₽=¹
وقتی باهم قهرین و پسرتون....
لارا:+
جیهوپ:_
لیان:بچشون....
بچه ها قبل اینکه شروع کنم بگم دیگه اس*مات نمینویسم چون پیج @Jeon.ak بخاطر همین اس*مات نویسیم مسدود شد.......اما به فیک/وانشات رو به جایی میرسونم که خودتون اس*مات تصور کنید.
ویو لارا
بخاطر غیرتی بازی های آقای جیهوپ دوباره باهم دعوا کردیم
و العان دوروزی بود که قهر بودیم ما بعد ازدواجمون یک بارم نشد که از هم جدا بخوابیم اما من این دوروزه بخاطر دعوای سنگینمون پیش لیان میخوابیدم و همین جیهوپو کفری و عصبی میکرد اما چون باهم قهر بودیم و خیلی هم مغرور بود چیزی بهم نمیگفت فقط سعی میکرد با چسبیدن به دختر خاله موزیش منو حرص بده که اینم بگم موفق شده بود چون هربار میرفت پیشش میخواستم دوتاشونو ج*رواج*ر کنم....
صبح شده بود چشامو باز کردم دیدم لیان کنارم نیست با خودم گفتم حتما رفته بازی کنه ولی یک صداهای ناواضحی از بیرون اتاق میشنیدم رفتم بیرون دیدم لیان نشسته رو زمینو گریه میکنه جیهوپم با نگرانی پیششه خیلی نگران شدم سریع رفتم پیشش....
+چیشده پسرم
_نمیگه از نیم ساعت پیش دارم بهش میگم دلیلشو بگه ولی فقط گریه میکنه
+پسرم میشع بگی چیشده مامان ازت خواهش میکنه
لیان:باهم اشتی کنین(گریه)
+برا همین داری گریه میکنی
لیان:اره
_من میخوام اشتی کنم مامانت نمیخواد
+من نمیخوام.....تروخدا بس کن
_یعنی میخوای اشتی کنیم
+بله بلاخره هرچی باشه عاش*قتم و شوهرمی........(تازه فهمیدم چی گفتم).....
#وانشات
#فیک
#فیکشن
#ایمجین
لارا:+
جیهوپ:_
لیان:بچشون....
بچه ها قبل اینکه شروع کنم بگم دیگه اس*مات نمینویسم چون پیج @Jeon.ak بخاطر همین اس*مات نویسیم مسدود شد.......اما به فیک/وانشات رو به جایی میرسونم که خودتون اس*مات تصور کنید.
ویو لارا
بخاطر غیرتی بازی های آقای جیهوپ دوباره باهم دعوا کردیم
و العان دوروزی بود که قهر بودیم ما بعد ازدواجمون یک بارم نشد که از هم جدا بخوابیم اما من این دوروزه بخاطر دعوای سنگینمون پیش لیان میخوابیدم و همین جیهوپو کفری و عصبی میکرد اما چون باهم قهر بودیم و خیلی هم مغرور بود چیزی بهم نمیگفت فقط سعی میکرد با چسبیدن به دختر خاله موزیش منو حرص بده که اینم بگم موفق شده بود چون هربار میرفت پیشش میخواستم دوتاشونو ج*رواج*ر کنم....
صبح شده بود چشامو باز کردم دیدم لیان کنارم نیست با خودم گفتم حتما رفته بازی کنه ولی یک صداهای ناواضحی از بیرون اتاق میشنیدم رفتم بیرون دیدم لیان نشسته رو زمینو گریه میکنه جیهوپم با نگرانی پیششه خیلی نگران شدم سریع رفتم پیشش....
+چیشده پسرم
_نمیگه از نیم ساعت پیش دارم بهش میگم دلیلشو بگه ولی فقط گریه میکنه
+پسرم میشع بگی چیشده مامان ازت خواهش میکنه
لیان:باهم اشتی کنین(گریه)
+برا همین داری گریه میکنی
لیان:اره
_من میخوام اشتی کنم مامانت نمیخواد
+من نمیخوام.....تروخدا بس کن
_یعنی میخوای اشتی کنیم
+بله بلاخره هرچی باشه عاش*قتم و شوهرمی........(تازه فهمیدم چی گفتم).....
#وانشات
#فیک
#فیکشن
#ایمجین
۱۱۷.۰k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.