ࡄߊ ࡋܢߺ࡙ߊ ܢߺ߭ ࡄߊ ࡋ ࡃߊ ̈̇ࡄࡐ߳ ܟ᳟ߺ̈̇ࡄܩߊ ܢߺ߭̈̇ࡄ✨♥️
ࡄߊࡋܢߺ࡙ߊܢߺ߭ ࡄߊࡋ ࡃߊ̈̇ࡄࡐ߳ ܟ᳟ߺ̈̇ࡄܩߊܢߺ߭̈̇ࡄ✨♥️
#پارت_9
(شب شد و موقع خواب بود ک همه خوابیدن 😍یازگی یهو از خواب پرید و تشنش بود)
یازگی: ای خدا اب سرد نیس😩برم یخ بردارم🤪عه یخ هم نیس ک☹️ برم از پسرا بگیرم
(یازگی رف و در اتاق پسرارو زد.... انور بیدار بود و داشت ب پیج یازگی نگا میکرد رف و در باز کرد)
انور: 😳عه یازگی تویی چیزی شده حالت ک بد نشده😟
یازگی: ن ن خوبم تشنم بود یخ نداشتیم شما دارین؟
انور: بزا ی نگاهی بندازم😌ن ماهم نداریم😬
یازگی: چیکار کنیم؟
انور: میگم بریم ی نگایی ب اشپز خونه این هتل بکنیم؟
یازگی: فکر خوبیه🤔
(رفتن اشپز خونه هتل....) وقتی ک رفتن تو نگو این نگهبانه ریموت در این هتل پیشش بود و ساعت بستن در ها بود ک در و بست یازگی و انورم موندن داخل اشپزخونه....)
یازگی: عه چی شد؟
انور: نمیدونم! یخ برداشتم بیا بریم!
یازگی: باش بریم😋
انور: عه چرا در باز نمیشه😓
یازگی: ینی چی😱
انور: در قفل شده😬
یازگی: وای حالا چیکار کنیم گوشیمم ک با خوپم نیووردم😫
انور: نگران نباش من گوشیمو اوردم😎عه خاموش شد😬
یازگی: چی😩😳چرا نشستی؟
انور: میخوای چیکار کنم؟
یازگی: چ بدونم پاشو یکیو صدا کن بیان دیگ😟
انور: همه رفتن کیو صدا کنم این وقت شب😕
یازگی: باش منم اینجا میشینم🫤
(یازگی و انور خوابشون میبره و یازگی میفته رو انور و انور هم متوجه نمیشه و بعد صبح میشه.....)
لیزگه: دخترا پاشین صبحونه🤩
ملیس: همه ببداریم ولی یازگی هنو بیدار نشدع😕
لیزگه: یازگی یازگی بیدار شو دارم میام تو ☹️اومدم😊ع یازگی ک نیست😱یازگی
ملیس: چی شده؟
لیزگه: یازگی نیس😲
ملیس: ینی چی نیس ببینم 🫥
..........................................................
ییعیت: انور کجاییی؟ سرویسی؟؟؟ ای بابا چرا این جواب نمیده؟
لیزگه: ییعیت ییعیت منم لیزگه درو باز کن😶😫
ییعیت: چیشده؟
لیزگه: یازگی نیس اومدم ببینم پیش شماس؟
ییعیت: ن پیش ماهم نیس 😐راستی انورم نیس🤔
لیزگه: چی😳اوناحتما باهمن😟
ییعیت: انگاری😅
(همگی رفتن دنبال انور و یازگی....)
سراشپز: ببخشید سلام صبح بخیر ببخشید اینجا چیکار میکنین😊
انور: سلام داداش سلام ببخشید شب اومده بودیم یخ برداریم در قفل شد نتونستیم بیایم بیرون😅
یازگی: وای خوابم برده🥱
لیزگه: یازگی کجابییییییی؟
یازگی: صدای لیزگه نیس؟ اینجاییم!
یازگی: عزیزم چیشده😕
لیزگه: تو اول صبحی چرا اینجایی و با انور چیکار میکنی؟
یازگی: عزیزم ما از شب اینجاییم😆
یازگی: بله شب از خواب پریدم و تشنم بود خواستم اب بخورم اب سرو نداشتیم یخم نداشتیم رفتم از پسرا بگیرم انور درو باز کرد و منم از اون یخ خواستم ولی اوناهم نداشتن اومدیم از اشپزخونه بردارین ک پر بسته شد موندیم😅😁
ببخشید این پارت خوب نبود زیاد
ادامه در پارت بعد.....
