(پارت سوم)
(پارت سوم)
(پرش بعد از خرید)
ویو _
وارد خونه شدیم کوک رفت غذا رو درست کنه و جیمین و ته وارد اتاق شدن و ته اتاق رو تمیز کرد جیمین ات رو بیدار کرد بعد هر سه تاشون اومدن پیش ات)
ات: هن... هنوز تنبیهم تموم نشده(بغض) ددی باید صبح برم مدرسه میشه بقیش فردا اخه فردا تعطیله و پس فرداش هم همین طور (گریه)
کوک: هیششش ساکت باش تنبیهت تموم شده(با صدای بم)
ات: پس میخاین باهام چی کار کنین
(ته سنه ات رو گرفت و نگاه کرد و گفت)
ته: میخایم اینارو خوب کنیم
ات:(خجالت شدید و از شدت درد گریه میکرد)
(_شروع کردن به پماد زد روی بدن ات و با باند بستن و کوک یکی از لباسای خودشو تن ات کرد چون کوک از همه عضله ای تره و تیشرتاش لانگ تره وقتی تیشرت رو تن ات کردن ات تو تیشرت گم شد تیشر خیلی بزرگ بود)
ات: ددی این یکم بزرگ نیست
ته: یکم؟ خیلی بزرگه توش گمشدی بیب
کوک: خب نباید لباس به تنش بخوره
ته: اره
جیمین: اینارو ولش کنید بلند شید بریم شام بخوریم
(هر سه تاشون بلند شدن رفتم دم در اتاق و دید ات نمیاد)
جیمین: نمیخای بیای (عصبی)
ات: ددی نمیتونم بلند شم
(بعد یادشون اومد ک به باسن ات شلاق زدن و روناشو زخمی کردم ته نزدیک ات شد و بغلش کردو بردش پایین و گذاشتش روی صندلی کوک و جیمین میز رو چیدن و شروع کردن به خوردن)
کوک: خوشمزس
ات: اره ددی
ته جیمین: اوم
(بعد شام رفتن روی کاناپه نشستن و فیلم ترسناک دیدین به خاطر این ک میدونستن ات امشب قهر میکنه و میره تو اتاق خودش بخوابه ولی اگه فیلم ترسناک میدید پیش اونا میخابید)
ات: بابایی میشه یه فیلم دیگه ببینیم شب پیشتون میخابم لطفا فیلمو عوض کنید لطفا(بغض شدید)
_: قول میدی
ات: اره اره
شرایط ۱۰ لایک
(پرش بعد از خرید)
ویو _
وارد خونه شدیم کوک رفت غذا رو درست کنه و جیمین و ته وارد اتاق شدن و ته اتاق رو تمیز کرد جیمین ات رو بیدار کرد بعد هر سه تاشون اومدن پیش ات)
ات: هن... هنوز تنبیهم تموم نشده(بغض) ددی باید صبح برم مدرسه میشه بقیش فردا اخه فردا تعطیله و پس فرداش هم همین طور (گریه)
کوک: هیششش ساکت باش تنبیهت تموم شده(با صدای بم)
ات: پس میخاین باهام چی کار کنین
(ته سنه ات رو گرفت و نگاه کرد و گفت)
ته: میخایم اینارو خوب کنیم
ات:(خجالت شدید و از شدت درد گریه میکرد)
(_شروع کردن به پماد زد روی بدن ات و با باند بستن و کوک یکی از لباسای خودشو تن ات کرد چون کوک از همه عضله ای تره و تیشرتاش لانگ تره وقتی تیشرت رو تن ات کردن ات تو تیشرت گم شد تیشر خیلی بزرگ بود)
ات: ددی این یکم بزرگ نیست
ته: یکم؟ خیلی بزرگه توش گمشدی بیب
کوک: خب نباید لباس به تنش بخوره
ته: اره
جیمین: اینارو ولش کنید بلند شید بریم شام بخوریم
(هر سه تاشون بلند شدن رفتم دم در اتاق و دید ات نمیاد)
جیمین: نمیخای بیای (عصبی)
ات: ددی نمیتونم بلند شم
(بعد یادشون اومد ک به باسن ات شلاق زدن و روناشو زخمی کردم ته نزدیک ات شد و بغلش کردو بردش پایین و گذاشتش روی صندلی کوک و جیمین میز رو چیدن و شروع کردن به خوردن)
کوک: خوشمزس
ات: اره ددی
ته جیمین: اوم
(بعد شام رفتن روی کاناپه نشستن و فیلم ترسناک دیدین به خاطر این ک میدونستن ات امشب قهر میکنه و میره تو اتاق خودش بخوابه ولی اگه فیلم ترسناک میدید پیش اونا میخابید)
ات: بابایی میشه یه فیلم دیگه ببینیم شب پیشتون میخابم لطفا فیلمو عوض کنید لطفا(بغض شدید)
_: قول میدی
ات: اره اره
شرایط ۱۰ لایک
۵۱۴
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.