❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥part_³⁶ ❦
ا.ت: وای یادته اینجا بزور کاری کردن لبخند بزنیم مخصوصا مسخره بازی های تهیونگ و جیمین(خنده)
جونگکوک: اره(خنده)
ا.ت: قبول کن اینجا که بغلم کردی کمرت داشت میشکست( کمر خودت بشکنه)
جونگکوک: من تا الان تورو صدبار بلند کردم
ا.ت: باشه بابا ماهم اسکل
*ساعت ۱۲ و نیم شب*
ا.ت: عه تمام شد(مست)
جونگکوک: اوم(کمی مسته ولی میدونه چیکار میکنه )
ا.ت: بریم بخوابیم (مست)
جونگکوک: اروم باش الان میوفتی
ا.ت: جئون جونگکوک (مست)
جونگکوک: بله
ا.ت: خیلی دوست دارم... داشتم.... خواهم داشت(مست)
*توی ذهن جونگکوک *
چی... یعنی اونم دوستم داره؟.... یعنی اونم عاشقم شده؟...... یعنی عشقم یه طرفه نیست؟
جونگکوک: بریم بخوابیم صبح زود باید بریم فرودگاه
ا.ت: چیه دوستم نداری؟(مست)
جونگکوک: ا.ت بیا ببرمت توی اتاق
ا.ت: نداری نه(مست)
جونگکوک: اوفف ا.ت کافیه
جونگکوک ا.ت و براید استایل بغل کرد و گذاشتش روب تخت و لحاف رو روش کشید خودشم کنارش دراز کشید و از زیر لحاف بغلش کرد و هر دو خواب رفتن
*صبح*
از زبان ا.ت
با سر درد بدی بیدار شدم نگاه ساعت توی اتاق کردم ساعت ۶ صبح بود هیچی از دیشب یادم نمیومد برای همین خودمو از بغل جونگکوک بیرون کشیدم و رفتم حمام و بعد چند مین اومدم بیرون که دیدم جونگکوک بیدار شده وقتی جونگکوک و دیدم چیزایی که دیشب بهم گفتیم برام مرور شد«جئون جونگکوک... خیلی دوست دارم.... داشتم.... خواهم داشت..... ا.ت بس کن و........»
جونگکوک: ا.تتتت
ا.ت: ها؟ چی؟ بله؟ کی مرده؟
جونگکوک: چت شده تو
ا.ت: هیچی
جونگکوک: پس من میرم حمام
ا.ت: ب.. باش
جونگکوک: خوبی؟
ا.ت: اوهوم
جونگکوک: باشه
جونگکوک رفت حموم
ا.ت: وای خدایا قلبم الان می ایسته
وقتی جونگکوک رفت توی حموم رفتم و یه دست لباس برداشتم و پوشیدم (اسلاید ۲) و موهامو خشک کردم و باز گذاشتم و یه ارایش لایت انجام دادم بعدش چمدونامون رو از گوشه اتاق اوردم و لباس هامون رو داخلش گذاشتم البته یه جفت کفش و یه دست لباس براش کنار گذاشتم که بپوشه و کولمو رو هم برداشتم و شارژر گوشیم و ایرپاد و چیزای مربوطه رو گذاشتم داخلش و درشو بستم و کنار گذاشتم که جونگکوک از حموم اومد بیرون
جونگکوک: اوه چمدونه منم بستی؟
ا.ت: میبینی که بستم
جونگکوک: اوکی فقط لباس چی بپوشم
ا.ت: اونارو بپوش
جونگکوک: اوکی
❥part_³⁶ ❦
ا.ت: وای یادته اینجا بزور کاری کردن لبخند بزنیم مخصوصا مسخره بازی های تهیونگ و جیمین(خنده)
جونگکوک: اره(خنده)
ا.ت: قبول کن اینجا که بغلم کردی کمرت داشت میشکست( کمر خودت بشکنه)
جونگکوک: من تا الان تورو صدبار بلند کردم
ا.ت: باشه بابا ماهم اسکل
*ساعت ۱۲ و نیم شب*
ا.ت: عه تمام شد(مست)
جونگکوک: اوم(کمی مسته ولی میدونه چیکار میکنه )
ا.ت: بریم بخوابیم (مست)
جونگکوک: اروم باش الان میوفتی
ا.ت: جئون جونگکوک (مست)
جونگکوک: بله
ا.ت: خیلی دوست دارم... داشتم.... خواهم داشت(مست)
*توی ذهن جونگکوک *
چی... یعنی اونم دوستم داره؟.... یعنی اونم عاشقم شده؟...... یعنی عشقم یه طرفه نیست؟
جونگکوک: بریم بخوابیم صبح زود باید بریم فرودگاه
ا.ت: چیه دوستم نداری؟(مست)
جونگکوک: ا.ت بیا ببرمت توی اتاق
ا.ت: نداری نه(مست)
جونگکوک: اوفف ا.ت کافیه
جونگکوک ا.ت و براید استایل بغل کرد و گذاشتش روب تخت و لحاف رو روش کشید خودشم کنارش دراز کشید و از زیر لحاف بغلش کرد و هر دو خواب رفتن
*صبح*
از زبان ا.ت
با سر درد بدی بیدار شدم نگاه ساعت توی اتاق کردم ساعت ۶ صبح بود هیچی از دیشب یادم نمیومد برای همین خودمو از بغل جونگکوک بیرون کشیدم و رفتم حمام و بعد چند مین اومدم بیرون که دیدم جونگکوک بیدار شده وقتی جونگکوک و دیدم چیزایی که دیشب بهم گفتیم برام مرور شد«جئون جونگکوک... خیلی دوست دارم.... داشتم.... خواهم داشت..... ا.ت بس کن و........»
جونگکوک: ا.تتتت
ا.ت: ها؟ چی؟ بله؟ کی مرده؟
جونگکوک: چت شده تو
ا.ت: هیچی
جونگکوک: پس من میرم حمام
ا.ت: ب.. باش
جونگکوک: خوبی؟
ا.ت: اوهوم
جونگکوک: باشه
جونگکوک رفت حموم
ا.ت: وای خدایا قلبم الان می ایسته
وقتی جونگکوک رفت توی حموم رفتم و یه دست لباس برداشتم و پوشیدم (اسلاید ۲) و موهامو خشک کردم و باز گذاشتم و یه ارایش لایت انجام دادم بعدش چمدونامون رو از گوشه اتاق اوردم و لباس هامون رو داخلش گذاشتم البته یه جفت کفش و یه دست لباس براش کنار گذاشتم که بپوشه و کولمو رو هم برداشتم و شارژر گوشیم و ایرپاد و چیزای مربوطه رو گذاشتم داخلش و درشو بستم و کنار گذاشتم که جونگکوک از حموم اومد بیرون
جونگکوک: اوه چمدونه منم بستی؟
ا.ت: میبینی که بستم
جونگکوک: اوکی فقط لباس چی بپوشم
ا.ت: اونارو بپوش
جونگکوک: اوکی
۱۲.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.