رمان آخرین عشق
رمان آخرین عشق
# PART 1
ویو ا.ت
صبح زود با نور خورشید بیدار شدم دیدم ساعت 6:00 پاشدم رفتم تو حموم یک دوش ۲۰مینی گرفتم و رفتم موهامو خشک کردم و شونه کردم و فرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین سلام کردم و رفتم صبحانه خوردم و رفتم دانشگاه
ویوکوک
صبح زود بیدار شدم دیدم ساعت 6:30 بود پاشدم رفتم حموم یک دوش۱۰مینی گرفتم اومدم بیرون و فرم مدرسه رو پوشیدم و کیفمو برداشتم و رفتم پایین ب اجوما گفتم صبحونه برام حاضر کنه خوردم و سویچ ماشینو بردم و رفتم بیرون ماشین روشن کردم و حرکت کردم
ویو لیسا
بیدار شدم آماده شدم و رفتم دانشگاه
دیدم ک دیدم یک دختر جدید توی دانشگاهمون اومدهرمان آخرین عشق :
ویو ا.ت
صبح زود با نور خورشید بیدار شدم دیدم ساعت 6:00 پاشدم رفتم تو حموم یک دوش ۲۰مینی گرفتم و رفتم موهامو خشک کردم و شونه کردم و فرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین سلام کردم و رفتم صبحانه خوردم و رفتم دانشگاه
ویوکوک
صبح زود بیدار شدم دیدم ساعت 6:30 بود پاشدم رفتم حموم یک دوش۱۰مینی گرفتم اومدم بیرون و فرم مدرسه رو پوشیدم و کیفمو برداشتم و رفتم پایین ب اجوما گفتم صبحونه برام حاضر کنه خوردم و سویچ ماشینو بردم و رفتم بیرون ماشین روشن کردم و حرکت کردم
ویو لیسا
بیدار شدم آماده شدم و رفتم دانشگاه
دیدم ک دیدم یک دختر جدید توی دانشگاهمون اومده بود رفتم سمت کلاس و نشستم
ویو ا.ت
رسیدم دانشگاه خیلی بزرگ و خشکل بود رفتم سمته کلاس و پیشه ی دختری ب اسمه لیسا بود ک استاد اومد و گفت
استاد: کیم ا.ت خودتو معرفی کن
ا.ت: سلام من کیم ا.ت هستم
استاد:خوب حالا برو پیشه لیسا بشین تا زنگ بعد جاهارو عوض میکنم
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
رفتم پیشه لیسا نشستم زنگ تفریح خورد
لیسا: بیا باهم بریم
ا.ت: باشه
# PART 1
ویو ا.ت
صبح زود با نور خورشید بیدار شدم دیدم ساعت 6:00 پاشدم رفتم تو حموم یک دوش ۲۰مینی گرفتم و رفتم موهامو خشک کردم و شونه کردم و فرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین سلام کردم و رفتم صبحانه خوردم و رفتم دانشگاه
ویوکوک
صبح زود بیدار شدم دیدم ساعت 6:30 بود پاشدم رفتم حموم یک دوش۱۰مینی گرفتم اومدم بیرون و فرم مدرسه رو پوشیدم و کیفمو برداشتم و رفتم پایین ب اجوما گفتم صبحونه برام حاضر کنه خوردم و سویچ ماشینو بردم و رفتم بیرون ماشین روشن کردم و حرکت کردم
ویو لیسا
بیدار شدم آماده شدم و رفتم دانشگاه
دیدم ک دیدم یک دختر جدید توی دانشگاهمون اومدهرمان آخرین عشق :
ویو ا.ت
صبح زود با نور خورشید بیدار شدم دیدم ساعت 6:00 پاشدم رفتم تو حموم یک دوش ۲۰مینی گرفتم و رفتم موهامو خشک کردم و شونه کردم و فرم مدرسه رو پوشیدم و رفتم پایین سلام کردم و رفتم صبحانه خوردم و رفتم دانشگاه
ویوکوک
صبح زود بیدار شدم دیدم ساعت 6:30 بود پاشدم رفتم حموم یک دوش۱۰مینی گرفتم اومدم بیرون و فرم مدرسه رو پوشیدم و کیفمو برداشتم و رفتم پایین ب اجوما گفتم صبحونه برام حاضر کنه خوردم و سویچ ماشینو بردم و رفتم بیرون ماشین روشن کردم و حرکت کردم
ویو لیسا
بیدار شدم آماده شدم و رفتم دانشگاه
دیدم ک دیدم یک دختر جدید توی دانشگاهمون اومده بود رفتم سمت کلاس و نشستم
ویو ا.ت
رسیدم دانشگاه خیلی بزرگ و خشکل بود رفتم سمته کلاس و پیشه ی دختری ب اسمه لیسا بود ک استاد اومد و گفت
استاد: کیم ا.ت خودتو معرفی کن
ا.ت: سلام من کیم ا.ت هستم
استاد:خوب حالا برو پیشه لیسا بشین تا زنگ بعد جاهارو عوض میکنم
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
رفتم پیشه لیسا نشستم زنگ تفریح خورد
لیسا: بیا باهم بریم
ا.ت: باشه
۱۱.۴k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.