عشق تصادفی
عشق تصادفی
part:۶
دیانا:نشسته بودیم محراب اومد سلام کرد و از
محشاد خواست باهاش برقصه که مهشاد هم
قبول کردن رفتن رقصیدن من تنها موندم که
ارسلان اومد معلوم بود که مست بود از من
درخواست رقص کرد من نمیخواستم قبول کنم
ولی دلم نیود نه بگم رفتم
ارسلان :رفتم از دیانا خواسم باهام برقصه اونم
قبول کر رفتی رقصیدیم از کمر دیانا گرفتم
جسبوندم به خودم که
دیانا :جسبوند به خودش و لیمو گذاشت رو لش
که ازش جدا شدم رفتم اوتاقی که خواهی بود
ارسلان:مست بودم هیچی نفهمیدم لبه دیانارو
خوردم که رفت منم رفتم دنبالش
دیانا وایسا دیانا
دیانا:چیه جیکار داری تو اسن حالیت هست جیکار
کردی
ارسلان : من مستم نمیدونم دارم چیکار میکنم
ببخشید
دیانا:خوب حالا ولم کن میخوام برم خونه
ارسلان:دیانا بزار من برسونم
دیانا:نه خودم میرم
ارسلان :تارف نکن بیا بریم
دیانا:حوف باش
نیکا......
فردا سه تا پارت داریم😊
part:۶
دیانا:نشسته بودیم محراب اومد سلام کرد و از
محشاد خواست باهاش برقصه که مهشاد هم
قبول کردن رفتن رقصیدن من تنها موندم که
ارسلان اومد معلوم بود که مست بود از من
درخواست رقص کرد من نمیخواستم قبول کنم
ولی دلم نیود نه بگم رفتم
ارسلان :رفتم از دیانا خواسم باهام برقصه اونم
قبول کر رفتی رقصیدیم از کمر دیانا گرفتم
جسبوندم به خودم که
دیانا :جسبوند به خودش و لیمو گذاشت رو لش
که ازش جدا شدم رفتم اوتاقی که خواهی بود
ارسلان:مست بودم هیچی نفهمیدم لبه دیانارو
خوردم که رفت منم رفتم دنبالش
دیانا وایسا دیانا
دیانا:چیه جیکار داری تو اسن حالیت هست جیکار
کردی
ارسلان : من مستم نمیدونم دارم چیکار میکنم
ببخشید
دیانا:خوب حالا ولم کن میخوام برم خونه
ارسلان:دیانا بزار من برسونم
دیانا:نه خودم میرم
ارسلان :تارف نکن بیا بریم
دیانا:حوف باش
نیکا......
فردا سه تا پارت داریم😊
۱.۹k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.