پارت 14
Black_blood
part14
جونکوک:بیاد بریم اتاقی که داشتن میگشن
یونا: راست میگه بدوید تا بریم
یونگی:خیله خب بریم
جیمین:ای باباا من خوابمم میادددد
جونکوک:حرف نزن راه بیوفت
(ویو جونکوک)
رفتیم تو سالن وارد کلاسی شدیم که تهیونگ و هانا داشتن میگشتن ولی اثری از تهیونگ و هانا نبود
یعنی کجا بودن؟
یونا:پس اینا کوشن؟؟
یونگی:نکنه رفتن
جونکوک:کجااا برن آخه هاننن
یونگی: منظورم اینه که کلاس و گشتن هانا رفته تو اتاق خودش خوابیده و تهیونگ تو اتاق خودش
جونکوک:بخدا اگه برم ببینم تهیونگ خوابه زندش نمیزارم
یونا:ای بابا ول کنین دیگه اه
جیمین:اگه بحثتون تموم شد بریم بخوابیم دیدین که تو کلاس نیستن
یونا:اههههههههه جیمین بس کن دیگه هی خوابمه هی خوابمه
یونگی:یونا بی اعصاب شدیااا
جونکوک:بس کنین دیگهههه اه بیاین بریم تو اتاقامون اگه اونجا بودن که مفصل میزنیمشون اگه نبودن دیگه موضوع مشکوکه
یونا:باش پس من میرم اتاقمون اگه هانا اونجا بود زنگ میزنم میگم اگه نبود هم زنگ میزنم میگم شما هم همین کارو کنید
جوکوک:باشه
جیمین:اره دیگه زود تر بریم
یونگی:خابالو😂
جونکوک:بیاین بریم دیگه
یونا:فعلا خدافظ
ویو یونا
به طرف اتاق راه افتادم ولی اثری از هانا نبود
یعنی کجا رفته موضوع خیلی مشکوکه!
باید زنگ بزنم به جونکوک
(مکالمه یونا با جونکوک)
بوق...
بوق...
جونکوک:الو
یونا:جونکوک تهیونگ بود؟
جونکوک:سلامت کو!
یونا:اه سلاممم
جونکوک:علیک
یونا:جواب سوالمو بده
جونکوک:نه نبود هیف جون سالم به در برد وگرنه قرار بود با دستای خودم خفش کنم
یونا:بابا جونکوک چی میگی برای خودت هانا هم نیست این موضوع رو خیلی مشکوک میکنه
جونکوک:یعنی الان باید چیکار کنیمم!
یونا:نکنه براشوت اتافاقی افتاده!
جونکوک:عههه نفوذ بد نزن اتفاقا خیلی سرحال هم هستن
یونا:عع تو از کجا میدونی سرحالن؟
جونکوک:نمیدونم حدس زدم حالا بیا تو سالن باهم حرف میزنم
یونا:باش
The end of the part14
___________________♡___________________
part14
جونکوک:بیاد بریم اتاقی که داشتن میگشن
یونا: راست میگه بدوید تا بریم
یونگی:خیله خب بریم
جیمین:ای باباا من خوابمم میادددد
جونکوک:حرف نزن راه بیوفت
(ویو جونکوک)
رفتیم تو سالن وارد کلاسی شدیم که تهیونگ و هانا داشتن میگشتن ولی اثری از تهیونگ و هانا نبود
یعنی کجا بودن؟
یونا:پس اینا کوشن؟؟
یونگی:نکنه رفتن
جونکوک:کجااا برن آخه هاننن
یونگی: منظورم اینه که کلاس و گشتن هانا رفته تو اتاق خودش خوابیده و تهیونگ تو اتاق خودش
جونکوک:بخدا اگه برم ببینم تهیونگ خوابه زندش نمیزارم
یونا:ای بابا ول کنین دیگه اه
جیمین:اگه بحثتون تموم شد بریم بخوابیم دیدین که تو کلاس نیستن
یونا:اههههههههه جیمین بس کن دیگه هی خوابمه هی خوابمه
یونگی:یونا بی اعصاب شدیااا
جونکوک:بس کنین دیگهههه اه بیاین بریم تو اتاقامون اگه اونجا بودن که مفصل میزنیمشون اگه نبودن دیگه موضوع مشکوکه
یونا:باش پس من میرم اتاقمون اگه هانا اونجا بود زنگ میزنم میگم اگه نبود هم زنگ میزنم میگم شما هم همین کارو کنید
جوکوک:باشه
جیمین:اره دیگه زود تر بریم
یونگی:خابالو😂
جونکوک:بیاین بریم دیگه
یونا:فعلا خدافظ
ویو یونا
به طرف اتاق راه افتادم ولی اثری از هانا نبود
یعنی کجا رفته موضوع خیلی مشکوکه!
باید زنگ بزنم به جونکوک
(مکالمه یونا با جونکوک)
بوق...
بوق...
جونکوک:الو
یونا:جونکوک تهیونگ بود؟
جونکوک:سلامت کو!
یونا:اه سلاممم
جونکوک:علیک
یونا:جواب سوالمو بده
جونکوک:نه نبود هیف جون سالم به در برد وگرنه قرار بود با دستای خودم خفش کنم
یونا:بابا جونکوک چی میگی برای خودت هانا هم نیست این موضوع رو خیلی مشکوک میکنه
جونکوک:یعنی الان باید چیکار کنیمم!
یونا:نکنه براشوت اتافاقی افتاده!
جونکوک:عههه نفوذ بد نزن اتفاقا خیلی سرحال هم هستن
یونا:عع تو از کجا میدونی سرحالن؟
جونکوک:نمیدونم حدس زدم حالا بیا تو سالن باهم حرف میزنم
یونا:باش
The end of the part14
___________________♡___________________
۲.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.