"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 70
ویو ا/ت
کوک: ا/ت مادر و پدر راست میگن بیا بریم دکتر.
ا/ت: نه نمیخواد خوبم کلا یک ساعتو نیم مونده دیگه*لبخند مصنوعی*
کوک: مطمئنی نمیخوای بریم دکتر؟
ا/ت: اره
رفتم سوار ماشین شدم شیشه رو دادم پایین که بهم هوا بخوره تا حالت تعوه ام از بین بره.
/ویو ا/ت روز عروسی/
امروز صبح دیگه زود بیدار شدم.اونقدر زود که نمیدونم چرا ساعت 10😂.
در کل من زود بیدار شدم ساعت خرابه(بله ا/ت جان راست میگن🤣مدیونین فکر کنین که دروغ میگن هااا😂).
سریع دستو صورتمو شستم لباسمو با کمک مادر پوشیدمو نشستم روی صندلی.
ی چند ساعتی طول کشید.
خیلی خوشحال بودم از اینکه هانا هم داره میاد.بعد از اینکه ارایشگر ها کارشون تموم شد از جام بلند شدمو ازشون تشکر کردمو رفتم پایین.جونگکوک جلوی در بود مثل ماه شده بود.همینجوری بهش خیره بودم که گفت:
کوک: نمیخوای سوار شی؟
ا/ت: چقد خوشگل شدی*ذوق*
کوک: تو هم همینطور پرنسس
ا/ت:*خنده*
ویو ادمین
بچها ی توضیح کوچولو بهتون بدم بعد برگردیم به داستان.
سی جون دوست جونگکوک هست
که باهم صمیم هستن و وقتی که مدرسه میرفتن با همدیگه دوست شدن و...
سی جون پدر پدر و مادر جونگکوک رو قانع کرد که الان پدر و مادر جونگکوک با ا/ت خوب هستن.حالا میپرسین که سی جون اصلا چرا باید کمکش بکنه.به این دلیل که قبلا سی جون ا/ت رو دیده بوده و ا/ت جونشو نجات داده خیلی قبلا که ا/ت کوچیک بوده و...
الانم میخواد کمکش کنه.
بازم ببخشید اگر من توی معرفی فیک چیزی از سی جون نگفتم چون من اونموقع فیک رو ننوشته بودم و خب ممکن هست شخصیت های مهمی وارد فیک بشوند
ادامه دارد...
پارت 70
ویو ا/ت
کوک: ا/ت مادر و پدر راست میگن بیا بریم دکتر.
ا/ت: نه نمیخواد خوبم کلا یک ساعتو نیم مونده دیگه*لبخند مصنوعی*
کوک: مطمئنی نمیخوای بریم دکتر؟
ا/ت: اره
رفتم سوار ماشین شدم شیشه رو دادم پایین که بهم هوا بخوره تا حالت تعوه ام از بین بره.
/ویو ا/ت روز عروسی/
امروز صبح دیگه زود بیدار شدم.اونقدر زود که نمیدونم چرا ساعت 10😂.
در کل من زود بیدار شدم ساعت خرابه(بله ا/ت جان راست میگن🤣مدیونین فکر کنین که دروغ میگن هااا😂).
سریع دستو صورتمو شستم لباسمو با کمک مادر پوشیدمو نشستم روی صندلی.
ی چند ساعتی طول کشید.
خیلی خوشحال بودم از اینکه هانا هم داره میاد.بعد از اینکه ارایشگر ها کارشون تموم شد از جام بلند شدمو ازشون تشکر کردمو رفتم پایین.جونگکوک جلوی در بود مثل ماه شده بود.همینجوری بهش خیره بودم که گفت:
کوک: نمیخوای سوار شی؟
ا/ت: چقد خوشگل شدی*ذوق*
کوک: تو هم همینطور پرنسس
ا/ت:*خنده*
ویو ادمین
بچها ی توضیح کوچولو بهتون بدم بعد برگردیم به داستان.
سی جون دوست جونگکوک هست
که باهم صمیم هستن و وقتی که مدرسه میرفتن با همدیگه دوست شدن و...
سی جون پدر پدر و مادر جونگکوک رو قانع کرد که الان پدر و مادر جونگکوک با ا/ت خوب هستن.حالا میپرسین که سی جون اصلا چرا باید کمکش بکنه.به این دلیل که قبلا سی جون ا/ت رو دیده بوده و ا/ت جونشو نجات داده خیلی قبلا که ا/ت کوچیک بوده و...
الانم میخواد کمکش کنه.
بازم ببخشید اگر من توی معرفی فیک چیزی از سی جون نگفتم چون من اونموقع فیک رو ننوشته بودم و خب ممکن هست شخصیت های مهمی وارد فیک بشوند
ادامه دارد...
۳.۶k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.