ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
۸
وقتی با برگشت منو دید خواست فرار کنه که گرفتمش و بردمش انداختمش رو تخت و شروع به در اوردن لباسام کردم ا_ت با ترس روی تخت نشسته بود و اروم رفتم سمتش اوم میرفت عقب که به اخر تخت رسید منم رفتم جلو و لبامو گذاشتم رد لباش طولانی بوسیدم بعد در حال بوسه اروم اروم بند لباساشو باز کردم و کل لباسشو در اوردم
ویو ا_ت
وقتی رسیدیم خونه منو برد انداخت رو تختو شروع کرد به در اوردن لباساش بادیدن بدن سفید و شونه های بزرگش قلبم داشت از دهنم میزد بیرون آمد رو تخت من میرفتم عقب اون میومد جلو تا جایی که به اخر تخت رسیدم اما اون باز امد جلو و لباشو محمک کوبید روی لبام و محکم میبوسید بعد از چند دقیقع اروم رفت طرف لباسام و درشون اورد دستشو گرفتم و دستمو پس زد کل لباسام در اورد که فقط با یه شرت و یه سوتین جلوش بودم داشتم از خجالت اب میشدم که اروم ازم جدا شد و شروع کرد(اینجا چون به خاطر ویسگون میخوام اسمات بنویسم ارسال نمیکنع به خاطر همون شما تصور کنید)
بعد از راند
وقتی که دیگه خودشم خسته شده بود کنارم روی تخت ولو شد
فلیکس: حالا فهمیدی نباید ازم فرار کنی(نفس نفس زدن)
ا_ت: عوضی اشغال( بزنم تو دهنت 🙏🙄)
امد و بغلم کرد میخاستم پسش بزنم که خیلی سفت بغلم کرده بود نمیتونستم تکون بخورم که کم کم چشمام گرم شد وخوابیدم
۸
وقتی با برگشت منو دید خواست فرار کنه که گرفتمش و بردمش انداختمش رو تخت و شروع به در اوردن لباسام کردم ا_ت با ترس روی تخت نشسته بود و اروم رفتم سمتش اوم میرفت عقب که به اخر تخت رسید منم رفتم جلو و لبامو گذاشتم رد لباش طولانی بوسیدم بعد در حال بوسه اروم اروم بند لباساشو باز کردم و کل لباسشو در اوردم
ویو ا_ت
وقتی رسیدیم خونه منو برد انداخت رو تختو شروع کرد به در اوردن لباساش بادیدن بدن سفید و شونه های بزرگش قلبم داشت از دهنم میزد بیرون آمد رو تخت من میرفتم عقب اون میومد جلو تا جایی که به اخر تخت رسیدم اما اون باز امد جلو و لباشو محمک کوبید روی لبام و محکم میبوسید بعد از چند دقیقع اروم رفت طرف لباسام و درشون اورد دستشو گرفتم و دستمو پس زد کل لباسام در اورد که فقط با یه شرت و یه سوتین جلوش بودم داشتم از خجالت اب میشدم که اروم ازم جدا شد و شروع کرد(اینجا چون به خاطر ویسگون میخوام اسمات بنویسم ارسال نمیکنع به خاطر همون شما تصور کنید)
بعد از راند
وقتی که دیگه خودشم خسته شده بود کنارم روی تخت ولو شد
فلیکس: حالا فهمیدی نباید ازم فرار کنی(نفس نفس زدن)
ا_ت: عوضی اشغال( بزنم تو دهنت 🙏🙄)
امد و بغلم کرد میخاستم پسش بزنم که خیلی سفت بغلم کرده بود نمیتونستم تکون بخورم که کم کم چشمام گرم شد وخوابیدم
۸.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.