لایک؟ ❤️

لایک؟ ❤️
تکه ای از قلبم💔(11)
(ادامه ی فلش بک)

نامجون
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم گوشیم رو برداشتم و جواب دادم
نامی:الو
جین:پس کجایی تو؟
نامی:سلام جین پیش جونگ کوکم
جین:آها....کی میای؟
نامی:الان میام
جین:باش بای
نامی بای


و قط کرد بلند شد و سمت جونگ کوک که روی صندلی خوابش برده بود رفت
(داستان منو مامانم وقتی میخوام برم مدرسه😂😂)
نامی:جونگ کوک پاشو دیگه چقد میخوابی ساعت 10 هاا
کوک:الان پامیشم
نامی:پاشو دیگهههه
کوک:بیدارم بیدارم
کوک
نامجون بیدار شدم و گوشیم رو برداشتم و ساعت رو نگاه کردم ساعت 8 بوددددد
کوک:نامجونننننننننننننن(داد و خوابالو) الان ساعت 10؟(و دوباره گرفت خوابید)
کوک:واییییییی چتهه بیشور

کوک با خالی شدن یه پارچ آب یخ روش از خواب پرید 😂😂
نامجون ک فهمید موقعیت خوب نیس پا ب فرار گذاشت کوک هم دست بردار نبود و بایه پارچ آب یخ دنبال نامی دوید 😂
بلاخره بعد از کلی دویدن کوک نامجون رو گرفت و پارچ آب رو روش خالی کرد.و هر جفت مثل موش آبکشیده به کلبه بازگشند😂
کوک نامجونو بعد از خوردن نهار برد پیش پسرا خودش هم نیم ساعتی اونجا موند و بعد ب عمارت رفت وارد اتاقش شد و دوباره سراغ کتابش رفت زیاد کتابخون نبود ولی این کتاب رو خیلی دوست داشت و می‌خواست بفهمه چه اتفاقی می افته

یه حمایتمون نشه؟ 💖💖