم...
جی آ:چرا بدون اجازه میای داخل؟
تهیونگ:(نزدیک جی آ شد)به تخت نگاه نکردی مادمازل؟
جی آ:منظ.....وایسا ببینم چرا تخت دونفرست؟اتاقامون مگه جدا نیست؟
تهیونگ:نه بیب
جی آ:اه خیلی رومخه...اهم کیم تهیونگ خودت خوب میدونی من دوست ندارم اگه اصرار پدرم نبود منم الان همسرت نبودم پس دوست ندارم بیب صدام کنی
تهیونگ:حالا که هستی
جی آ:میدونی خیلی رومخی نه؟
تهیونگ:حواست بیشتر به حرفات باشه بیب امشب جای ببخشش نمیزارم برات
جی آ:شت(اروم)..میخوام خیالت رو اسوده کنم مستر
من قرار نیست بزارم هیچوقت بهم دست بزنی یا پیشت رو این تخت بخوابم و از همه مهم تر دوست ندارم
تهیونگ:که اینطور...پس دوسم نداری؟نه؟
جی آ:افرین درست فهمیدی
تهیونگ:مشکلی نیست بیب من عجله ندارم بهت وقت میدم عاشقم بشی
جی آ:زیاد فیلم میبینی نه؟فکر کردی زندگی واقعی مث فیلماست که یکی به طرف مقابلش ۳۶۵ وقت بده عاشقش بشه؟!
تهیونگ:چرا ۳۶۵ رو تا وقتی میتونم فقط تا صبح بهت وقت بدم؟
جی آ: هوف...پسره ی...
تهیونگ ویو
با پوزخند به چشماش زل زدم اون چشمای قهوه ای براق نمیتونست حقیقت رو ازم پنهان کنه..معلوم بود میدونه قراره چیکار کنم و بخاطرش میترسه...دستم رو دور کمرش گذاشتم و به خودم نزدیکش کردم و سرم رو نزدیک گوشش بردم
تهیونگ:بهت ۱دقیقه وقت میدم عاشقم شی بعدش دیگه راه برگشتی نیست
جی آ:تو که نمیخوای امشب بهم دست بزنی نه؟
تهیونگ:خودت چی فکر میکنی بیب؟
جی آ ویو
به خودم قول دادم بعد سوهو دیگه عاشق نشم
ولی این عادی بود وقتی بیب صدام میزد ضربان قلبم بالا میرفت؟گیج شده بودم نمیتونستم بفهمم چی درسته یا چی اشتباهه...
تهیونگ:وقتت تمومه کیم ج....
جی آ:قبوله...میخوام...عاشقت باشم
تهیونگ:مطمئنی(پوزخند)
جی آ:اره...ولی دیگه پرو نشو..
تهیونگ ویو
رو گردنش و اون پوست صاف و براقش بوسه ای گذاشتم و روی تخت هولش دادم و...(ادمین دیگه نمیخواد گزارش شه🌚)
*چند ساعت بعد*
تهیونگ
ویو
با دست زدن به بدن که سرد بود روش پتو گذاشتم و بغلش کردم که گفت
جی آ:خیلی درد داشت لعنتی...اصن دوست ندارم(با لحن کیوت)
تهیونگ:منم عاشقتم!
برای همیشه(خنده)
پایان
بیای تو کامنتا نظرتونو برعکس بیان کنید🌚🎀مثلا اگه خوب بود بگید بد بود
۶.۷k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.