پارت یک
عشق اجباری
پدر و مادر ات قرار ازدواج اونو با پسر دوست و همکار پدرش گزاشته بودن و امروز روز عروسیشون بود
ویو ات
امروز بدترین روز زندگیمه خیلی استرس دارم کف دستام عرق کرده یعنی قراره با یکی اصلا نمیشناسمش ازدواج کنم این خیلی رو اعصابه
همون لحظه جیسو= خواهر تهیونگ
از در اومد تو اتاق عروس
جیسو: سلام ات چقدر خوشگل شدی ای لباس خیلی بهت میاد مطمئنم برادرم تو رو ببینه هوش از سرش میره
ات: واقعا
جیسو:اره بابا خب اومدم بهت بگم زود اماده شی که مراسم داره شروع میشه
ات : باشه
جیسو رقت
پرش زماتی
پدر ات وارد اتاق میشه ات دست باباش رو میگیره و به سالن میره و از راه روی عروس و دوماد رد میشن و پدر ات دستش رو تو دست تهیونگ میزاره
بقیشه پارت بعد گیلگیلگلیگیلی
پدر و مادر ات قرار ازدواج اونو با پسر دوست و همکار پدرش گزاشته بودن و امروز روز عروسیشون بود
ویو ات
امروز بدترین روز زندگیمه خیلی استرس دارم کف دستام عرق کرده یعنی قراره با یکی اصلا نمیشناسمش ازدواج کنم این خیلی رو اعصابه
همون لحظه جیسو= خواهر تهیونگ
از در اومد تو اتاق عروس
جیسو: سلام ات چقدر خوشگل شدی ای لباس خیلی بهت میاد مطمئنم برادرم تو رو ببینه هوش از سرش میره
ات: واقعا
جیسو:اره بابا خب اومدم بهت بگم زود اماده شی که مراسم داره شروع میشه
ات : باشه
جیسو رقت
پرش زماتی
پدر ات وارد اتاق میشه ات دست باباش رو میگیره و به سالن میره و از راه روی عروس و دوماد رد میشن و پدر ات دستش رو تو دست تهیونگ میزاره
بقیشه پارت بعد گیلگیلگلیگیلی
۵۵۲
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.