روزگار روانی
پارت ۱۸
ویو ات
از این همه بدبختی خسته شدم اول دستور قتل از طرف شوهرم بعد جدا شدن ازش بعد دستور قتل از طرف بابام دیگه تحملش سخت بود دیگه نمیشد تحمل کرد قرصام هیچ کدومشون نداشتم نمیتونستم درست فکر کنم و از طرفی هم نمیخواستم تهیونگ نقطه ضعفم بدونه فکرای خیلی عجیب قریبی به ذهنم میرسید ولی ننه ات نباید همچین کارایی بکنی
ات:بسهههه(جیغ)
همه وسایل ریختم بهم که بله آقا اومدن تهیونگ اومد تو
تهیونگ:چته ات (شونه های ات میگیره و تکون میده)
ات:ولم کن قاتل(خودشو میکشه )
تهیونگ:ات من اگه هرکاری هم بکنم دستور قتل تورو نمیدم
ات:اره دوساعت پیش خودتو نشون دادی
تهیونگ:اون برای ترسوندن بابات بود
ات:باشه (بیخیال)
تهیونگ :ات یه لحظه بیا اینجا بشین
ات:نمیخوام
تهیونگ:بیا(رفت و ات گرفت و آورد نشوندش و ماجرا توضیح داد)
تهیونگ:ات من واقعا دوست دارم خودتم میدونی
ات:برو بیرون
تهیونگ:ات
ات:برو بیروننننن(داد)
ویو تهیونگ
رفتم بیرون حالش خیلی خراب بود رفتم تو اتاق کار
فلش فروارد سه روز
ویو تهیونگ
سه روز گذشت از اون روز ولی ات نه غذا میخوره نه حرف نه میخوابه فقط گوشه اتاق میشینه و گریه میکنه توی اتاق کارم بودم که یهو جیمین اومد تو اتاق
جیمین:داداش داداش
تهیونگ:چیه چی شده؟
جیمین:زنت زنت
تهیونگ:زنم چی
جیمین:رفته روی پنجره نشسته و تیغ گذاشته رو شاهرگش
تهیونگ:یعنی چی(بلند میشه و میدوه به سمت اتاق ات)
رفتم تو اتاق که ات دیدم آنقدر تیغ فشار داده بود که یکم گردنش آسیب دیده بود و خون میومد
تهبونگ:ات ات چیکار میکنی
ات:هه اومدی (خنده ملیح)
تهیونگ:دیونه نشو ات بیا پایین و اون تیغ بنداز
ات:دیونه این خود خود عاقلیه
تهیونگ:چی میگی ات بیا پایین تا نیومدمم
ات:وقتی بیایی نزدیکم من دیگه اینجا نیستم اون پایینم و داره از سرم خون میاد باحاله نه ؟(خنده بلند)
تهیونگ:چی می ات چرا اینجوری شدی
ات:چرا اینجوری شدم؟چه کسی داره میپرسه کسی که باعث و بانیش خودشه
تهیونگ:من هیچ کاری نکردم
ات:اره من نبودم که گفتم زنم بکشن من نبودم به بابای زنم گفتم میخوام برای بار دوم بکشمش بابای تو بود که گفت اون فقط یه وسیله برای آروم کردن پسرم بود اینا اینا دلیل دیوانگی منه
تهیونگ:ده بار گفتم من نگفتم بکشنت(عربده)حالا بیا پایین ات من قول میدم قول میدم یه کاری کنم بابات بهت التماس کنه
ات:با التماس قلب هراز تیکه من درست نمیشه
تهیونگ:قول میدم زندگیمون آنقدر خوب بشه که این روزا رو فراموش کنی
ات:خودتم میدونی قلبی که هزار تیکه شده هر چقدرم بهش چسب زخم بزنی درست نمیشه
تهیونگ:چرا ات چرا درست میشه قول میدم
ات:من دیگه نمیخوام به کسی اعتماد کنم که هزار بار بهم خیانت کرده
تهیونگ:..
