پارت۵۵
لبهام رو روی بازوش فشار دادم و لب زدم:
-نمیاد. . . با قرص خواب خوابوندمش. . . بیدار نمیشه
بازوهای عضله ایش دندون هام رو برای گاز گرفتنش تحریک میکرد.
نمیکنیقرص خواب؟ تو واقعا یه چیزیت میشه. . . حتی به پدر خودتم رحم
آه کشداری کشید و سرش رو به بالشت زیرش فشار داد.
دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم پس دندون هام رو تو گوشت بازوش
فشار دادم و گاز ریزی ازش گرفتم.
-لعنت بهت. . . داری چه گوهی میخوری؟
به زور دندون هام رو از روی بازوش جدا کرد و با اخمی که حتی تو تاریکی
هم میتونستم روی صورتش تشخیص بدم, بهم نگاه کرد.
-کاری نکن همین االن بندازمت بیرون
خندیدم و گفتم:
-خب بنداز. . . اما منتظر عواقب بعدیشم با
کامال به پهلو چرخید و سرش رو نزدیک تر آورد.
با برخورد نفس های گرمش روی لبهام, ضربان قلبم شتاب بیشتری به
خودش گرفت.
بلدم کاری کنم که احساس ترس بکنی و به دردسر بیافتیاگر میخوای این مدتو با آرامش بگذرونیم دیگه تهدیدم نکن. . . وگرنه منم
دو طرف صورتش رو بین دست هام گرفتم و با نیشخندی که احتماال تو اون
تاریکی دیده نمیشد, جواب دادم:
-ولی من عاشق اینم که به دردسر بیافتم. . .
زانوم رو باال آوردم و به پایین تنه اش فشارش دادم.
-میخوای منو با این به دردسر بندازی؟ هوم؟ پس چرا انجامش نمیدی؟
نمیدونم چی تو سرش میگذشت که لبهاش رو به نرمی به روی لبهام کشید
و گفت:
-انقدر دلت میخواد زیرم به فاک بری؟
میتونستم پوزخندش رو حس کن
ولی همچین لطفی رو بهت نمیکنم. . . من فقط یک بار با پسرایی مثل تو میخوابم
نفس تو سینه ام حبس شد و ذهنم تنها حول محور جمله ی "پسرایی مثل
تو" گذشت.
عوضی بودنش رو با بوسه ای که به لبهام زد, بهم ثابت کرد.
میخوام ببینم که چطور برای اینکه زیرم بری التماسم می کنی میخوای نقش دوست پسرتو بازی کنم, با کمال میل اینکارو میکنم؛
اون پسر خود شیفته انگار قصد جونم رو کرده بود چون چند لحظه ی بعد
من رو بین بازوهاش و پاهام رو بین پاهاش, اسیر کرد.
واقعا میخواست انقدر ناجوانمردانه باهام رفتار کنه؟
این غیرقابل تحمل بود چون همون لحظه ای که من در حال فشرده شدن به
بدن ورزیده اش بودم, تک تک سلول هام در حال فریاد زدن و التماس
برای لمس بیشتری از جانب اون پسر بودن.
اما کیم تهیونگ با خباثت, تمام راه ها رو به روی من بسته بو
و این یعنی من تا صبح مجبور بودم تو آغوش جهنمیش بمونم و با هربار
نفس کشیدن عطر تنش, بخوام نفس هاشو ببوسم.
پوزیشنی که توش بودیم رمانتیک بنظر میرسید اما در حقیقت شکنجه ی بی
وقفه ای بود که داشت عذابم میداد
پلک های خسته ام رو از هم باز کردم و با گیجی به جسمی که تو آغوشم
جا خوش کرده بود, نگاه کردم.
جونگ کوک با آرامش تمام سرش رو روی بازوی به خواب رفته ام گذاشته
بود و هرازگاهی تو خواب ملچ و ملوچ میکرد و آب دهنش رو روی بازوم
میریخت.
خواستم بازوم رو از زیر سرش بیرون بکشم اما با ناله ای که کرد, از حرکت
ایستادم.
هی. . . پاشو میخوام برم دستشویی. . . صبح شده. . . ممکنه پدرت باز از راه برسه
اما بجای جواب دادن, خودش رو بیشتر به بدنم فشرد و با تغییر مکان
سرش روی بازوم, موهاش روی پیشونیش ریختن.
