دُختر کوچولو وَ مافیاْ
دُختر کوچولو وَ مافیاْ_
part.۱۹
کوک:بنازمم..جونن .ب من گف شوهرمم
ا.ت:پ چ بگم
کوک:خر ذوق شدم
ا.ت:شوهرممممم
کوک:جوونمم
ا.ت:دوست دارم
کوک:من عاشقتم
ا.ت:من بیشتر
کوک:افففف
بعد از کمی حرف های باریک راه افتادن ب کلاس
****
کوک زود تر از ا.ت اومده بود.کوک منتظر ا.ت بود ک یدفه تهیونگ سر رسید
کوک ا.ت رو فراموش کردو ب حرف زدن با تهیونگ پیوست
وی:گفتی
کوک:اره
وی:چ گفت
کوک:گف آره..گف ددیم..گف شوهرمم
وی:چ باریک
کوک:بله بله
وی:چیبگم والا
ک کوک گف آیگوووو
وی:چیع..چ شد
کوک:زنم رف
وی:حاج تند نرو هاا
کوک خندیدو اطرافو دید زد ..دید ک ا.ت سرشو انداخنه پایینو داره میرع
ویو ا.ت**
از مدرسه اومدم بیرون ول کوکو ندیدم .هدفونمو گذاشتم گوشمو اهنگ پلی کردم.سرمو انداختم پایینو راهمو ادامه دادم .ک یک دفعه
دست یکیو رو شونم حس کردمدستمو بردم پشت و از دستش گرفتمو انداختم زمین
خواستم فوش بدم ک دیدم کوکه
ا.ت:ویی .زخمی ک نشدی
کوک:ت ار کی کاراته باز شدی
ا.ت:اااا نمیدونم.حالا پاشو
کوک دستشو گذاش ت دست ا.ت و بلند شد
تهیونگ ک اونارو داشت میدید
با خودش گف
وی:بیچاره کوک ک قراره اذیت بکشه.چند روز نشده ا.ت طرف چپشو ناقس کرد .چمد وقت دیگم باید ظرف بشوره.قراره از این ب بعد بجا وزنه زدن برنج پاک کنه .خدارو شک من کاپ ندارم شانس اووردم
کوک ک ی طرفشو گرفته بودو راه میرف گف
بریم ی چ بخوریم
ا.ت:باش بریم
داشتن میرفتن ک
ماشین سیاه جلو کوک و ا.ت وایساد.پنجره رف پایین
ک یکی از اون تو گف
قربان
کوک:بله
چانگبین از ماشین پیاده شد.و رف دریرو ک زوبروی کوک بود باز کرد
چانگبین:بفرمایید
کوک دست ا.ت رو گرف و سوار ماشین شدن
ادامه دارد... .
part.۱۹
کوک:بنازمم..جونن .ب من گف شوهرمم
ا.ت:پ چ بگم
کوک:خر ذوق شدم
ا.ت:شوهرممممم
کوک:جوونمم
ا.ت:دوست دارم
کوک:من عاشقتم
ا.ت:من بیشتر
کوک:افففف
بعد از کمی حرف های باریک راه افتادن ب کلاس
****
کوک زود تر از ا.ت اومده بود.کوک منتظر ا.ت بود ک یدفه تهیونگ سر رسید
کوک ا.ت رو فراموش کردو ب حرف زدن با تهیونگ پیوست
وی:گفتی
کوک:اره
وی:چ گفت
کوک:گف آره..گف ددیم..گف شوهرمم
وی:چ باریک
کوک:بله بله
وی:چیبگم والا
ک کوک گف آیگوووو
وی:چیع..چ شد
کوک:زنم رف
وی:حاج تند نرو هاا
کوک خندیدو اطرافو دید زد ..دید ک ا.ت سرشو انداخنه پایینو داره میرع
ویو ا.ت**
از مدرسه اومدم بیرون ول کوکو ندیدم .هدفونمو گذاشتم گوشمو اهنگ پلی کردم.سرمو انداختم پایینو راهمو ادامه دادم .ک یک دفعه
دست یکیو رو شونم حس کردمدستمو بردم پشت و از دستش گرفتمو انداختم زمین
خواستم فوش بدم ک دیدم کوکه
ا.ت:ویی .زخمی ک نشدی
کوک:ت ار کی کاراته باز شدی
ا.ت:اااا نمیدونم.حالا پاشو
کوک دستشو گذاش ت دست ا.ت و بلند شد
تهیونگ ک اونارو داشت میدید
با خودش گف
وی:بیچاره کوک ک قراره اذیت بکشه.چند روز نشده ا.ت طرف چپشو ناقس کرد .چمد وقت دیگم باید ظرف بشوره.قراره از این ب بعد بجا وزنه زدن برنج پاک کنه .خدارو شک من کاپ ندارم شانس اووردم
کوک ک ی طرفشو گرفته بودو راه میرف گف
بریم ی چ بخوریم
ا.ت:باش بریم
داشتن میرفتن ک
ماشین سیاه جلو کوک و ا.ت وایساد.پنجره رف پایین
ک یکی از اون تو گف
قربان
کوک:بله
چانگبین از ماشین پیاده شد.و رف دریرو ک زوبروی کوک بود باز کرد
چانگبین:بفرمایید
کوک دست ا.ت رو گرف و سوار ماشین شدن
ادامه دارد... .
۱۰.۳k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.