فیک جیمین(عشق لجباز)پارت ۴*
لباسام رو دراوردم و رفت یه دوش پنج دیقه ای گرفتم .حوا خیلی سرد بود .یه بلیظ گشاد سفید با یه شلوار نسبتا گشاد سفید که ستش بود پوشیدم.
بدنم خیلییی درد می کرد.اومدم رو تختم دراز کشیدم ولی یهو بالا اوردم نفسم رو حبس کردم برم تو دستسویی نریزه رو زمین داشتم تو دستشویی بالا می اوردم که جیمین از اتاقم اومد بیرون قشنگ معلوم بود گریه کرده .اومد دم در دستشویی گفت
+خوبی
_تو این (بالا اوردن وسطش)اوردی
+ا/ت من متا..
_هیس هیچی نمی خوام بشنوم
جیمین هم رفت من لنگ لنگان رفتم سمت اتاقم انقدر بهم لگد زده بود که به معدم فشار اومده بود.
صبح ساعت شیش و نیم بود که بیدار شدم دیدم جیمین خوابه برا همین چند تا لباس و پول کارت شناسیاییم رو ریختم تو کیفم و اومدم برم در که باز جیمین اومد بیرون دید من دارم میرم.دوییدم ولی ینو افتادم بدنم جون نداشت پاهام خیلییییی درد می کرد
جیمین:چی کار می کردی؟
ا/ت:ولم کن تو یه دیونه ای همه چیمو ازم گرفت زندگیمو ازادیمو حتی عشقمو.
جیمین :ولی ببخشید من دست خودم نبود (با بغض)جایت درد می کنه؟
ا/ت:با گریه)همه جام . همه جااااامممم
جیمین بیا بریم تو
نمیام
جیمین:اذیتم نکن العان گریم می گیره ها توروخدا بیا تو
منو برد تو اتاقش
بدنم خیلییی درد می کرد.اومدم رو تختم دراز کشیدم ولی یهو بالا اوردم نفسم رو حبس کردم برم تو دستسویی نریزه رو زمین داشتم تو دستشویی بالا می اوردم که جیمین از اتاقم اومد بیرون قشنگ معلوم بود گریه کرده .اومد دم در دستشویی گفت
+خوبی
_تو این (بالا اوردن وسطش)اوردی
+ا/ت من متا..
_هیس هیچی نمی خوام بشنوم
جیمین هم رفت من لنگ لنگان رفتم سمت اتاقم انقدر بهم لگد زده بود که به معدم فشار اومده بود.
صبح ساعت شیش و نیم بود که بیدار شدم دیدم جیمین خوابه برا همین چند تا لباس و پول کارت شناسیاییم رو ریختم تو کیفم و اومدم برم در که باز جیمین اومد بیرون دید من دارم میرم.دوییدم ولی ینو افتادم بدنم جون نداشت پاهام خیلییییی درد می کرد
جیمین:چی کار می کردی؟
ا/ت:ولم کن تو یه دیونه ای همه چیمو ازم گرفت زندگیمو ازادیمو حتی عشقمو.
جیمین :ولی ببخشید من دست خودم نبود (با بغض)جایت درد می کنه؟
ا/ت:با گریه)همه جام . همه جااااامممم
جیمین بیا بریم تو
نمیام
جیمین:اذیتم نکن العان گریم می گیره ها توروخدا بیا تو
منو برد تو اتاقش
۴۰.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.