اعتراف میکردم که چهره ی جذابی داشت. . . البته نه به جذابیت و خوش
قیافگی من اما درکل خوب بود
-نمیاد. . . با قرص خواب خوابوندمش. . . بیدار نمیشه
بازوهای عضله ایش دندون هام رو برای گاز گرفتنش تحریک میکرد.
نمیکنیقرص خواب؟ تو واقعا یه چیزیت میشه. . . حتی به پدر خودتم رحم
آه کشداری کشید و سرش رو به بالشت زیرش فشار داد.
دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم پس دندون هام رو تو گوشت بازوش
فشار دادم و گاز ریزی ازش گرفتم.
-لعنت بهت. . . داری چه گوهی میخوری؟
به زور دندون هام رو از روی بازوش جدا کرد و با اخمی که حتی تو تاریکی
هم میتونستم روی صورتش تشخیص بدم, بهم نگاه کرد.
-کاری نکن همین االن بندازمت بیرون
خندیدم و گفتم:
-خب بنداز. . . اما منتظر عواقب بعدیشم با
کامال به پهلو چرخید و سرش رو نزدیک تر آورد.
با برخورد نفس های گرمش روی لبهام, ضربان قلبم شتاب بیشتری به
خودش گرفت.
بلدم کاری کنم که احساس ترس بکنی و به دردسر بیافتیاگر میخوای این مدتو با آرامش بگذرونیم دیگه تهدیدم نکن. . . وگرنه منم
دو طرف صورتش رو بین دست هام گرفتم و با نیشخندی که احتماال تو اون
تاریکی دیده نمیشد, جواب دادم:
-ولی من عاشق اینم که به دردسر بیافتم. . .
زانوم رو باال آوردم و به پایین تنه اش فشارش دادم.
-میخوای منو با این به دردسر بندازی؟ هوم؟ پس چرا انجامش نمیدی؟
نمیدونم چی تو سرش میگذشت که لبهاش رو به نرمی به روی لبهام کشید
و گفت:
-انقدر دلت میخواد زیرم به فاک بری؟
میتونستم پوزخندش رو حس کن
ولی همچین لطفی رو بهت نمیکنم. . . من فقط یک بار با پسرایی مثل تو میخوابم
نفس تو سینه ام حبس شد و ذهنم تنها حول محور جمله ی "پسرایی مثل
تو" گذشت.
عوضی بودنش رو با بوسه ای که به لبهام زد, بهم ثابت کرد.
میخوام ببینم که چطور برای اینکه زیرم بری التماسم می کنی میخوای نقش دوست پسرتو بازی کنم, با کمال میل اینکارو میکنم؛
اون پسر خود شیفته انگار قصد جونم رو کرده بود چون چند لحظه ی بعد
من رو بین بازوهاش و پاهام رو بین پاهاش, اسیر کرد.
واقعا میخواست انقدر ناجوانمردانه باهام رفتار کنه؟
این غیرقابل تحمل بود چون همون لحظه ای که من در حال فشرده شدن به
بدن ورزیده اش بودم, تک تک سلول هام در حال فریاد زدن و التماس
برای لمس بیشتری از جانب اون پسر بودن.
اما کیم تهیونگ با خباثت, تمام راه ها رو به روی من بسته بو
و این یعنی من تا صبح مجبور بودم تو آغوش جهنمیش بمونم و با هربار
نفس کشیدن عطر تنش, بخوام نفس هاشو ببوسم.
پوزیشنی که توش بودیم رمانتیک بنظر میرسید اما در حقیقت شکنجه ی بی
وقفه ای بود که داشت عذابم میداد
پلک های خسته ام رو از هم باز کردم و با گیجی به جسمی که تو آغوشم
جا خوش کرده بود, نگاه کردم.
جونگ کوک با آرامش تمام سرش رو روی بازوی به خواب رفته ام گذاشته
بود و هرازگاهی تو خواب ملچ و ملوچ میکرد و آب دهنش رو روی بازوم
میریخت.
خواستم بازوم رو از زیر سرش بیرون بکشم اما با ناله ای که کرد, از حرکت
ایستادم.
هی. . . پاشو میخوام برم دستشویی. . . صبح شده. . . ممکنه پدرت باز از راه برسه
اما بجای جواب دادن, خودش رو بیشتر به بدنم فشرد و با تغییر مکان
سرش روی بازوم, موهاش روی پیشونیش ریختن.
اعتراف میکردم که چهره ی جذابی داشت. . . البته نه به جذابیت و خوش
قیافگی من اما درکل خوب بود
۸.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.