فراموشی!
part ⁵
منم پشت سرش راه میرفتم وارد اتاق شد و وقتی منم رفتم داخل درو پشت سرش بست!
تعجب کرده بودم!
هر دیقه بهم نزدیک تر میشد و منم عقب تر میرفتم تا جایی که روی تخت افتادم!
اومد کنارم و دستشو روی پام گذاشت.
جیمین:دیدی!
ات:چ..چیو؟
جیمین:خودم به دستت آوردم!
و خندید!
از نوع خندیدنش ترسیدم.
نگاهشو بهم داد و بهم خیره شده بود!
ات:چیزی شده؟
جیمین:هنوزم مثل قبله!
ات:.چی؟
جیمین:دریای توی چشات!
با این حرفش قند تو دلم آب شد.
سرمو پایین انداختم که با دستش چونمو گرفتو بالا اورد!
تا نگاهمو بهش دادم لباشو روی لبام گذاشت!
با تعجب بهش نگاه میکردم که ازم جدا شدو نناهشو بهم داد.
جیمین از این به بعد باید عادت کنی!
و از اتاق بیرون رفت!
توی شک بودم که...
ادامه دارد.........
منم پشت سرش راه میرفتم وارد اتاق شد و وقتی منم رفتم داخل درو پشت سرش بست!
تعجب کرده بودم!
هر دیقه بهم نزدیک تر میشد و منم عقب تر میرفتم تا جایی که روی تخت افتادم!
اومد کنارم و دستشو روی پام گذاشت.
جیمین:دیدی!
ات:چ..چیو؟
جیمین:خودم به دستت آوردم!
و خندید!
از نوع خندیدنش ترسیدم.
نگاهشو بهم داد و بهم خیره شده بود!
ات:چیزی شده؟
جیمین:هنوزم مثل قبله!
ات:.چی؟
جیمین:دریای توی چشات!
با این حرفش قند تو دلم آب شد.
سرمو پایین انداختم که با دستش چونمو گرفتو بالا اورد!
تا نگاهمو بهش دادم لباشو روی لبام گذاشت!
با تعجب بهش نگاه میکردم که ازم جدا شدو نناهشو بهم داد.
جیمین از این به بعد باید عادت کنی!
و از اتاق بیرون رفت!
توی شک بودم که...
ادامه دارد.........
۱۹.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.