سلاح سرد(پارت24)
که دیدم همه ی بچه ها تو اتاقمن !!!!!!!کیمین و سومی و مینمین رو تخت بودن کیهیون مینهو هم رو مبل تو اتاقم نشسته بودن و ریونهو هم رو صندلی میزم نشسته بود تا من رفتم همشون نگام کردن!!
جینهو:اووو همتون اینجایین!؟
ریونهو:اره دیگه...راستی برا گوشیت پیام امده
رفتم گوشیم برداشتم از گروه باشگاهم بود چقدر پیام امده!!!!ساعت مگه چنده؟؟ساعت گوشیم دیدم تازه1بود پس این همه پیام برا چیه تا حالا سابقه نداشته گروه انقدر حرف بزنن!!گروه باز کردم که دیدم اولین پیام اینه که امروز روز ویژست و بیشتر از 7نفر همراهمون نباشه و دومین پیام که انگار ساعت12بود امده که امروز باشگاه تعطیل و برای دوروز دیگه قراره ببرنمون یه جورایی اردو تفریحی!!!!!!!!
جینهو:هوراااااااااااااااااااااااااااا
ریونهو:درد چیشده ترسیدمممم
جینهو:امروز باشگاه نداریم ولی قراره به جای امروز که روز ویژست مارو 2روزه ببرن اردو با هرکی دوس داریم یعسسسسسسسسسسسسس!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سومی:حالا کدوممون میبری(خنده)
جینهو:همتوننننن
همه:واقعا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جینهو:اره پس چی میشه تا 7نفر برد فقط دیگه هزینه هاتون پای خودتونه:|
همه:هورااااا اوکیه بابا...
که گفتیم و خندیدیم
جینهو:خب بچه ها امروز که باشگاه نداریم چیکار کنیم؟؟
ریونهو:راستییییییییی...بچه ها یادتونه یه نامه برامون امده بود برای مهمونی دعوت بودیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همه:وایی راس میگههههه
جینهو:خب برو بیار ببینیم برا کی بود
ریونهو:اوک ...
ریونهو رفت بعد از 5مین امد و نامه رو دوباره خوند هنوز 3روز مونده به جشن
مینهو:هوففف خوبه باز دوروز تفریح بعدم جشن..
جینهو:خدا لعنتت کنه(خنده)
مینهو:والا
مینمین:پشین بریم بیرونننننن
سومی:نه بیرون نریم بریم بگردیم
مینمین:خب چه فرقی اشت:||
سومی:گگگگگ
جینهو:خب مینهو بریم یا نه؟
مینهو:پشین حاضر شین بریم تا شب حال کنیم
همه:یعسس
هرکی رفت تو اتاق خودش و مشغول حاضر شدن بود......
^جین ویو^
تو اتاقم بودم که دیدم از حیاط پشتی سرو صدا میاد رفتم تو بالکن که دیدم کوک پرت شد تو اب همونجا داشتم از خنده غش میکردم که دیدم همه رفتن تو اب به جز یونگی..رفتم پایین که دیدم داره غذا حاضر میکنه
جین:اهم یونگی کمک میخوای؟
یونگی:نچ
جین:اوکی رفتم نشستم رو مبل و تلویزیون میدیدم که دیدم گوشی کوک پیام امد خواستم برم صداش کنم ولی مشغول بازی بودن..پس بیخیال شدم و به فیلم دیدنم ادامه دادم که بعد از 1ساعت یونگی گفت غذا حاضره رفتیم سمت میز و ناهارمون خوردیم که به کوک گفتم براش پیام امده اونم رفت نگاه کرد..
کوک:عالی شد همین کم بود!
نامجون:چیشده؟!
کوک:امروز باشگاه نداریم ولی فردا تا 2روز میبرن اردو....با هرکی که دلمون بخواد..
نامجون:خوبه که..
کوک:اقای خوبه بلند شو چمدونت ببند
نامجون:چرا؟؟؟؟(تعجب)
کوک:خو میخوام ببرمت..با همتونماا پشین بار و بندیلتون ببندید
یونگی:اقا من میخوام بخوابم خودتون وسیله هام جمع کنید.
همه:(خنده)
ته:اووو راستی به مهمونی هم دعوتیم یادتونه که!!
جیمین:وای راس میگه برای کیه؟؟
ته:فک کنم سه روز دیگه..
همه:اوک
کوک:خب الان چیکار کنیم؟
یونگی:بخوابیم..
ته:نظری ندارم
جیمین:بریم بیرون
نامجون:کتاب بخونیم
جی هوپ:برقصیم(خنده)
جین:ای دونت نوووو
کوک:خب پشید بریم بیرون بهترین گزینه..
همه:هوفف اوکی
یونگی:1ساعت دیگه بریم من بخوابممممم
کوک:هوفف باشه توم فقط بخواب:|
همه رفتن تو اتاقاشون منو نامجون هم رفتیم تو اتاقمون من رفتم رو تخت خوابیدم نامجون هم امد دراز کشید و داشت کتاب میخوند.......همینجوری به کف اتاق زل زدم که نفهمیدم کی خوابم برد......
