فیک عشق دردسرساز
«پارت:۲۶»
- پرستارو نگهبانای بیمارستان به زور از اتاقش منو بردن بیرون و بهم هشدار دادن اگه مزاحمش بشم از بیمارستان میندازنم بیرون...
عصبی راه میرفتم و کلافه دستی تو موهام کشیدم...لعنت بهم خب معلومه عصبی میشه ازم این همه مدت هیچی بهش نگفتم،حالا باید چیکار کنم؟
من بدون اون نمیتونم!
از بیمارستان زدم بیرون و سرگردون تو خیابونا میچرخیدم...
+کلافه از روی تخت بلند شدم که سرم گیج رفت،دستمو از دیوار گرفتم و به سمت در رفتم...
آی خانم کجا کجا؟؟؟
+خانم پرستار دارم میرم خونم از هوای اینجا حالت تهوع گرفتم
گفتم نمیشه برو تو اتاقت ببینم!
+ببین نه اعصاب دارم نه حوصله این بیمارستانو رو سر تو و رئیست و همه خدمات اینجا خراب میکنم ها!
` دلت میخواد نگهبانو صدا بزنم؟
+بچه منو از چی میترسونی؟ بنال دردت چیه چقدر میخوای؟
از رفتارش معلوم بود که مشتاق شده..
بهش پول دادم و بعد برداشتن لباسام از بیمارستان اومدم بیرون.
نه میتونستم برم پیش جیهون نه خونه مادربزرگم تو بوسان چون تهیونگ میومد دنبالم!
مجبور بودم برم خونه یکی از دوستام....
بهش پیام دادم و کلی ذوق زده شد و گفت منتظرمه...
تاکسی گرفتم و به سمت خونش حرکت کردم.
سرمو با کلی درد به شیشه ماشین تکیه دادم و چشمامو بستم و به اتفاقاتی که اخیرا افتاده بود فکر کردم...
با صدای راننده به خودم اومدمو چشمامو باز کردم، بعد حساب کردن پول تاکسی وسایلمو برداشتمو رفتم طرف خونه جودی.
به خیال خودم راحت شدم اما نمیدونستم چه ماجراهایی قراره پیش بیاد....
(اگه میخواین با پارتای جدید و ادامه شوکه کننده فیک هیجان زدتون کنم لایک و کامنت فراموش نشه عشقا😉..😘)
- پرستارو نگهبانای بیمارستان به زور از اتاقش منو بردن بیرون و بهم هشدار دادن اگه مزاحمش بشم از بیمارستان میندازنم بیرون...
عصبی راه میرفتم و کلافه دستی تو موهام کشیدم...لعنت بهم خب معلومه عصبی میشه ازم این همه مدت هیچی بهش نگفتم،حالا باید چیکار کنم؟
من بدون اون نمیتونم!
از بیمارستان زدم بیرون و سرگردون تو خیابونا میچرخیدم...
+کلافه از روی تخت بلند شدم که سرم گیج رفت،دستمو از دیوار گرفتم و به سمت در رفتم...
آی خانم کجا کجا؟؟؟
+خانم پرستار دارم میرم خونم از هوای اینجا حالت تهوع گرفتم
گفتم نمیشه برو تو اتاقت ببینم!
+ببین نه اعصاب دارم نه حوصله این بیمارستانو رو سر تو و رئیست و همه خدمات اینجا خراب میکنم ها!
` دلت میخواد نگهبانو صدا بزنم؟
+بچه منو از چی میترسونی؟ بنال دردت چیه چقدر میخوای؟
از رفتارش معلوم بود که مشتاق شده..
بهش پول دادم و بعد برداشتن لباسام از بیمارستان اومدم بیرون.
نه میتونستم برم پیش جیهون نه خونه مادربزرگم تو بوسان چون تهیونگ میومد دنبالم!
مجبور بودم برم خونه یکی از دوستام....
بهش پیام دادم و کلی ذوق زده شد و گفت منتظرمه...
تاکسی گرفتم و به سمت خونش حرکت کردم.
سرمو با کلی درد به شیشه ماشین تکیه دادم و چشمامو بستم و به اتفاقاتی که اخیرا افتاده بود فکر کردم...
با صدای راننده به خودم اومدمو چشمامو باز کردم، بعد حساب کردن پول تاکسی وسایلمو برداشتمو رفتم طرف خونه جودی.
به خیال خودم راحت شدم اما نمیدونستم چه ماجراهایی قراره پیش بیاد....
(اگه میخواین با پارتای جدید و ادامه شوکه کننده فیک هیجان زدتون کنم لایک و کامنت فراموش نشه عشقا😉..😘)
۲۶.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.