(ارباب عمارت)ρꪖ𝕣𝕥.8

ا.ت*ویو
تهیونگ داشت موهام و نوازش میکرد که گفت
ته:بریم داخل
ا.ت:باشه بریم
رفتیم داخل ته گفت
ته:اگر بارون نمیبارید میرفتم استخر
ا.ت:ایب نداره بجاش فردا که افتاب اومد البته اگر میریم استخر
ته:بریم بخوابیم
ا.ت:یکم خوش بگذرونیم
ته:ساعت چنده مگه
ا.ت:۷ غروب
ته:یه عالمه وقت داریم تا ساعت ۲ بیداریما
ا.ت:باشه بریم بخوابیم
ته*ویو
رفتیم روی تخت،تا بخوابیم من ا.ت رو بغل کردم،این کابوسه
اینکه اگر بخواد لارانا به یونجین یا ا.ت چیزی بگه
واقعا عجیبه زندگیم یعنی چی دوست دختر من،دوست دختر داداشم هم باشه
انگار سریاله سردرنمیارم
(ساعت ۸)
از خواب بیدار شدیم
ا.ت رو بیدار کردم گفتم
ته:ا.ت بیدار شو دیگه قراره پیتزا سفارش بدم،بخوریم بعد بریم دیسکو
ا.ت:واقعا اخ جون خیلی وقته دیسکو نرفتم
ته:پس پاشو اماده شو
رفتم زنگ زدم و پیتزا رو سفارش دادم،۴۰ دقیقه دیگه میارن
ا.ت: ته کی پیتزا رو میارن
ته:وقت گل نی،ببخشید یعنی ۴۰ دقیه دیگه
ا.ت:اوکی پس