پایان پارت24
جینهو:اووو همتون اینجایین!؟
ریونهو:اره دیگه...راستی برا گوشیت پیام امده
رفتم گوشیم برداشتم از گروه باشگاهم بود چقدر پیام امده!!!!ساعت مگه چنده؟؟ساعت گوشیم دیدم تازه1بود پس این همه پیام برا چیه تا حالا سابقه نداشته گروه انقدر حرف بزنن!!گروه باز کردم که دیدم اولین پیام اینه که امروز روز ویژست و بیشتر از 7نفر همراهمون نباشه و دومین پیام که انگار ساعت12بود امده که امروز باشگاه تعطیل و برای دوروز دیگه قراره ببرنمون یه جورایی اردو تفریحی!!!!!!!!
جینهو:هوراااااااااااااااااااااااااااا
ریونهو:درد چیشده ترسیدمممم
جینهو:امروز باشگاه نداریم ولی قراره به جای امروز که روز ویژست مارو 2روزه ببرن اردو با هرکی دوس داریم یعسسسسسسسسسسسسس!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سومی:حالا کدوممون میبری(خنده)
جینهو:همتوننننن
همه:واقعا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جینهو:اره پس چی میشه تا 7نفر برد فقط دیگه هزینه هاتون پای خودتونه:|
همه:هورااااا اوکیه بابا...
که گفتیم و خندیدیم
جینهو:خب بچه ها امروز که باشگاه نداریم چیکار کنیم؟؟
ریونهو:راستییییییییی...بچه ها یادتونه یه نامه برامون امده بود برای مهمونی دعوت بودیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همه:وایی راس میگههههه
جینهو:خب برو بیار ببینیم برا کی بود
ریونهو:اوک ...
ریونهو رفت بعد از 5مین امد و نامه رو دوباره خوند هنوز 3روز مونده به جشن
مینهو:هوففف خوبه باز دوروز تفریح بعدم جشن..
جینهو:خدا لعنتت کنه(خنده)
مینهو:والا
مینمین:پشین بریم بیرونننننن
سومی:نه بیرون نریم بریم بگردیم
مینمین:خب چه فرقی اشت:||
سومی:گگگگگ
جینهو:خب مینهو بریم یا نه؟
مینهو:پشین حاضر شین بریم تا شب حال کنیم
همه:یعسس
هرکی رفت تو اتاق خودش و مشغول حاضر شدن بود......
^جین ویو^
تو اتاقم بودم که دیدم از حیاط پشتی سرو صدا میاد رفتم تو بالکن که دیدم کوک پرت شد تو اب همونجا داشتم از خنده غش میکردم که دیدم همه رفتن تو اب به جز یونگی..رفتم پایین که دیدم داره غذا حاضر میکنه
جین:اهم یونگی کمک میخوای؟
یونگی:نچ
جین:اوکی رفتم نشستم رو مبل و تلویزیون میدیدم که دیدم گوشی کوک پیام امد خواستم برم صداش کنم ولی مشغول بازی بودن..پس بیخیال شدم و به فیلم دیدنم ادامه دادم که بعد از 1ساعت یونگی گفت غذا حاضره رفتیم سمت میز و ناهارمون خوردیم که به کوک گفتم براش پیام امده اونم رفت نگاه کرد..
کوک:عالی شد همین کم بود!
نامجون:چیشده؟!
کوک:امروز باشگاه نداریم ولی فردا تا 2روز میبرن اردو....با هرکی که دلمون بخواد..
نامجون:خوبه که..
کوک:اقای خوبه بلند شو چمدونت ببند
نامجون:چرا؟؟؟؟(تعجب)
کوک:خو میخوام ببرمت..با همتونماا پشین بار و بندیلتون ببندید
یونگی:اقا من میخوام بخوابم خودتون وسیله هام جمع کنید.
همه:(خنده)
ته:اووو راستی به مهمونی هم دعوتیم یادتونه که!!
جیمین:وای راس میگه برای کیه؟؟
ته:فک کنم سه روز دیگه..
همه:اوک
کوک:خب الان چیکار کنیم؟
یونگی:بخوابیم..
ته:نظری ندارم
جیمین:بریم بیرون
نامجون:کتاب بخونیم
جی هوپ:برقصیم(خنده)
جین:ای دونت نوووو
کوک:خب پشید بریم بیرون بهترین گزینه..
همه:هوفف اوکی
یونگی:1ساعت دیگه بریم من بخوابممممم
کوک:هوفف باشه توم فقط بخواب:|
همه رفتن تو اتاقاشون منو نامجون هم رفتیم تو اتاقمون من رفتم رو تخت خوابیدم نامجون هم امد دراز کشید و داشت کتاب میخوند.......همینجوری به کف اتاق زل زدم که نفهمیدم کی خوابم برد......
پایان پارت24
۳.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.