mafia love
mafia love
Part12
جونگ کوک:چی امکان ندارع من اصلا نمی دونم جفتم کیه
تهیونگ: خب........خب دکتر گفت که من ....... من
اینو درحالی که داره دست رو پشت کردنش میکشید میگفت
جونگ کوک:دختر چی .....چی گفت لال شادی بگو دیگه
تهیونگ:گفت که من جفتتم(نگرانی)
جونگ کوک: چی نه این امکان نداره تو جفت من نه من نمی تونم اینو درک کنم(خنده ی عصبی)
تهیونگ: اما تو واقعا جفت منی من راحیت رو حس میکنم
جونگ کوک: اما من یه زره هم نمی شناسمت فقط یه چیز رو میدونم
تهیونگ: چی رو
جونگ کوک: اینکه تو ......تو بزرگ ترین مافیای کره.....کره هستی
تهیونگ: که اینو فهمیدی اره
جونگ کوک:......
تهیونگ:اشکال ندارع تو بالآخره جفت منی و باید اینو بدونی و اصلا نگران نباش از این به بعد نمی زارم آب رو دلت تکون بخره
جونگ کوک: اما.......
تهیونگ پرید وسط حرفش و گفت
تهیونگ: اما ولی نداریم و اینکه تا وقتی با من راحت نیستی میتونی تو خونه ی خودتت بمونی باشه من اصراری ندارم که از الان بیای خونه ی من
جونگ کوک: با.....باشه
ویوی کوک
نمی دونم چرا ولی یه حس خوب نصبت به این حرفاش دارم بهم آرامش میده درسته هنوز درست نمی شناسنمش ولی احساس میکنم میتونیم بهش تکیه کنم احساس میکنم دیگه زندگیم مثل قبل نمیمونه قرار تغییر کنه الان که خوب فکر میکنم من قبلاً درست نشناختمش در موردش اشتباه میکردم
ویوی تهیونگ
میدونم این کوچولو قرار منو از این زندگیه فاکی نجات بده اون قرار باعث زندگیه ای بدی که بعد ۱۹ سالگیم تا الان گشیدم
رها کنه اصلا اون انفاق رو نمی تونم درک کنم که توی اون سن توی دنیا تنهای تنها شودم اگر پدر مادرم از دنیا نرفته بودن شاید زندگیه خوبی داشتم اگر اون دشمنای فاکی بابام اونارو نکشته بود الان اونا پیشم بودن ولی من از اون حروم زاده ها نمیگذرم خودم با دستای خودم اونا رو میکشم
اینم از پارت ۱۲ راستی بچه های پیج خودتون رو معرفی کنید
من خودم اسمم دریاست
۱۴سالمه
Part12
جونگ کوک:چی امکان ندارع من اصلا نمی دونم جفتم کیه
تهیونگ: خب........خب دکتر گفت که من ....... من
اینو درحالی که داره دست رو پشت کردنش میکشید میگفت
جونگ کوک:دختر چی .....چی گفت لال شادی بگو دیگه
تهیونگ:گفت که من جفتتم(نگرانی)
جونگ کوک: چی نه این امکان نداره تو جفت من نه من نمی تونم اینو درک کنم(خنده ی عصبی)
تهیونگ: اما تو واقعا جفت منی من راحیت رو حس میکنم
جونگ کوک: اما من یه زره هم نمی شناسمت فقط یه چیز رو میدونم
تهیونگ: چی رو
جونگ کوک: اینکه تو ......تو بزرگ ترین مافیای کره.....کره هستی
تهیونگ: که اینو فهمیدی اره
جونگ کوک:......
تهیونگ:اشکال ندارع تو بالآخره جفت منی و باید اینو بدونی و اصلا نگران نباش از این به بعد نمی زارم آب رو دلت تکون بخره
جونگ کوک: اما.......
تهیونگ پرید وسط حرفش و گفت
تهیونگ: اما ولی نداریم و اینکه تا وقتی با من راحت نیستی میتونی تو خونه ی خودتت بمونی باشه من اصراری ندارم که از الان بیای خونه ی من
جونگ کوک: با.....باشه
ویوی کوک
نمی دونم چرا ولی یه حس خوب نصبت به این حرفاش دارم بهم آرامش میده درسته هنوز درست نمی شناسنمش ولی احساس میکنم میتونیم بهش تکیه کنم احساس میکنم دیگه زندگیم مثل قبل نمیمونه قرار تغییر کنه الان که خوب فکر میکنم من قبلاً درست نشناختمش در موردش اشتباه میکردم
ویوی تهیونگ
میدونم این کوچولو قرار منو از این زندگیه فاکی نجات بده اون قرار باعث زندگیه ای بدی که بعد ۱۹ سالگیم تا الان گشیدم
رها کنه اصلا اون انفاق رو نمی تونم درک کنم که توی اون سن توی دنیا تنهای تنها شودم اگر پدر مادرم از دنیا نرفته بودن شاید زندگیه خوبی داشتم اگر اون دشمنای فاکی بابام اونارو نکشته بود الان اونا پیشم بودن ولی من از اون حروم زاده ها نمیگذرم خودم با دستای خودم اونا رو میکشم
اینم از پارت ۱۲ راستی بچه های پیج خودتون رو معرفی کنید
من خودم اسمم دریاست
۱۴سالمه
۳.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.