part 25
#part_25
#فرار
حالا میبینم خیلی بی لیاقت تر از این حرفایی که جبران کنم برات یه قدم عقب گرد کردمو با صدای خیلی بلند داد زدم
- فک کردی مجبورم بمونم ؟ همین الانن ازین خراب شده میرم تا ببینم کی میخواد بگه من محتاج توام !
دوتا شون داشتن با بهت نگام میکردن ولی واسه منی که چند لحظه دیگه بغضم میترکید دیگه هیچی مهم نبود حتی نفسم بزور میکشیدم این داشت منو تحقیر میکرد نشونش میدم محتاج کیه .. رومو برگردوندمو بی توجه به صدای بهت زده و خفه ی دیانا دویدم سمت پله ها هنوز به پله ی سوم نرسیده بودم که بغضم شکست... با نفرت و عصبی پاکشون کردم از این ضعفم و بغض لعنتیم که داشت خفم میکرد متنفر بودم نمیدونم این اشکام چقدر وزن داشتن که با ریختنشون راه نفسم باز شد کاش صورتم اشکی نبود تا برمیگشتمو میزدم تو صورتش تا بهش میفهموندم داره چیرو به کی نسبت میده ...بد دست رو نقطه ضعفم گذاشتی ارسلان خان بد !با اینکه چشام تار میدید ولی تونستم اتاق دیشبمو پیدا کنم دیگه یه لحظه هم نمیمونم تو این خراب شده ..همین حالا میرم حالا معلوم میشه کی به کی محتاجه
*******
[ارسلان]
با بهت به دویدنش خیره شدم مگه چی گفتم که اینجوری بغض کرد ؟با همون بهت برگشتم سمت دیانا که داشت با عصبانیت نگام میکرد طبق عادت همیشگیم که گیج میشم یه تای ابرومو انداختم بالا
- مگه چی گفتم که اینجوری بهم ریخت ؟
دیانا دلخور نگام کرد .
- این چه حرفی بود زدی ؟ نیکا محتاج توعه ارسلان ؟
با حرص بلند شدمو عصبی دست تو موهام کشیدم
- فکر نمیکنم اونقدرا هم حرفم بد بوده باشه اینم جای اون همه زبون درازیاش
دیانا با حرص نگام کرد .
#فرار
حالا میبینم خیلی بی لیاقت تر از این حرفایی که جبران کنم برات یه قدم عقب گرد کردمو با صدای خیلی بلند داد زدم
- فک کردی مجبورم بمونم ؟ همین الانن ازین خراب شده میرم تا ببینم کی میخواد بگه من محتاج توام !
دوتا شون داشتن با بهت نگام میکردن ولی واسه منی که چند لحظه دیگه بغضم میترکید دیگه هیچی مهم نبود حتی نفسم بزور میکشیدم این داشت منو تحقیر میکرد نشونش میدم محتاج کیه .. رومو برگردوندمو بی توجه به صدای بهت زده و خفه ی دیانا دویدم سمت پله ها هنوز به پله ی سوم نرسیده بودم که بغضم شکست... با نفرت و عصبی پاکشون کردم از این ضعفم و بغض لعنتیم که داشت خفم میکرد متنفر بودم نمیدونم این اشکام چقدر وزن داشتن که با ریختنشون راه نفسم باز شد کاش صورتم اشکی نبود تا برمیگشتمو میزدم تو صورتش تا بهش میفهموندم داره چیرو به کی نسبت میده ...بد دست رو نقطه ضعفم گذاشتی ارسلان خان بد !با اینکه چشام تار میدید ولی تونستم اتاق دیشبمو پیدا کنم دیگه یه لحظه هم نمیمونم تو این خراب شده ..همین حالا میرم حالا معلوم میشه کی به کی محتاجه
*******
[ارسلان]
با بهت به دویدنش خیره شدم مگه چی گفتم که اینجوری بغض کرد ؟با همون بهت برگشتم سمت دیانا که داشت با عصبانیت نگام میکرد طبق عادت همیشگیم که گیج میشم یه تای ابرومو انداختم بالا
- مگه چی گفتم که اینجوری بهم ریخت ؟
دیانا دلخور نگام کرد .
- این چه حرفی بود زدی ؟ نیکا محتاج توعه ارسلان ؟
با حرص بلند شدمو عصبی دست تو موهام کشیدم
- فکر نمیکنم اونقدرا هم حرفم بد بوده باشه اینم جای اون همه زبون درازیاش
دیانا با حرص نگام کرد .
۲.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.