p8
زیا:رفتم حیاط یه مردی رو دیدم که داره با تلفن حرف میزنه داره چیمیگه این بعد تلفنش تموم شد منم میخواستم زود از اونجا دور بشم که دنگ اوفتادم زمین اقا:لی؟ زیا:(اینکه دشمن خونی باباس ویییی پسرش یه درده خودش یه درد)بله اقای جئون اقا:اینجا چه کار میکنی؟(با عصبانیت میگه ها تصور نکنین مثل نازنین گل حرف میزنه) زیا: اومده بودم بخورمش اقا: بله؟؟؟؟ زیا: منظورم هوا رو چیز کنم جونگ کوک: بابا ؟ بابا: کوک؟ زیا:(اینا چرا دارن تعجب میکنن بدبختا خدا شفاشون بده😐) کوک: امم زیا تقریبا چی رو میخواستی بک زیا: برادر من،من یه حرفی دگفتم چرا دارین بزرگش میکنینننن عه کوک: بزرگش میکنیم؟ اقا:😶 من برم فعلا ... کوک: دختر چقدر تو عجیبی (من به دوستم اینو میگفتم اون عجیبه من خاص🤣🤣 ولی متاسفانه الان چند مدته قهریم و خیلی ناراحتم میکنه ولی مشکلی نیس بریم ادامه)زیا: واقعا؟ کوک:هوم زبا: چطور؟ کوک: خب خیلی منحرفی زیا: من یا توووووووو کوک: من یا توووووو(اداشو در میاره) زیا: ایششش خنگول کوک: منگل زبا: بی ادب کوک:بی تربیت زیا: اسکل کوک: بدقواره زیا:من بدقوارممممم باهام حرف نزنننننن جئونننن کوک: به درک قهری دا مثلا🤣🤣 بدبخت دختره عه زیا (زیا داره میره)دوییدم پشتش خواستم دستش رو بگیرم که ندونسته اوفتاد تو اب وایییی زود پریدم توش نمتونستم پیداش کنم که دیدم یکی داره پام رو میکشه وقتی سرم رو بالا اوردم دیدم جیمین و شوگا دازن منو میکشن بالا کوک: دارین چه کار میکنینننننن ولم ....کن...ی...ن واییی ولم کنیننن زیا داشت از خنده میمرد کوک: بمیرررررر با دختره بی ترییت زیا همسنطور که شکمش رورفته بود رقت خونه منو با اون ۲ تا تنها گذاشت شوگا: بگو ببینیم سوپرمن چرا پریدی تو اب لحظه ای هوس اب کردی ؟
زباد نوشتم لطفا لایک از یادتون نره ممنونم خوشگلا دوستون دارم فعلا💜💜💜💜
زباد نوشتم لطفا لایک از یادتون نره ممنونم خوشگلا دوستون دارم فعلا💜💜💜💜
۵۶.۰k
۰۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.