اوتاکو های خوشبخت پارت ۱۶
چیفویو و کانو:😈
آسا:مشکوک
مایکی:از همه چی بی خبر ولی خوشحاله داره با آسا میره بیرون
کانو:خب پس ما میریم حاظر شیم بیاین دنبالمون
چیفویو:حیح😈
کانو:😈
آسا:😑
مایکی:فقط کجا بیایم دنبالتون؟؟
کانو:آسا خودت بهش بگو😈
آسا:چی؟
چیفویو و کانو فلنگ رو بستن الان فقط آسا و مایکی موندن
آسا:خب .چیزه ادرس رو مینویسین یا
مایکی:بگین یگین حفظ میکنم
آسا :خب ...(دیگه یه آدرس داد من نمیدونم)تو خونه
کانو:بیاااا اینو ببین این قشنگه برو بپوش ببینم
آسا:آخه مگه شوعه لباسه؟
کانو:زر اذافی؟
آسا:موقوف🙄
کانو:خوبه
بعد از عوض کردن چند دیت لباس
کانو:عررررر این چه عوجمله..ستههه با من سته همین رو بپوشیم
آسا:الان اگه من مخالفت کنم
کانو:جیغ میزنم!
آسا:گوزگاز🗿
خلاصه که اماده شدن رفتن شهر بازیخب توجه کنید که اینجا هنوز باجی نمرده و موتورش دسته چیفو ژون نیس پس چیفو با یه موتور از ناکجا آباد اومده👍
مایکی جلو دره خونه دوریاکی گذاشته دهنش داره خیال پردازی میکنه
چیفویو میرسه
چیفو:عه مایکی کون شما هم اینجایید چرا زنگ رو نزدین بیان؟
مایکی:باید زنگ میزدم؟
چیفو:خب ..اگه زنگ نزنیم که نمیفهمن ما اومدیم
مایکی:(من فقط آسا چان رو میخوام دیگه این ادااطفارا چیه)در واقعیت:فاقد اهمیت
از موتور پیاده میشه و با چیفو زنگ رو میزنن
کانو اندر ذهن:او یس اومدننن،اگه امشب آسا رو از سینگلی در نیاوردم من کانو نیستم(خب خواهر تو هنو ۲۴ ساعت نشده رل زدی)
آسا:مشکوک
مایکی:از همه چی بی خبر ولی خوشحاله داره با آسا میره بیرون
کانو:خب پس ما میریم حاظر شیم بیاین دنبالمون
چیفویو:حیح😈
کانو:😈
آسا:😑
مایکی:فقط کجا بیایم دنبالتون؟؟
کانو:آسا خودت بهش بگو😈
آسا:چی؟
چیفویو و کانو فلنگ رو بستن الان فقط آسا و مایکی موندن
آسا:خب .چیزه ادرس رو مینویسین یا
مایکی:بگین یگین حفظ میکنم
آسا :خب ...(دیگه یه آدرس داد من نمیدونم)تو خونه
کانو:بیاااا اینو ببین این قشنگه برو بپوش ببینم
آسا:آخه مگه شوعه لباسه؟
کانو:زر اذافی؟
آسا:موقوف🙄
کانو:خوبه
بعد از عوض کردن چند دیت لباس
کانو:عررررر این چه عوجمله..ستههه با من سته همین رو بپوشیم
آسا:الان اگه من مخالفت کنم
کانو:جیغ میزنم!
آسا:گوزگاز🗿
خلاصه که اماده شدن رفتن شهر بازیخب توجه کنید که اینجا هنوز باجی نمرده و موتورش دسته چیفو ژون نیس پس چیفو با یه موتور از ناکجا آباد اومده👍
مایکی جلو دره خونه دوریاکی گذاشته دهنش داره خیال پردازی میکنه
چیفویو میرسه
چیفو:عه مایکی کون شما هم اینجایید چرا زنگ رو نزدین بیان؟
مایکی:باید زنگ میزدم؟
چیفو:خب ..اگه زنگ نزنیم که نمیفهمن ما اومدیم
مایکی:(من فقط آسا چان رو میخوام دیگه این ادااطفارا چیه)در واقعیت:فاقد اهمیت
از موتور پیاده میشه و با چیفو زنگ رو میزنن
کانو اندر ذهن:او یس اومدننن،اگه امشب آسا رو از سینگلی در نیاوردم من کانو نیستم(خب خواهر تو هنو ۲۴ ساعت نشده رل زدی)
۱.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.