بی نهایت
p⁶
چشمام داشت گرم میشد که دستی رو شونههام قرار گرفت.
ته : بیبی رو برا خودت برداشتی ؟
تک خنده ای به حسودیش زدم و بهش اشاره کردم دراز بکشه . بعد هم ا.ت رو کمی بلند کردم و تو بغلش گذاشتم .
ته : باورت نمیشه اگه بگم هنوزم نمیتونم باور کنم بازم دارمش !
کوک : میفهممت !
آروم ا.ت رو برگردوند سمت خوردش و لباشو آروم بو/سید .
ته : ای خدا .. خیلی ذوق دا .. آخخخ ..
وسط حرفش یهو صورتش از درد جمع شد . شتتتتت . ا.ت وسط خواب محکم زد به اونجاش .. از اخمی که تهیونگ به پیشونی آورده بود منم دردم گرفت .
تهیونگ : آییی کوک مردم کووک مردمممممم .. دیگه ته ندارینننن .. لامصب .. حداقل میزاشت یکم از اومدنش بگذره ...
کوک : هیونگ نگو . یجوری شدمممم .
با منگی تمام از جاش بلند شد .
ا.ت : چی .. شده ؟ «خوابالود»
تهیونگ : زدی ناکارم کردی بچه ..
سریع بو/سه ای به ل/باش زد و بغلش کرد .
ا.ت : ببخشید عباس آقا .. دیگه تکرار نمی .. شه
کوک : وات ؟ ا.ت پنج سال فقط ولت کردم چرا اینجوری میکنی ؟
تهیونگ : شیطونه میگه همینجا بزنم ناقصش کنم .
کوک : آخی بیچاره شیطون هم دلش میخواد .
ا.ت : کوکو تو دیگه پیرشدی واسه این کارا !
کوک : چی ؟؟
تهیونگ : چیشد ؟؟ پیر شده ؟
کوک : پیری ازت دربیارم ک ..
تهیونک : موافقم .
سریع رفتم از داخل دستشویی یکم آب برداشتم و چپوندم تو صورتش که تازه به خودش اومد .
ا.ت : چه خبره ؟ چرا روم آب ریخ..
ویو تهیونگ :
نزاشتم حرفشو تموم کنه و محکم ل/بهام رو کوبیدم به ل/باش
_(باقیش با مغز استغفرالله تون🥸🎀)
ویو ا.ت : صبح :
با تابش مستقیم نور آفتاب از خواب بیدار شدم . داشتم پرس میشدم .. از پشت کوک دستشو دور کم/رم انداخته بود و محکم به خودش چسبونده بودم . به سختی گره دستاش رو باز کردم و بعد اینکه به آرومی گونهاش رو بو/سیدم، به سمت دستشویی رفتم تا دست و صورتم رو بشورم.
نمیبخشمت اگه تا آخر بخونی لایک نکنی 🐥🔪🔪🔪
چشمام داشت گرم میشد که دستی رو شونههام قرار گرفت.
ته : بیبی رو برا خودت برداشتی ؟
تک خنده ای به حسودیش زدم و بهش اشاره کردم دراز بکشه . بعد هم ا.ت رو کمی بلند کردم و تو بغلش گذاشتم .
ته : باورت نمیشه اگه بگم هنوزم نمیتونم باور کنم بازم دارمش !
کوک : میفهممت !
آروم ا.ت رو برگردوند سمت خوردش و لباشو آروم بو/سید .
ته : ای خدا .. خیلی ذوق دا .. آخخخ ..
وسط حرفش یهو صورتش از درد جمع شد . شتتتتت . ا.ت وسط خواب محکم زد به اونجاش .. از اخمی که تهیونگ به پیشونی آورده بود منم دردم گرفت .
تهیونگ : آییی کوک مردم کووک مردمممممم .. دیگه ته ندارینننن .. لامصب .. حداقل میزاشت یکم از اومدنش بگذره ...
کوک : هیونگ نگو . یجوری شدمممم .
با منگی تمام از جاش بلند شد .
ا.ت : چی .. شده ؟ «خوابالود»
تهیونگ : زدی ناکارم کردی بچه ..
سریع بو/سه ای به ل/باش زد و بغلش کرد .
ا.ت : ببخشید عباس آقا .. دیگه تکرار نمی .. شه
کوک : وات ؟ ا.ت پنج سال فقط ولت کردم چرا اینجوری میکنی ؟
تهیونگ : شیطونه میگه همینجا بزنم ناقصش کنم .
کوک : آخی بیچاره شیطون هم دلش میخواد .
ا.ت : کوکو تو دیگه پیرشدی واسه این کارا !
کوک : چی ؟؟
تهیونگ : چیشد ؟؟ پیر شده ؟
کوک : پیری ازت دربیارم ک ..
تهیونک : موافقم .
سریع رفتم از داخل دستشویی یکم آب برداشتم و چپوندم تو صورتش که تازه به خودش اومد .
ا.ت : چه خبره ؟ چرا روم آب ریخ..
ویو تهیونگ :
نزاشتم حرفشو تموم کنه و محکم ل/بهام رو کوبیدم به ل/باش
_(باقیش با مغز استغفرالله تون🥸🎀)
ویو ا.ت : صبح :
با تابش مستقیم نور آفتاب از خواب بیدار شدم . داشتم پرس میشدم .. از پشت کوک دستشو دور کم/رم انداخته بود و محکم به خودش چسبونده بودم . به سختی گره دستاش رو باز کردم و بعد اینکه به آرومی گونهاش رو بو/سیدم، به سمت دستشویی رفتم تا دست و صورتم رو بشورم.
نمیبخشمت اگه تا آخر بخونی لایک نکنی 🐥🔪🔪🔪
۱۷۸
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.