for love P3
for love p3
@ جئون گفت یکی هست که میخاد پردشو بزنه ولی خودش نمیتونه گفت صد هزارتا بهش بدم میزاره پردتو بزنم
+ ت....تو قبول کردی؟
واقعا استرس داشتم من...من نمیخواستم.
دلم میخواست اولین رابطم با کسی باشه که عاشقشم
این رسما تجا.وز بود
@ از دخترای پرده دار خوشم میاد
+ چی؟؟
@ دوست دارم پرده دخترا رو بزنم
دلم هری ریخت
رسیدیم خونش قفل درو باز کرد که پیادم کنه به پشتم نگاه کردم قفل در پشت سرمم باز بود
با پا زدم تو شکمش و خواستم از اون در فرار کنم.
پیاده شدم و دوییدم.
به پشتم نگاه نکردم فقط دوییدم.
یه تاکسی دیدم و دستمو دراز کردم سوارش شدم و نفس عمیقی کشیدم.
فکر میکردم فرار کردم ولی یهو یه ماشین از پشت زد بهمون.
یه مرد گنده بلند شد و با راننده در افتاد
همونطور که با ترس به دعواشون نگاه میکردم در سمت من باز شدو یکی موهامو کشید
نمیدونستم کیه
همونطور که موهامو تو دستش بود منو رو آسفالت میکشید
هرچی ازش خواهش کردم ولم کنه ولم نکرد.
منو تا اون خونه کشید و جلو پای سونگری زمینم زد.
سونگری خم شد و دستشو رو سرم کشید
@ اوه اوه ما اینجا یه موش کوچولوی فراری داریم
@ اگه دوست نداری باهام بخواب عیبی نداره
@ به پسرا میگم بزننت و وقتی گفتی فا.ک می ددی اون وقت ولت میکنن
از شدم خشم هیچی نمیفهمیدم یقشو گرفتم و با عربده گفتم
+ هیچوقت اون جمله رو نمیگم مرتیکه عوضیییییی
دستمو کشید و با نیشخند گفت
@ حالا میبینیم
رفت و بعد پنج ثانیه چندتا مرد که سه برار من بودن ریختن سرمو تا میخورد زدنم
آخراش هی میخاستم اون جمله رو بگم ولی غرورم نمیزاشت
ساعت حدود هشت بود که سونگری اومد
پا شو گزاشت رو شکمم و فشار داد
@ آره.....بیا دنبالش......نه.....نه....حروم.زاده فرار کرد......گفتم که نه.....خونی تر از اونیه که فکر میکنی.......زودتر بیا ببرش.......ارزششو نداشت.......خداحافظ
تلفنشو قطع کرد و نگاهشو تو چشام قفل کرد
@ احمق کوچولو
بعد چند دقیقه صدای ماشین اومد
سونگری رفت بیرون و صدا زد
@ جونگ کووو.....اوه تهیونگ تویی
# جونگ کوک کار داشت منو فرستاد ببرمش
@ اوه...اونجا تو انباره
تهیونگ با دیدن من شوک شد
دستمو گرفتو منو رو زمین کشید
بلندم کرد و انداختم قسمت پایین صندلی عقب
سوار ماشین شد و رفت سمت عمارت جونگ کوک
به عمارت که رسیدیم پاهامو کشید و پرتم کرد زمین
جونگ کوک که داشت با تلفن حرف میزد با دیدن من چشاش گرد شد
_ باشه مامان... گفتم با....بهت زنگ میزنم.
_ اوه اوه انگار سونگری هیونگ ترجیح داد جور دیگه پولشو حلال کنه
+ عوضییییی
_ تهیونگ صداشو ببر و به آجوما بگو بیاد ببرتش اتاق مهمون
# باشه
_ مامان بابام فردا از سانفراسیسکو میان قراره تو عمارت هوانگ ها شام بخوریم سرم شلوغه
چی؟؟؟؟؟
اون داشت چی میگفت
تهیونگ رفت و با یه خانم برگشت
$ ........
