درخواستی تهیونگ
درخواستی تهیونگ
وقتی مافیا بود و عاشقت شد
تهیونگ
با حس سوزش یه چیزی چشمام رو باز کردم که لیانگ رو دیدم داشت با یه دختر خیلی خوشگل حرف میزد
تهیونگ.لی لیانگ
لیانگ.اقای تهیونگ حالتون خوبه؟
تهیونگ.اره خوبم چیشده؟
لیانگ.من داشتم به این خانوم میگفتم که شما رو مرخص کنن اما میگن باید چند روز بستری بشید
تهیونگ.به دختر رو به روم خیره شدم چقد خوشگل بود اون چشمای آبیش با موهای قهوه ایش یه ترکیب بی نقص رو درست کرده بود..اشکال نداره میمونم
لیانگ.چ چی؟
تهیونگ.گفتم که میمونم
لیانگ.اما آقا...
تهیونگ.لیانگ
لیانگ.چشم
یک هفته بعد
تهیونگ
دو روز پیش از بیمارستان مرخص شدم اما نمیتونستم از فکر اون دختره در بیام رو کارهام تمرکز نداشتم حواسم سر جاش نبود دیگه مطمئن شدم عاشقشم
باید هر جور شده امروز بهش اعتراف کنم دیگه نمیتونم طاغت(نمیدونم چجوری نوشته میشه)ندارم باید بهش بگم
ساعت نزدیکای شیش بود که حرکت کردم سمت بیمارستان
تهیونگ.سلام
منشی.سلام بفرمایید
تهیونگ.میخاستم خانوم جانگ ات رو ببینم
منشی.وقت قبلی داشتین؟
تهیونگ.نه
منشی.چند لحظه منتظر بمونید
تهیونگ.منشی رفت داخل اتاق بعد از چند دقیقه اومد
منشی.بفرمایید داخل
تهیونگ.وارد اتاق شدم
سلام
ات
با یه صدای آشنا به سمت در برگشتم خودش بود همون بیمار چند روز پیشم
بلند شدم...سلام آقای کیم بفرمایید
تهیونگ.میتونم غیر رسمی باهات حرف بزنم
ات.اره
تهیونگ.چجوری بهت بگم..من هیچوقت عاشق هیچ دختری نمیشدم
در کل احساساتم رو از دست داده بودم
اما از وقتی تو رو دیدم نتونستم جلوی خودمو بگیرم قلبمو بهت باختم
اگر قبول کنی میخام بقیه عمرمو با تو بگذرونم
ات.اون الان داشت چی میگفت؟
واقعاً بهم درخواست داد؟
البته منم دوسش داشتم اون واقعا جذاب بود یه لبخند زدم
ات.باشه.....
کی میدونست شاید خانوم دکتر قصه ما میتونست از این آدم سنگدل یه آدم خوشقلبو مهربون بسازه....
وقتی مافیا بود و عاشقت شد
تهیونگ
با حس سوزش یه چیزی چشمام رو باز کردم که لیانگ رو دیدم داشت با یه دختر خیلی خوشگل حرف میزد
تهیونگ.لی لیانگ
لیانگ.اقای تهیونگ حالتون خوبه؟
تهیونگ.اره خوبم چیشده؟
لیانگ.من داشتم به این خانوم میگفتم که شما رو مرخص کنن اما میگن باید چند روز بستری بشید
تهیونگ.به دختر رو به روم خیره شدم چقد خوشگل بود اون چشمای آبیش با موهای قهوه ایش یه ترکیب بی نقص رو درست کرده بود..اشکال نداره میمونم
لیانگ.چ چی؟
تهیونگ.گفتم که میمونم
لیانگ.اما آقا...
تهیونگ.لیانگ
لیانگ.چشم
یک هفته بعد
تهیونگ
دو روز پیش از بیمارستان مرخص شدم اما نمیتونستم از فکر اون دختره در بیام رو کارهام تمرکز نداشتم حواسم سر جاش نبود دیگه مطمئن شدم عاشقشم
باید هر جور شده امروز بهش اعتراف کنم دیگه نمیتونم طاغت(نمیدونم چجوری نوشته میشه)ندارم باید بهش بگم
ساعت نزدیکای شیش بود که حرکت کردم سمت بیمارستان
تهیونگ.سلام
منشی.سلام بفرمایید
تهیونگ.میخاستم خانوم جانگ ات رو ببینم
منشی.وقت قبلی داشتین؟
تهیونگ.نه
منشی.چند لحظه منتظر بمونید
تهیونگ.منشی رفت داخل اتاق بعد از چند دقیقه اومد
منشی.بفرمایید داخل
تهیونگ.وارد اتاق شدم
سلام
ات
با یه صدای آشنا به سمت در برگشتم خودش بود همون بیمار چند روز پیشم
بلند شدم...سلام آقای کیم بفرمایید
تهیونگ.میتونم غیر رسمی باهات حرف بزنم
ات.اره
تهیونگ.چجوری بهت بگم..من هیچوقت عاشق هیچ دختری نمیشدم
در کل احساساتم رو از دست داده بودم
اما از وقتی تو رو دیدم نتونستم جلوی خودمو بگیرم قلبمو بهت باختم
اگر قبول کنی میخام بقیه عمرمو با تو بگذرونم
ات.اون الان داشت چی میگفت؟
واقعاً بهم درخواست داد؟
البته منم دوسش داشتم اون واقعا جذاب بود یه لبخند زدم
ات.باشه.....
کی میدونست شاید خانوم دکتر قصه ما میتونست از این آدم سنگدل یه آدم خوشقلبو مهربون بسازه....
۲۱.۵k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.