𝓟𝓪𝓻𝓽 🦋⁸
ℳℴℴ𝓃 𝒸𝒽𝒾𝓁𝒹 🌙
" و با نبود دخترش مواجه شد...!! "
رو زمین نشست و سرشو با دستاش گرفت
نامجون: نکنه دیشب از خونه رفته بیرون
اجوما: ی...یعنی جانگمی...
نامجون: وای نه....چیکار کنم حالا ، اجوما یه کاری بکن
اجوما: م...من باید چیکار کنم
نامجون: زنگ بزن به هرکی که فک میکنی رفته پیشش
اجوما: فک نمیکنم رفته باشه پیش کسی
نامجون: اگه بلایی سرش بیاد من چیکار کنم.
راوی: جانگمی دیشب تو اون هوای بارونی با یه تیشرت و شلوارک خونه رو ترک کرد.
به خیال خودش اینجوری باباش راحت تر زندگی میکنه.
با عجله گوشیشو برداشت و شماره تهیونگو گرفت:
تهیونگ: سلام
نامجون: جانگمی پیش توعه
تهیونگ: اتفاقی افتاده
نامجون: گفتم جانگمی پیش توعه؟
تهیونگ: نه نیست....نامجون چیزی شده؟
نامجون: فک کنم دیشب از خونه رفته بیرون
تهیونگ: چ...چی
نامجون: تروخدا یه کاری کن تهیونگ
تهیونگ: آ...آروم باش الان میام پیشت بریم پیش پلیس
"پایان مکالمه"
راوی: یکم بعد تهیونگ رسی پیش نامجون و بعدش باهم رفتن اداره پلیس و اونجا مشخصات جتنگمی رو دادن و اونا ام گفتن که برای پیدا کردنش جستجو میکنن.
از اداره اومدن بیرون و سوار ماشین شدن.
نامجون: اگه بلایی سرش اومده باشه چی؟
تهیونگ: ...
نامجون: اون فقط ۸ سالشه ، چطور به خودم اجازه دادم بزنمش
تهیونگ: آروم باش
نامجون: الان دخترم گمشده چطوری آروم باشم (گریه)
تهیونگ: الان برات شد دخترت.؟
نامجون: من اشتباه کردم...خب ، الان پشیمونم فقط پیداش کن همین
تهیونگ: میدونی چیه نامجون دلم میخواد حسرت یه بار دیدن جانگمی به دلت بمونه ولی حیف که نمیخوام اون صدمه ای ببینه
نامجون: (گریه)
حدود یه ساعت بعد تلفن تهیونگ زنگ خورد از طرف "شماره ناشناس" ولی بدون معطلی جواب داد. صاحب خط به نظر میرسید که یه دختر جوون باشه.
تهیونگ: الو؟
ا/ت: سلام...من راستش دیشب یه دختر کوچولویی رو پیدا کردم که حالش خیلی خوب نبود و آوردمش بیمارستان بعد از اینکه به هوش اومد شماره شما رو داد که باهاتون تماس بگیرم.
اسمشم جانگمیه
تهیونگ: میشه سریع آدرسو برام بفرستین لطفا.
ا/ت: بله حتما میفرستم الان براتون.
تماس که تموم شد نامجون سوالی به تهیونگ نگاه کرد و...
تهیونگ: پیدا شد ، الان بیمارستانه
نامجون: بی...مارستان؟
تهیونگ: ...
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
" و با نبود دخترش مواجه شد...!! "
رو زمین نشست و سرشو با دستاش گرفت
نامجون: نکنه دیشب از خونه رفته بیرون
اجوما: ی...یعنی جانگمی...
نامجون: وای نه....چیکار کنم حالا ، اجوما یه کاری بکن
اجوما: م...من باید چیکار کنم
نامجون: زنگ بزن به هرکی که فک میکنی رفته پیشش
اجوما: فک نمیکنم رفته باشه پیش کسی
نامجون: اگه بلایی سرش بیاد من چیکار کنم.
راوی: جانگمی دیشب تو اون هوای بارونی با یه تیشرت و شلوارک خونه رو ترک کرد.
به خیال خودش اینجوری باباش راحت تر زندگی میکنه.
با عجله گوشیشو برداشت و شماره تهیونگو گرفت:
تهیونگ: سلام
نامجون: جانگمی پیش توعه
تهیونگ: اتفاقی افتاده
نامجون: گفتم جانگمی پیش توعه؟
تهیونگ: نه نیست....نامجون چیزی شده؟
نامجون: فک کنم دیشب از خونه رفته بیرون
تهیونگ: چ...چی
نامجون: تروخدا یه کاری کن تهیونگ
تهیونگ: آ...آروم باش الان میام پیشت بریم پیش پلیس
"پایان مکالمه"
راوی: یکم بعد تهیونگ رسی پیش نامجون و بعدش باهم رفتن اداره پلیس و اونجا مشخصات جتنگمی رو دادن و اونا ام گفتن که برای پیدا کردنش جستجو میکنن.
از اداره اومدن بیرون و سوار ماشین شدن.
نامجون: اگه بلایی سرش اومده باشه چی؟
تهیونگ: ...
نامجون: اون فقط ۸ سالشه ، چطور به خودم اجازه دادم بزنمش
تهیونگ: آروم باش
نامجون: الان دخترم گمشده چطوری آروم باشم (گریه)
تهیونگ: الان برات شد دخترت.؟
نامجون: من اشتباه کردم...خب ، الان پشیمونم فقط پیداش کن همین
تهیونگ: میدونی چیه نامجون دلم میخواد حسرت یه بار دیدن جانگمی به دلت بمونه ولی حیف که نمیخوام اون صدمه ای ببینه
نامجون: (گریه)
حدود یه ساعت بعد تلفن تهیونگ زنگ خورد از طرف "شماره ناشناس" ولی بدون معطلی جواب داد. صاحب خط به نظر میرسید که یه دختر جوون باشه.
تهیونگ: الو؟
ا/ت: سلام...من راستش دیشب یه دختر کوچولویی رو پیدا کردم که حالش خیلی خوب نبود و آوردمش بیمارستان بعد از اینکه به هوش اومد شماره شما رو داد که باهاتون تماس بگیرم.
اسمشم جانگمیه
تهیونگ: میشه سریع آدرسو برام بفرستین لطفا.
ا/ت: بله حتما میفرستم الان براتون.
تماس که تموم شد نامجون سوالی به تهیونگ نگاه کرد و...
تهیونگ: پیدا شد ، الان بیمارستانه
نامجون: بی...مارستان؟
تهیونگ: ...
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
۱۲.۷k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.