پارت پنجم
مسیح*
از خونه رفتم بیرون..خب الان کاري که باید بکنم اینه که وایسم شب بشه به مامانش زنگ بزنم حتما تا الان
نگران دختر نازنازیشون شدن..توي راه با خط ثابتم یه زنگ به سهیل زدم و گفتم ماشینو برام بیاره سوار شدم و
به سمت شهر حرکت کردم..وارد خونه که شدم چشمم به پوستر روبروم افتاد زیر لب زمزمه کردم:بالاخره به
هدفم میرسم آقاي مهدي محمدي
یه پوزخند به قیافش زدم و رفتم یه دوش گرفتم زیر آب همش نقشمو با خودم مرور میکردم بی نقص
بود..مشکلی پیش نمیاد بالاخره انتقاممو میگرم و از این بند خلاص میشم ولی از حق نگذریم دختر خوشگلی
داره ولی به من چه!!
بعد از حموم زنگ زدم به سامان ببینم کجاس اگه بیکاره یه سر بیاد پیشم با اینکه سامان دوست نزدیکمه ولی
از نقشم خبر نداره فقط محمد میدونه که اونم کاملا از قضیه با خبر نیست فقط یه قسمتشو میدونه اونم چون
خودش جزوي از نقشست..
شماره سامان رو گرفتم که بعد ار دو بوق جواب داد:اوهو ببین کی زنگ زده!!!چه عجب یادي از ما کردي آقا
مسیح
_شرمنده که همیشه من زنگ میزنم..خیلی پررو شدیا
سامان در حالیکه داشت میخندید گفت:خب بابا من نبودم
_کجایی؟
سامان:کجا میخواستی باشم؟نمایشگاهم دیگه
_اینجا نمیاي؟
سامان:فکر نکنم بتونم بیام امروز قراره با خــــانوم بریم بیرون بهش قول دادم میدونی که نمیشه زیر قولم
بزنم وگرنه پِخ پِخ..
خندیدمو گفتم:آره خب یادم نبود خانومت میتونه تو دو مین گردنتو با گیوتین بزنه
سامان:دیگه در اون حد خشن نیست که توام
_باشه فهمیدیم تو هم که اصلا زن ذلیل نیستی
سامان:نه به جون تو
_کم حرف بزن پس ..برو مزاحمم نشو خدافظ..
از خونه رفتم بیرون..خب الان کاري که باید بکنم اینه که وایسم شب بشه به مامانش زنگ بزنم حتما تا الان
نگران دختر نازنازیشون شدن..توي راه با خط ثابتم یه زنگ به سهیل زدم و گفتم ماشینو برام بیاره سوار شدم و
به سمت شهر حرکت کردم..وارد خونه که شدم چشمم به پوستر روبروم افتاد زیر لب زمزمه کردم:بالاخره به
هدفم میرسم آقاي مهدي محمدي
یه پوزخند به قیافش زدم و رفتم یه دوش گرفتم زیر آب همش نقشمو با خودم مرور میکردم بی نقص
بود..مشکلی پیش نمیاد بالاخره انتقاممو میگرم و از این بند خلاص میشم ولی از حق نگذریم دختر خوشگلی
داره ولی به من چه!!
بعد از حموم زنگ زدم به سامان ببینم کجاس اگه بیکاره یه سر بیاد پیشم با اینکه سامان دوست نزدیکمه ولی
از نقشم خبر نداره فقط محمد میدونه که اونم کاملا از قضیه با خبر نیست فقط یه قسمتشو میدونه اونم چون
خودش جزوي از نقشست..
شماره سامان رو گرفتم که بعد ار دو بوق جواب داد:اوهو ببین کی زنگ زده!!!چه عجب یادي از ما کردي آقا
مسیح
_شرمنده که همیشه من زنگ میزنم..خیلی پررو شدیا
سامان در حالیکه داشت میخندید گفت:خب بابا من نبودم
_کجایی؟
سامان:کجا میخواستی باشم؟نمایشگاهم دیگه
_اینجا نمیاي؟
سامان:فکر نکنم بتونم بیام امروز قراره با خــــانوم بریم بیرون بهش قول دادم میدونی که نمیشه زیر قولم
بزنم وگرنه پِخ پِخ..
خندیدمو گفتم:آره خب یادم نبود خانومت میتونه تو دو مین گردنتو با گیوتین بزنه
سامان:دیگه در اون حد خشن نیست که توام
_باشه فهمیدیم تو هم که اصلا زن ذلیل نیستی
سامان:نه به جون تو
_کم حرف بزن پس ..برو مزاحمم نشو خدافظ..
۸.۸k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.