پارت109
#پارت109
شیطونکِ بابا🥺💜
_ خیلی بیشعوری، چیه شرطتت؟
+ اوممم فردا با بچها میریم دور دور ، ماشینشو میخوام
چشمامو گرد کردم و گفتم:
_ اصلا فکرشم نکن قاصدک!!
میدونی چقد گرونه ماشیشن؟؟ یه خط بش بیوفته باید کلیه هامونو بفروشیم تا خسارتشو بدیم
+ تو نگران نباش من دست فرمونم عالیه
حالا میگیری یا نه؟
_ نه نمیشه بیخیال شو
+ اوکی پس توام بیخیال من شو
_ وای باشه ، ببینم چی میگه
ولی اگه نداد دیگه به من ربطی ندارها
+ خلاصه یه جوری راضیش کن دیگ عزیزم تو میتونی! بوس بای
از اتاقم زد بیرون که مشتی به در کوبیدم....
موقع شام قاصدک هی برام چشمو ابرو میومد و به بابا اشاره میزد
منم سکوت میکردم و چشم غره میرفتم براش ، منتظر بودم تا افراز بهم پیام بده و بهش بگم
ولی مطمعن بودم که قبول نمیکنه
مگر اینکه مغز خر خورده باشه و ماشین به اون گرون قیمتیو بده به من!!
حدود یه ساعتی از شام گذشته بود و منم زانو به بغل منتظر پیام یا زنگ افراز بودم
شیطونکِ بابا🥺💜
_ خیلی بیشعوری، چیه شرطتت؟
+ اوممم فردا با بچها میریم دور دور ، ماشینشو میخوام
چشمامو گرد کردم و گفتم:
_ اصلا فکرشم نکن قاصدک!!
میدونی چقد گرونه ماشیشن؟؟ یه خط بش بیوفته باید کلیه هامونو بفروشیم تا خسارتشو بدیم
+ تو نگران نباش من دست فرمونم عالیه
حالا میگیری یا نه؟
_ نه نمیشه بیخیال شو
+ اوکی پس توام بیخیال من شو
_ وای باشه ، ببینم چی میگه
ولی اگه نداد دیگه به من ربطی ندارها
+ خلاصه یه جوری راضیش کن دیگ عزیزم تو میتونی! بوس بای
از اتاقم زد بیرون که مشتی به در کوبیدم....
موقع شام قاصدک هی برام چشمو ابرو میومد و به بابا اشاره میزد
منم سکوت میکردم و چشم غره میرفتم براش ، منتظر بودم تا افراز بهم پیام بده و بهش بگم
ولی مطمعن بودم که قبول نمیکنه
مگر اینکه مغز خر خورده باشه و ماشین به اون گرون قیمتیو بده به من!!
حدود یه ساعتی از شام گذشته بود و منم زانو به بغل منتظر پیام یا زنگ افراز بودم
۵.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.