#پارت_9
(شب شد و موقع خواب بود ک همه خوابیدن 😍یازگی یهو از خواب پرید و تشنش بود)
یازگی: ای خدا اب سرد نیس😩برم یخ بردارم🤪عه یخ هم نیس ک☹️ برم از پسرا بگیرم
(یازگی رف و در اتاق پسرارو زد.... انور بیدار بود و داشت ب پیج یازگی نگا میکرد رف و در باز کرد)
انور: 😳عه یازگی تویی چیزی شده حالت ک بد نشده😟
یازگی: ن ن خوبم تشنم بود یخ نداشتیم شما دارین؟
انور: بزا ی نگاهی بندازم😌ن ماهم نداریم😬
یازگی: چیکار کنیم؟
انور: میگم بریم ی نگایی ب اشپز خونه این هتل بکنیم؟
یازگی: فکر خوبیه🤔
(رفتن اشپز خونه هتل....) وقتی ک رفتن تو نگو این نگهبانه ریموت در این هتل پیشش بود و ساعت بستن در ها بود ک در و بست یازگی و انورم موندن داخل اشپزخونه....)
یازگی: عه چی شد؟
انور: نمیدونم! یخ برداشتم بیا بریم!
یازگی: باش بریم😋
انور: عه چرا در باز نمیشه😓
یازگی: ینی چی😱
انور: در قفل شده😬
یازگی: وای حالا چیکار کنیم گوشیمم ک با خوپم نیووردم😫
انور: نگران نباش من گوشیمو اوردم😎عه خاموش شد😬
یازگی: چی😩😳چرا نشستی؟
انور: میخوای چیکار کنم؟
یازگی: چ بدونم پاشو یکیو صدا کن بیان دیگ😟
انور: همه رفتن کیو صدا کنم این وقت شب😕
یازگی: باش منم اینجا میشینم🫤
(یازگی و انور خوابشون میبره و یازگی میفته رو انور و انور هم متوجه نمیشه و بعد صبح میشه.....)
لیزگه: دخترا پاشین صبحونه🤩
ملیس: همه ببداریم ولی یازگی هنو بیدار نشدع😕
لیزگه: یازگی یازگی بیدار شو دارم میام تو ☹️اومدم😊ع یازگی ک نیست😱یازگی
ملیس: چی شده؟
لیزگه: یازگی نیس😲
ملیس: ینی چی نیس ببینم 🫥
..........................................................
ییعیت: انور کجاییی؟ سرویسی؟؟؟ ای بابا چرا این جواب نمیده؟
لیزگه: ییعیت ییعیت منم لیزگه درو باز کن😶😫
ییعیت: چیشده؟
لیزگه: یازگی نیس اومدم ببینم پیش شماس؟
ییعیت: ن پیش ماهم نیس 😐راستی انورم نیس🤔
لیزگه: چی😳اوناحتما باهمن😟
ییعیت: انگاری😅
(همگی رفتن دنبال انور و یازگی....)
سراشپز: ببخشید سلام صبح بخیر ببخشید اینجا چیکار میکنین😊
انور: سلام داداش سلام ببخشید شب اومده بودیم یخ برداریم در قفل شد نتونستیم بیایم بیرون😅
یازگی: وای خوابم برده🥱
لیزگه: یازگی کجابییییییی؟
یازگی: صدای لیزگه نیس؟ اینجاییم!
یازگی: عزیزم چیشده😕
لیزگه: تو اول صبحی چرا اینجایی و با انور چیکار میکنی؟
یازگی: عزیزم ما از شب اینجاییم😆
یازگی: بله شب از خواب پریدم و تشنم بود خواستم اب بخورم اب سرو نداشتیم یخم نداشتیم رفتم از پسرا بگیرم انور درو باز کرد و منم از اون یخ خواستم ولی اوناهم نداشتن اومدیم از اشپزخونه بردارین ک پر بسته شد موندیم😅😁
ببخشید این پارت خوب نبود زیاد
ادامه در پارت بعد.....
۲.۴k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.