ازدواج اجباری صفحه ۱۷ پارت ۱۷
____________
نامجون: درسته اشتباهه *اروم*
ا/ت: معذرت میخوام*اروم*
دیگه حرفی نزدم امیدوارم منو با یکی دیگه اشتباه گرفته باشه داشتم با خودم فکر میکرد چیکار کنم منظورش منم یا یکی دیگه که نفهمیدم کی خوابم رفت
ویو ا/ت
چشمام رو اروم باز کردم دیدم نامجون کنارم خوابیده یعنی یه ذوقی که کردم که نگو میخواستم صورتش رو نوازش کنم که پشیمون شدم به ساعت نگاه کردم ۹ بود گشنم بود بلند شدم و رفتم پایین دیدم اجوما داره غذا درست میکنه
اجوما: خانم بیدار شدید
ا/ت: سلام اجوما غذا آمادست خیلی گشنمه
اجوما: آره عزیزم الان میارم
ا/ت: ممنونم
دیدم سفره آماده نیست رفتم و میز رو چیدم و نشستم و غذا خوردم که دیدم نامجون اومد
ا/ت: سلام
نامجون: سلام
ا/ت: بزار برم بشقاب بیارم
بلند شدم و رفتم بشقاب برداشتم دیدم نامجون رو صندلی نشسته بشقاب رو میز گذاشتم نامجون هم کشید و خورد
بعد چندمین غذاهامون تموم شد بلند شدم وسایل رو جمع کردم و شستم و رفتم رو کاناپه پیش نامجون نشستم
نامجون: دوسم داری؟
ا/ت:چی؟ چرا اینو میپرسی؟
نامجون: تو خواب گفتی یکی رو دوست داره ولی خودش دوست دختر داره
وایی عجب سوتی دادم بهش بگم بهتر ولی مطمعنم قبولم نمیکنه
ا/ت: آره دوست دارم ولی میدونم اشتباه تو خودت عاشق یکی دیگه هستی پس منم سعی میکنم فراموش کنم
نامجون: هوففف آخه چرا؟
ا/ت: شایدم اصلا دوست ندارم ممکنه به خاطر این باشه اولین نفری هستی که بهم خوبی کرده و همچین احساسی دارم
نامجون: امیدوارم این باشه وگرنه عشق یه طرفه خیلی بده
ا/ت: منم🙂..... ولی بازم بابت همه چی ازت ممنونم 😁
نامجون:😊 .....🥱*خمیازه* من هنوز خوابم میاد شب بخیر
ا/ت: منم شب تو هم بخیر
هردومون باهم بلند شدیم و رفتیم تو اتاقم تا تونستم اروم گریه کردم چرا چراااا لعنتی آخه چرا من این همه بلا واسم کافی نبود باید درد عشق هم بچشم😭😭😭😭😭
نفهمیدم کی چشمام گرم شد و سیاهی صبح با حس تکون خوردن بیدار شدن که دیدم......
نامجون: درسته اشتباهه *اروم*
ا/ت: معذرت میخوام*اروم*
دیگه حرفی نزدم امیدوارم منو با یکی دیگه اشتباه گرفته باشه داشتم با خودم فکر میکرد چیکار کنم منظورش منم یا یکی دیگه که نفهمیدم کی خوابم رفت
ویو ا/ت
چشمام رو اروم باز کردم دیدم نامجون کنارم خوابیده یعنی یه ذوقی که کردم که نگو میخواستم صورتش رو نوازش کنم که پشیمون شدم به ساعت نگاه کردم ۹ بود گشنم بود بلند شدم و رفتم پایین دیدم اجوما داره غذا درست میکنه
اجوما: خانم بیدار شدید
ا/ت: سلام اجوما غذا آمادست خیلی گشنمه
اجوما: آره عزیزم الان میارم
ا/ت: ممنونم
دیدم سفره آماده نیست رفتم و میز رو چیدم و نشستم و غذا خوردم که دیدم نامجون اومد
ا/ت: سلام
نامجون: سلام
ا/ت: بزار برم بشقاب بیارم
بلند شدم و رفتم بشقاب برداشتم دیدم نامجون رو صندلی نشسته بشقاب رو میز گذاشتم نامجون هم کشید و خورد
بعد چندمین غذاهامون تموم شد بلند شدم وسایل رو جمع کردم و شستم و رفتم رو کاناپه پیش نامجون نشستم
نامجون: دوسم داری؟
ا/ت:چی؟ چرا اینو میپرسی؟
نامجون: تو خواب گفتی یکی رو دوست داره ولی خودش دوست دختر داره
وایی عجب سوتی دادم بهش بگم بهتر ولی مطمعنم قبولم نمیکنه
ا/ت: آره دوست دارم ولی میدونم اشتباه تو خودت عاشق یکی دیگه هستی پس منم سعی میکنم فراموش کنم
نامجون: هوففف آخه چرا؟
ا/ت: شایدم اصلا دوست ندارم ممکنه به خاطر این باشه اولین نفری هستی که بهم خوبی کرده و همچین احساسی دارم
نامجون: امیدوارم این باشه وگرنه عشق یه طرفه خیلی بده
ا/ت: منم🙂..... ولی بازم بابت همه چی ازت ممنونم 😁
نامجون:😊 .....🥱*خمیازه* من هنوز خوابم میاد شب بخیر
ا/ت: منم شب تو هم بخیر
هردومون باهم بلند شدیم و رفتیم تو اتاقم تا تونستم اروم گریه کردم چرا چراااا لعنتی آخه چرا من این همه بلا واسم کافی نبود باید درد عشق هم بچشم😭😭😭😭😭
نفهمیدم کی چشمام گرم شد و سیاهی صبح با حس تکون خوردن بیدار شدن که دیدم......
۲۰.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.