ویو ات
از این همه بدبختی خسته شدم اول دستور قتل از طرف شوهرم بعد جدا شدن ازش بعد دستور قتل از طرف بابام دیگه تحملش سخت بود دیگه نمیشد تحمل کرد قرصام هیچ کدومشون نداشتم نمیتونستم درست فکر کنم و از طرفی هم نمیخواستم تهیونگ نقطه ضعفم بدونه فکرای خیلی عجیب قریبی به ذهنم میرسید ولی ننه ات نباید همچین کارایی بکنی
ات:بسهههه(جیغ)
همه وسایل ریختم بهم که بله آقا اومدن تهیونگ اومد تو
تهیونگ:چته ات (شونه های ات میگیره و تکون میده)
ات:ولم کن قاتل(خودشو میکشه )
تهیونگ:ات من اگه هرکاری هم بکنم دستور قتل تورو نمیدم
ات:اره دوساعت پیش خودتو نشون دادی
تهیونگ:اون برای ترسوندن بابات بود
ات:باشه (بیخیال)
تهیونگ :ات یه لحظه بیا اینجا بشین
ات:نمیخوام
تهیونگ:بیا(رفت و ات گرفت و آورد نشوندش و ماجرا توضیح داد)
تهیونگ:ات من واقعا دوست دارم خودتم میدونی
ات:برو بیرون
تهیونگ:ات
ات:برو بیروننننن(داد)
ویو تهیونگ
رفتم بیرون حالش خیلی خراب بود رفتم تو اتاق کار
فلش فروارد سه روز
ویو تهیونگ
سه روز گذشت از اون روز ولی ات نه غذا میخوره نه حرف نه میخوابه فقط گوشه اتاق میشینه و گریه میکنه توی اتاق کارم بودم که یهو جیمین اومد تو اتاق
جیمین:داداش داداش
تهیونگ:چیه چی شده؟
جیمین:زنت زنت
تهیونگ:زنم چی
جیمین:رفته روی پنجره نشسته و تیغ گذاشته رو شاهرگش
تهیونگ:یعنی چی(بلند میشه و میدوه به سمت اتاق ات)
رفتم تو اتاق که ات دیدم آنقدر تیغ فشار داده بود که یکم گردنش آسیب دیده بود و خون میومد
تهبونگ:ات ات چیکار میکنی
ات:هه اومدی (خنده ملیح)
تهیونگ:دیونه نشو ات بیا پایین و اون تیغ بنداز
ات:دیونه این خود خود عاقلیه
تهیونگ:چی میگی ات بیا پایین تا نیومدمم
ات:وقتی بیایی نزدیکم من دیگه اینجا نیستم اون پایینم و داره از سرم خون میاد باحاله نه ؟(خنده بلند)
تهیونگ:چی می ات چرا اینجوری شدی
ات:چرا اینجوری شدم؟چه کسی داره میپرسه کسی که باعث و بانیش خودشه
تهیونگ:من هیچ کاری نکردم
ات:اره من نبودم که گفتم زنم بکشن من نبودم به بابای زنم گفتم میخوام برای بار دوم بکشمش بابای تو بود که گفت اون فقط یه وسیله برای آروم کردن پسرم بود اینا اینا دلیل دیوانگی منه
تهیونگ:ده بار گفتم من نگفتم بکشنت(عربده)حالا بیا پایین ات من قول میدم قول میدم یه کاری کنم بابات بهت التماس کنه
ات:با التماس قلب هراز تیکه من درست نمیشه
تهیونگ:قول میدم زندگیمون آنقدر خوب بشه که این روزا رو فراموش کنی
ات:خودتم میدونی قلبی که هزار تیکه شده هر چقدرم بهش چسب زخم بزنی درست نمیشه
تهیونگ:چرا ات چرا درست میشه قول میدم
ات:من دیگه نمیخوام به کسی اعتماد کنم که هزار بار بهم خیانت کرده
تهیونگ:..
۵.۲k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.