ازدواج اجباری صفحه ۱۵ پارت ۱۵
_________
ویو ا/ت
ساعت ۶ بیدار شدم و رفتم پایین دیشب به خاطر خواهرام حالم واقعا گرفته شد ولی نامجون واقعا خیلی خوبههه واسه همینه ازش خوشم میاد
حالا دیگه کارهای لازمه رو کردم و رفتم پایین به اجوما برای صبحونه کمک کردم و که دیدم نامجون بیدار شده
ا/ت: سلام صبحت بخیر*لبخند*
نامجون: سلام صبح تو هم بخیر
ا/ت: بیا صبحونه آمادست
نامجون نشست و منم نشستم
نامجون: خبریه؟
ا/ت: چطور؟
نامجون: نه به دیروزت خجالتی بودی نه به امروزت
ا/ت:*خنده* باید عادت کنم دیگه مگه نه؟
نامجون: بله بله بیا حالا صبحونه رو بخوریم
ا/ت: باشه
دیگه صبحونه خوردیم و سفره رو با کمک اجوما جمع کردم که گوشی نامجون زنگ خورد انگار عصبی بود
ا/ت: چیشده؟
نامجون: بابام بوده میگه نوه میخواد بزار ۸ ماه وقت داده وگرنه از ارث محرومم میکنه حداقل یه هفته بگذره ولی من نمیخوام اگه هم بخوام فقط از یونا میخوام*۱۰۰ عصبی*
با این حرفی که زد واقعا ناراحت شدم
ا/ت: خوب مشکلش چیه چندتا قرص میخورم حامله خودم هم بزرگش میکنم اونجوری از ارث محروم هم نمیشی
دیدم نامجون چشماش اندازه ی نعلبکی شده
نامجون: وایی یادم رفت تا کلاس نهم سواد داشتی از رابطه جنسی چیزی نمیدونی🤦🏻♀️
ا/ت: رابطه جنسی چیه؟(بچه پاکه ولش کنید. ا/ت: ادمین تو بگو. هوپی: نمیخواد بدونی برو برو)
نامجون: ندونی بهتره خلاصه اش میشه کاری که زن و مرد انجام میدن نتیجه اش میشه بچه باید گامت نر و ماده قاطی شه اینو که خوندی
ا/ت: عههه راست میگیا*خنده*
نامجون/کنجکاوم اگه میدونستی چیه بازم اینجوری میخندیدی/
نامجون: حالا ببینم چه میشه کرد
ا/ت: باشه مونی *کیوت ولی سریع دستش رو گذاشت رو دهنش*
نامجون: مونی؟ خوشم اومد
ا/ت: ببخشید*خجالت۱۰۰۰۰۰۰*
نامجون: اشکال نداره خواستی میتونی اینجوری صدام کنی من باید برم شرکت کار دارم
ا/ت: باشه خداحافظ
نامجون: بای
دیگه نامجون رفت و شروع به تمیزکاری عمارت کردم ساعت ۵ بود و دیگه خسته شدم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم
ویو ا/ت
ساعت ۶ بیدار شدم و رفتم پایین دیشب به خاطر خواهرام حالم واقعا گرفته شد ولی نامجون واقعا خیلی خوبههه واسه همینه ازش خوشم میاد
حالا دیگه کارهای لازمه رو کردم و رفتم پایین به اجوما برای صبحونه کمک کردم و که دیدم نامجون بیدار شده
ا/ت: سلام صبحت بخیر*لبخند*
نامجون: سلام صبح تو هم بخیر
ا/ت: بیا صبحونه آمادست
نامجون نشست و منم نشستم
نامجون: خبریه؟
ا/ت: چطور؟
نامجون: نه به دیروزت خجالتی بودی نه به امروزت
ا/ت:*خنده* باید عادت کنم دیگه مگه نه؟
نامجون: بله بله بیا حالا صبحونه رو بخوریم
ا/ت: باشه
دیگه صبحونه خوردیم و سفره رو با کمک اجوما جمع کردم که گوشی نامجون زنگ خورد انگار عصبی بود
ا/ت: چیشده؟
نامجون: بابام بوده میگه نوه میخواد بزار ۸ ماه وقت داده وگرنه از ارث محرومم میکنه حداقل یه هفته بگذره ولی من نمیخوام اگه هم بخوام فقط از یونا میخوام*۱۰۰ عصبی*
با این حرفی که زد واقعا ناراحت شدم
ا/ت: خوب مشکلش چیه چندتا قرص میخورم حامله خودم هم بزرگش میکنم اونجوری از ارث محروم هم نمیشی
دیدم نامجون چشماش اندازه ی نعلبکی شده
نامجون: وایی یادم رفت تا کلاس نهم سواد داشتی از رابطه جنسی چیزی نمیدونی🤦🏻♀️
ا/ت: رابطه جنسی چیه؟(بچه پاکه ولش کنید. ا/ت: ادمین تو بگو. هوپی: نمیخواد بدونی برو برو)
نامجون: ندونی بهتره خلاصه اش میشه کاری که زن و مرد انجام میدن نتیجه اش میشه بچه باید گامت نر و ماده قاطی شه اینو که خوندی
ا/ت: عههه راست میگیا*خنده*
نامجون/کنجکاوم اگه میدونستی چیه بازم اینجوری میخندیدی/
نامجون: حالا ببینم چه میشه کرد
ا/ت: باشه مونی *کیوت ولی سریع دستش رو گذاشت رو دهنش*
نامجون: مونی؟ خوشم اومد
ا/ت: ببخشید*خجالت۱۰۰۰۰۰۰*
نامجون: اشکال نداره خواستی میتونی اینجوری صدام کنی من باید برم شرکت کار دارم
ا/ت: باشه خداحافظ
نامجون: بای
دیگه نامجون رفت و شروع به تمیزکاری عمارت کردم ساعت ۵ بود و دیگه خسته شدم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم
۱۳.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.