@ جئون گفت یکی هست که میخاد پردشو بزنه ولی خودش نمیتونه گفت صد هزارتا بهش بدم میزاره پردتو بزنم
+ ت....تو قبول کردی؟
واقعا استرس داشتم من...من نمیخواستم.
دلم میخواست اولین رابطم با کسی باشه که عاشقشم
این رسما تجا.وز بود
@ از دخترای پرده دار خوشم میاد
+ چی؟؟
@ دوست دارم پرده دخترا رو بزنم
دلم هری ریخت
رسیدیم خونش قفل درو باز کرد که پیادم کنه به پشتم نگاه کردم قفل در پشت سرمم باز بود
با پا زدم تو شکمش و خواستم از اون در فرار کنم.
پیاده شدم و دوییدم.
به پشتم نگاه نکردم فقط دوییدم.
یه تاکسی دیدم و دستمو دراز کردم سوارش شدم و نفس عمیقی کشیدم.
فکر میکردم فرار کردم ولی یهو یه ماشین از پشت زد بهمون.
یه مرد گنده بلند شد و با راننده در افتاد
همونطور که با ترس به دعواشون نگاه میکردم در سمت من باز شدو یکی موهامو کشید
نمیدونستم کیه
همونطور که موهامو تو دستش بود منو رو آسفالت میکشید
هرچی ازش خواهش کردم ولم کنه ولم نکرد.
منو تا اون خونه کشید و جلو پای سونگری زمینم زد.
سونگری خم شد و دستشو رو سرم کشید
@ اوه اوه ما اینجا یه موش کوچولوی فراری داریم
@ اگه دوست نداری باهام بخواب عیبی نداره
@ به پسرا میگم بزننت و وقتی گفتی فا.ک می ددی اون وقت ولت میکنن
از شدم خشم هیچی نمیفهمیدم یقشو گرفتم و با عربده گفتم
+ هیچوقت اون جمله رو نمیگم مرتیکه عوضیییییی
دستمو کشید و با نیشخند گفت
@ حالا میبینیم
رفت و بعد پنج ثانیه چندتا مرد که سه برار من بودن ریختن سرمو تا میخورد زدنم
آخراش هی میخاستم اون جمله رو بگم ولی غرورم نمیزاشت
ساعت حدود هشت بود که سونگری اومد
پا شو گزاشت رو شکمم و فشار داد
@ آره.....بیا دنبالش......نه.....نه....حروم.زاده فرار کرد......گفتم که نه.....خونی تر از اونیه که فکر میکنی.......زودتر بیا ببرش.......ارزششو نداشت.......خداحافظ
تلفنشو قطع کرد و نگاهشو تو چشام قفل کرد
@ احمق کوچولو
بعد چند دقیقه صدای ماشین اومد
سونگری رفت بیرون و صدا زد
@ جونگ کووو.....اوه تهیونگ تویی
# جونگ کوک کار داشت منو فرستاد ببرمش
@ اوه...اونجا تو انباره
تهیونگ با دیدن من شوک شد
دستمو گرفتو منو رو زمین کشید
بلندم کرد و انداختم قسمت پایین صندلی عقب
سوار ماشین شد و رفت سمت عمارت جونگ کوک
به عمارت که رسیدیم پاهامو کشید و پرتم کرد زمین
جونگ کوک که داشت با تلفن حرف میزد با دیدن من چشاش گرد شد
_ باشه مامان... گفتم با....بهت زنگ میزنم.
_ اوه اوه انگار سونگری هیونگ ترجیح داد جور دیگه پولشو حلال کنه
+ عوضییییی
_ تهیونگ صداشو ببر و به آجوما بگو بیاد ببرتش اتاق مهمون
# باشه
_ مامان بابام فردا از سانفراسیسکو میان قراره تو عمارت هوانگ ها شام بخوریم سرم شلوغه
چی؟؟؟؟؟
اون داشت چی میگفت
تهیونگ رفت و با یه خانم برگشت
$ ........
۴.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.