اندوه بزرگ ۶
تااومدم بخودم بیام صداهایی هردوتامونوغافل گیر کرد....
تولد تولد تولدت مبارک و.......
منم یادم رفت تولدشه اما فرنگیس یه جشن مفصل براش گرفته بود باکلی مهمون اومدن مادونفرهم به اون شکل باعث شده بود فرنگیس واحتشام خیلی خوشحال بشن بعداز یه کم حال واحوال کردن فرنگیس اومد گفت شما دوتا برید لباسهاتونوعوض کنید بیایید فقط زود بیاییدمنکه بخاطر نگاههای سنگین کسایی که نمیشناختم داشتم خفه میشدم بدون اینکه بگم کدوم لباس دنبال مهرناز که دستموگرفته بود راه افتادم بسمت اطاقش گفتم منکه لباسام خوبه دیگه اخه الان لباس از کجا بیارم گفت بیا تابهت بگم دستمو محکمترکشید تاتوی اطاقش کمد لباسهاشو بازکرد گفت چشماتوببند گفتم چرا گفت ببندمن بستم گفت حالا باز کن ،یکدست کت وشلوار سفیدمردانه که با لباسهای مهرنازکاملا ست بود ومعلوم بود کارفرنگیسه باکفش ورنیه سفیدکه دایره های قرمز داشت درست شبیه کراواتی که روی اون وبرای مهرناز هم باهمین رنگبندی اما دخترونه لباسهای مهرناز خیلی زیبا وتاحدودزیادی سکسی بودن اینکه میگم لباسها کلا یه دونه بود نمیدونم بهش چی میگن عین یه تی شرت بلند که تاکمی پایینتراز باسنش بود قسمت بالاتنه هم تنگ اصلا خودتون یه اسمبزارید براش ....مهرناز گفت قشنگه گفتم برای تو که خیلی قشنگه اما برای منو مگه اندازمومیدونستی ؟گفت فرنگیس هرکاری بخواد انجام میده قول میدم ازخودت بهتر باشه اندازه زدنش ....
بعد گفت بیا زود بپوشیم تاصداشون در نیومده گفتم باشه الان میام مهرناز گفت کجااااا گفتم میرم عوض کنم دیگه گفت مگه قول ندادی امروزو کنارمن باشی گفتم اخه .... گفت منکه مشکل ندارم اما اگه تو داری بیا بعد یه میله که توی کمدش بود را بیرون کشید وباکشیدن یه بند شد مثل اطاق پرو گفت بیا شازده بخدا دیگه حرصه ادمو در میاری عوض تو باید من بودم ....لباسهامو دراوردم بعدنگاهی کت وشلوار انداختم واقعا قشنگ بود زیرپوش را برداشتم همینکه اومدم تنم کنم مهرنازپرده رو زد کنارقبلم از جاکنده شد یعنی تااونروز هرگزچنین حالتی بهم دست نداده بودمهرناز نزدیکترشدحرارتی ازبدنش تولیدمیشد را کاملا حس میکردم نزدیکترشد خیای خونسرد اینو برام میبندی دستم به پشتم نمیرسه هردوتامون اولیندبار بود که همدیگرو تو اون حال میدیدیم من لال شده بودم مهرناز پشتشوکرد بمن امامن دستام بالا نمیومدباهرجون کندنی بوددستمواوردم بالا یه دستمو بردم جلووخواستم بادست دیگه اون طرفشوپیداکنم که مهرناز
تولد تولد تولدت مبارک و.......
منم یادم رفت تولدشه اما فرنگیس یه جشن مفصل براش گرفته بود باکلی مهمون اومدن مادونفرهم به اون شکل باعث شده بود فرنگیس واحتشام خیلی خوشحال بشن بعداز یه کم حال واحوال کردن فرنگیس اومد گفت شما دوتا برید لباسهاتونوعوض کنید بیایید فقط زود بیاییدمنکه بخاطر نگاههای سنگین کسایی که نمیشناختم داشتم خفه میشدم بدون اینکه بگم کدوم لباس دنبال مهرناز که دستموگرفته بود راه افتادم بسمت اطاقش گفتم منکه لباسام خوبه دیگه اخه الان لباس از کجا بیارم گفت بیا تابهت بگم دستمو محکمترکشید تاتوی اطاقش کمد لباسهاشو بازکرد گفت چشماتوببند گفتم چرا گفت ببندمن بستم گفت حالا باز کن ،یکدست کت وشلوار سفیدمردانه که با لباسهای مهرنازکاملا ست بود ومعلوم بود کارفرنگیسه باکفش ورنیه سفیدکه دایره های قرمز داشت درست شبیه کراواتی که روی اون وبرای مهرناز هم باهمین رنگبندی اما دخترونه لباسهای مهرناز خیلی زیبا وتاحدودزیادی سکسی بودن اینکه میگم لباسها کلا یه دونه بود نمیدونم بهش چی میگن عین یه تی شرت بلند که تاکمی پایینتراز باسنش بود قسمت بالاتنه هم تنگ اصلا خودتون یه اسمبزارید براش ....مهرناز گفت قشنگه گفتم برای تو که خیلی قشنگه اما برای منو مگه اندازمومیدونستی ؟گفت فرنگیس هرکاری بخواد انجام میده قول میدم ازخودت بهتر باشه اندازه زدنش ....
بعد گفت بیا زود بپوشیم تاصداشون در نیومده گفتم باشه الان میام مهرناز گفت کجااااا گفتم میرم عوض کنم دیگه گفت مگه قول ندادی امروزو کنارمن باشی گفتم اخه .... گفت منکه مشکل ندارم اما اگه تو داری بیا بعد یه میله که توی کمدش بود را بیرون کشید وباکشیدن یه بند شد مثل اطاق پرو گفت بیا شازده بخدا دیگه حرصه ادمو در میاری عوض تو باید من بودم ....لباسهامو دراوردم بعدنگاهی کت وشلوار انداختم واقعا قشنگ بود زیرپوش را برداشتم همینکه اومدم تنم کنم مهرنازپرده رو زد کنارقبلم از جاکنده شد یعنی تااونروز هرگزچنین حالتی بهم دست نداده بودمهرناز نزدیکترشدحرارتی ازبدنش تولیدمیشد را کاملا حس میکردم نزدیکترشد خیای خونسرد اینو برام میبندی دستم به پشتم نمیرسه هردوتامون اولیندبار بود که همدیگرو تو اون حال میدیدیم من لال شده بودم مهرناز پشتشوکرد بمن امامن دستام بالا نمیومدباهرجون کندنی بوددستمواوردم بالا یه دستمو بردم جلووخواستم بادست دیگه اون طرفشوپیداکنم که مهرناز
۸۷۵
۱۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.