جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۱۵
ادمین ویو:
ات به چشمای تیله ایی جونگکوک همونطور خیره بود و جونگکوک هم به چشمای اون
کوک:چشمات خیلی قشنگن تا حالا دقت نکرده بودم موران
ات یا حرف جونگکوک به خودش اومد و یه کم خجالت کشید ولی اصن نشون نداد دستشو از روی چونه ی جونگکوک برداشت و گذاشت روی گونه هاش همونطور که دستشو روی گونه ی جونگکوک میکشید با خودش زمزمه کرد
ات:خیلی قرمز شده
نمیدونست چرا قلبش تند میزد انگار تموم بدنش توی هر نقطه ازش یه قلب وجود داشتجوری که دیگه مغزش دستور نمی داد و توی دلش داشت خودشو لعنت می کرد که صورت جونگکوک رو قرمز کرده
یهوی توی دلش محکم و قاطعانه گفت
ات:من چم شده از کی تاحالا به دستورات قلبم گوش میدادم؟!
ولی اصن نفمیده بود که داره با دستش گونه های جونگکوک رو نوازش میکه و جونگکوک قرمز تر میشه
یهویی دستشو کشید و سریع روش یکم روغن ریخت
ات:شاید از اینجاش خوشت نیاد ولی صورتتو خوب میکنه
برگشت سمت جونگکوک همونطور که روغنو روی صورتش پخش می کرد و سعی می کرد به چشمای جونگکوک نگاه نکنه باخودش توی دلش حرف می زد
جونگکوک کل صورتشو انالیز می کرد و با خودش می گفت
کوک:چرا من تاحالا نفهمیده بودم که این دختر چقد خوشگله؟!
وقتی احساس دستای گرم مورانو روی صورتش داشت ضربانش روی هزار میرفت
موران دستشو کشید و نگاهی به صورت جونگکوک کرد
ات:بهتر شد ولی هنوز قرمزه
جونگکوک فهمید که این قرمزی از خجالته
ات دستاشو شست و خشک کرد
ات:باید بخوابی به نظر خسته ایی
نگاهی به جونگکوک کرد
ات:نمیخوای پاشی بخوابی؟!
کوک:خوا...خوابم نمیاد
ات:خب من خوابم میاد
رفت بیرون و جونگکوک دنبالش رفت
کوک:الان همه خوابن و توهم لابد می خوای بری سر کارات پس....
ات:پس چی؟ خب در طول روز نتونستم انجام بدم
کوک:ام...میشه...باهم فیلم...ببینیم؟
ات لبخندی زد ولی سریع جمعش کرد
ات:هوم باشه
این دفعه بدون ذرهایی خجالت قبول کرد
ات:میرم خوراکی بیارم
کوک:پس خوابت نمیاد؟!
ات:نه
ات رفت بیرون تا خوراکی بیاره و جونگکوک نشست لبه تختش
کوک:چرا اینجوری میشم چرا اینقد ضربانم بالاس؟
بعد کلی فکر کردن ات اومد توی دستش پفیلا و شیر موز بود
ات:سلیقتو زیاد نیمدونستم و...
کوک:شیر موزززززز
پرید و شیرموزا رو قاپ زد ات بعد از چند بار پلک زدن بلخره به خودش اومد و با لبخند ریزی نشست کنارش روی تخت
پارت ۱۵
ادمین ویو:
ات به چشمای تیله ایی جونگکوک همونطور خیره بود و جونگکوک هم به چشمای اون
کوک:چشمات خیلی قشنگن تا حالا دقت نکرده بودم موران
ات یا حرف جونگکوک به خودش اومد و یه کم خجالت کشید ولی اصن نشون نداد دستشو از روی چونه ی جونگکوک برداشت و گذاشت روی گونه هاش همونطور که دستشو روی گونه ی جونگکوک میکشید با خودش زمزمه کرد
ات:خیلی قرمز شده
نمیدونست چرا قلبش تند میزد انگار تموم بدنش توی هر نقطه ازش یه قلب وجود داشتجوری که دیگه مغزش دستور نمی داد و توی دلش داشت خودشو لعنت می کرد که صورت جونگکوک رو قرمز کرده
یهوی توی دلش محکم و قاطعانه گفت
ات:من چم شده از کی تاحالا به دستورات قلبم گوش میدادم؟!
ولی اصن نفمیده بود که داره با دستش گونه های جونگکوک رو نوازش میکه و جونگکوک قرمز تر میشه
یهویی دستشو کشید و سریع روش یکم روغن ریخت
ات:شاید از اینجاش خوشت نیاد ولی صورتتو خوب میکنه
برگشت سمت جونگکوک همونطور که روغنو روی صورتش پخش می کرد و سعی می کرد به چشمای جونگکوک نگاه نکنه باخودش توی دلش حرف می زد
جونگکوک کل صورتشو انالیز می کرد و با خودش می گفت
کوک:چرا من تاحالا نفهمیده بودم که این دختر چقد خوشگله؟!
وقتی احساس دستای گرم مورانو روی صورتش داشت ضربانش روی هزار میرفت
موران دستشو کشید و نگاهی به صورت جونگکوک کرد
ات:بهتر شد ولی هنوز قرمزه
جونگکوک فهمید که این قرمزی از خجالته
ات دستاشو شست و خشک کرد
ات:باید بخوابی به نظر خسته ایی
نگاهی به جونگکوک کرد
ات:نمیخوای پاشی بخوابی؟!
کوک:خوا...خوابم نمیاد
ات:خب من خوابم میاد
رفت بیرون و جونگکوک دنبالش رفت
کوک:الان همه خوابن و توهم لابد می خوای بری سر کارات پس....
ات:پس چی؟ خب در طول روز نتونستم انجام بدم
کوک:ام...میشه...باهم فیلم...ببینیم؟
ات لبخندی زد ولی سریع جمعش کرد
ات:هوم باشه
این دفعه بدون ذرهایی خجالت قبول کرد
ات:میرم خوراکی بیارم
کوک:پس خوابت نمیاد؟!
ات:نه
ات رفت بیرون تا خوراکی بیاره و جونگکوک نشست لبه تختش
کوک:چرا اینجوری میشم چرا اینقد ضربانم بالاس؟
بعد کلی فکر کردن ات اومد توی دستش پفیلا و شیر موز بود
ات:سلیقتو زیاد نیمدونستم و...
کوک:شیر موزززززز
پرید و شیرموزا رو قاپ زد ات بعد از چند بار پلک زدن بلخره به خودش اومد و با لبخند ریزی نشست کنارش روی تخت
۵.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.