آوای دروغین
part77
گرچه الان به دلیل اصرار زیاد مونا یه بیبی چک تو کیفم بود و مونا هی نیم نگاهی بهم مینداخت
بهش گفته بودم قراره برم و خونه امتحانش کنم چون تو بیمارستان نمیشه
بالاخره صبرش لبریز شد و اومد سمتم...با استرس گفت:میگم خطر نداره تو خونه انجامش بدی؟
خودمم به خوبی میدونستم که خیلی پر ریسکه که تو خونه امتحانش کنم ولی...شاید داشتم فرار میکردم از امتحان کردنش؟
+نمیدونم
مونا:ببینم تو چرا انقدر ریلکسی؟من اینجا دارم از استرس خودمو میخورم بعد تو میگی نیمیدینم
+چون میدونم جوابش منفیه
مونا:آوینا توروخدا بیا اینجا انجامش بده خونه مامان میبینه بعد شر میشه
با اصرارهای زیاد مونا بالاخره الان تو دستشویی بودم و داشتم سعی میکردم طبق دستورالعمل انجامش بدم
بعد از کلی جون کندن با دیدن جواب چشمام سیاهی رفت...با کمک دیوار خودم و سرپا نگا داشتم...ممکنه اشتباه شده باشه نه؟
یکی دیگشو که به اصرار مونا خریده بودم تا اگه اشتباهی رخ داد با اون کارم و انجام بدم رو برداشتم...با دست های لرزون ولی با دقت بیشتر دستورو انجام دادم ولی بازم دو خط داشت بهم فحش میداد
هر دو تا رو بدون فکر به چیزی تو سطل آشغال انداختم و بدون اهمیت به چیزی از دستشویی اومدم بیرون و با مونای منتظر رو به رو شدم...انگار که اشکام براش سند باشه با ناباوری دستام و گرفت
مونا:چی شد؟جون بکن دیگه
گریه خفهام دیگه کاملا صدا دار صده بود و هق هق میکردم...مونا که تا ته قضیه رو رفته بود بغلم کرد و هیچی نگفت...بعد چند دقیقا ازم جدا شد و منو به سمت صندلی های توی راهرو راهنمایی کرد
گرچه الان به دلیل اصرار زیاد مونا یه بیبی چک تو کیفم بود و مونا هی نیم نگاهی بهم مینداخت
بهش گفته بودم قراره برم و خونه امتحانش کنم چون تو بیمارستان نمیشه
بالاخره صبرش لبریز شد و اومد سمتم...با استرس گفت:میگم خطر نداره تو خونه انجامش بدی؟
خودمم به خوبی میدونستم که خیلی پر ریسکه که تو خونه امتحانش کنم ولی...شاید داشتم فرار میکردم از امتحان کردنش؟
+نمیدونم
مونا:ببینم تو چرا انقدر ریلکسی؟من اینجا دارم از استرس خودمو میخورم بعد تو میگی نیمیدینم
+چون میدونم جوابش منفیه
مونا:آوینا توروخدا بیا اینجا انجامش بده خونه مامان میبینه بعد شر میشه
با اصرارهای زیاد مونا بالاخره الان تو دستشویی بودم و داشتم سعی میکردم طبق دستورالعمل انجامش بدم
بعد از کلی جون کندن با دیدن جواب چشمام سیاهی رفت...با کمک دیوار خودم و سرپا نگا داشتم...ممکنه اشتباه شده باشه نه؟
یکی دیگشو که به اصرار مونا خریده بودم تا اگه اشتباهی رخ داد با اون کارم و انجام بدم رو برداشتم...با دست های لرزون ولی با دقت بیشتر دستورو انجام دادم ولی بازم دو خط داشت بهم فحش میداد
هر دو تا رو بدون فکر به چیزی تو سطل آشغال انداختم و بدون اهمیت به چیزی از دستشویی اومدم بیرون و با مونای منتظر رو به رو شدم...انگار که اشکام براش سند باشه با ناباوری دستام و گرفت
مونا:چی شد؟جون بکن دیگه
گریه خفهام دیگه کاملا صدا دار صده بود و هق هق میکردم...مونا که تا ته قضیه رو رفته بود بغلم کرد و هیچی نگفت...بعد چند دقیقا ازم جدا شد و منو به سمت صندلی های توی راهرو راهنمایی کرد
۳.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.