که ی صدایی از حیاط اومد پاشدم و رفتم سمت در و بازش کردم ن
که ی صدایی از حیاط اومد پاشدم و رفتم سمت در و بازش کردم نگاهی به حیاط کردم اما کسی نبود که یهو یچیز تیزی رو توی پام حس کردم سرم رو بردم پایین که دیدم ی جوجه ی خیلی کیوت و کوچولو داره پام رو نوک میزنه(هه هه چی فکر کردی😂)آروم بغلش کردم که خودشو چسبوند بهم وای ننه قلبم🥺
ا.ت:تو چقدر کیوتی اخه کوچولوی من
ولی این همه نگهبان اینجاست قطعا نمیزارن هیچ حیوون واردشه این کوچولو چجوری اومده یهو چشمم به نرده های باغ افتاد زیرش خیلی کم باز بود پس اینجوری اومده تو
ا.ت:حتما گشنه ای بیا بریم بهت غذا بدم ی لحظه وایسا من که دون ندارم اوف باید به بادیگارد ها بگم اما اگه ازم بگیرنش چی؟اوف ولش کن یچیزی سرهم میکنم دیگه اون کوچولو رو گزاشتم زمین و رفتم سمت یکی از بادیگارد ها
ا.ت:ببخشید
(علامت بادیگارد؟)
؟بفرمایید خانم کاری داشتید
ا.ت:میشه برام دون پرنده بگیرید
؟دون پرنده؟
ا.ت:آخه...
خواستم ی بهونه ای جور کنم که صدای میک جیکش از پشت پام اومد وای بدبخت شدیم بادیگارد خواست بندازتش بیرون که جلوش رو گرفتم
؟اما خانوم ارباب گفتن که...
ا.ت:میشه زنگ بزنی به شوگا خودم باهاش حرف بزنم
؟چشم
زنگ زد به شوگا و گوشی رو داد دستم
(مکالمه ی ا.ت و شوگا)
شوگا:الو
ا.ت:سلام عشقم
شوگا:سلام قشنگم خوبی چیزی شده؟(با خوشحالی)
ا.ت:ام خب راستش چیزی نشده تو چرا انقدر خوشحال شدی
شوگا:چون دلم برای صدات تنگ شده بود
ا.ت:دیوونه(خنده)
شوگا:خب عزیزم کاری داشتی
ا.ت:اممم راستش...
شوگا:چیزیت که نشده(نگران)
ا.ت:نه بابا بهت گفتم که چیزیم نیست خب راستش من تو حیاط ی جوجه خیلی ناناز پیدا کردم میشه نگهش دارم خیلی کیوته
شوگا:آخه عشقم...
ا.ت:شوگاااا ی جوجست دیگه
شوگا:اوف باش خوشگلم
ا.ت:واییییییییییی مرسی
شوگا:خواهش میکنم(خنده)
ا.ت:ام میشه به بادیگارد ها بسپاری براش غذا بگیرن
شوگا:باشه پس گوشیرو بده به بادیگارد
ا.ت:باشه شوگولیم خداحافظ
شوگا:خداحافظ پرنسس
(پایان مکالمه ی ا.ت و شوگا)
گوشی رو دادم به بادیگارد
(مکالمه شوگا و بادیگارد)
شوگا:بزار بمونه و هرچی که لازم داره رو براش بگیرید
؟چشم خدانگهدار
(پایان مکالمه شوگا و بادیگارد)
ا.ت:خب؟
؟چشم خانوم الان میگم وسایلش رو براش بخرن
ا.ت:مرسی پس من میرم تو دیگه
بادیگارد تعظیم کرد منم جوجم رو بغل کردم و...
حمایتتتتت🪶☕
ا.ت:تو چقدر کیوتی اخه کوچولوی من
ولی این همه نگهبان اینجاست قطعا نمیزارن هیچ حیوون واردشه این کوچولو چجوری اومده یهو چشمم به نرده های باغ افتاد زیرش خیلی کم باز بود پس اینجوری اومده تو
ا.ت:حتما گشنه ای بیا بریم بهت غذا بدم ی لحظه وایسا من که دون ندارم اوف باید به بادیگارد ها بگم اما اگه ازم بگیرنش چی؟اوف ولش کن یچیزی سرهم میکنم دیگه اون کوچولو رو گزاشتم زمین و رفتم سمت یکی از بادیگارد ها
ا.ت:ببخشید
(علامت بادیگارد؟)
؟بفرمایید خانم کاری داشتید
ا.ت:میشه برام دون پرنده بگیرید
؟دون پرنده؟
ا.ت:آخه...
خواستم ی بهونه ای جور کنم که صدای میک جیکش از پشت پام اومد وای بدبخت شدیم بادیگارد خواست بندازتش بیرون که جلوش رو گرفتم
؟اما خانوم ارباب گفتن که...
ا.ت:میشه زنگ بزنی به شوگا خودم باهاش حرف بزنم
؟چشم
زنگ زد به شوگا و گوشی رو داد دستم
(مکالمه ی ا.ت و شوگا)
شوگا:الو
ا.ت:سلام عشقم
شوگا:سلام قشنگم خوبی چیزی شده؟(با خوشحالی)
ا.ت:ام خب راستش چیزی نشده تو چرا انقدر خوشحال شدی
شوگا:چون دلم برای صدات تنگ شده بود
ا.ت:دیوونه(خنده)
شوگا:خب عزیزم کاری داشتی
ا.ت:اممم راستش...
شوگا:چیزیت که نشده(نگران)
ا.ت:نه بابا بهت گفتم که چیزیم نیست خب راستش من تو حیاط ی جوجه خیلی ناناز پیدا کردم میشه نگهش دارم خیلی کیوته
شوگا:آخه عشقم...
ا.ت:شوگاااا ی جوجست دیگه
شوگا:اوف باش خوشگلم
ا.ت:واییییییییییی مرسی
شوگا:خواهش میکنم(خنده)
ا.ت:ام میشه به بادیگارد ها بسپاری براش غذا بگیرن
شوگا:باشه پس گوشیرو بده به بادیگارد
ا.ت:باشه شوگولیم خداحافظ
شوگا:خداحافظ پرنسس
(پایان مکالمه ی ا.ت و شوگا)
گوشی رو دادم به بادیگارد
(مکالمه شوگا و بادیگارد)
شوگا:بزار بمونه و هرچی که لازم داره رو براش بگیرید
؟چشم خدانگهدار
(پایان مکالمه شوگا و بادیگارد)
ا.ت:خب؟
؟چشم خانوم الان میگم وسایلش رو براش بخرن
ا.ت:مرسی پس من میرم تو دیگه
بادیگارد تعظیم کرد منم جوجم رو بغل کردم و...
حمایتتتتت🪶☕
۷.۷k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.