فیک جیمین: عاشقتم: پارت ۱۶
از زبان جیمین:
داشتیم با پسرا حرف میزدم که سانا و دوستاش آمدن پایین خوشگل کرده بودن فکر کنم دارن میرن بیرون
داشتیم نگاهشون میکردیم که جک گفت به سلامت سانا گوته داداشش رو بوسید و رفتند
پرش زمانی به ۱۲ شب :
رزی لیسا جنی و جیسو هنوز اینجا بودن ولی سانا و دوستاش نیومده بودن جک هم دیگه داشت نگران میشد زنگ در خورد زود رفتم باز کردم دخترا بودن سانا کجا بود پرسیدم :سانا کجاست؟
انی:اون ...اون.....چیزه گفت بعدا میاد...(بغض)
یعنی چی گفت بعدا میاد نه اگه بلایی سرش بیاد چی
جک آمد گفت سانا کجاست آنی بازم همون رو گفت یعنی چیشده دخترا رفتن تو دست آنی رو گرفتم که وایسته گفت که : کاری داری؟
ج:سانا کجاست راستشو بگو چرا بغض کردی ها؟ بگو؟
انی:گفتم دیگه گفتم .....دیر میاد ..(بغض)
ج:باهام بیا
انی:بش
رفتیم بیرون سوار میشین شدیم و رفتیم اون طرفا
ج:الان بگو سانا کجاست
انی:اون ..هق اون ...اون رفت تویی WC بعد هق یکی دنبالش رفت سانا جیغ کشید چون نزدیک بودیم فقط من صداشو شنیدم به دخترا گفتم هق هق رفتیم ببینیم چیشده ....هق هق هقق (گریه )
ج:چیشده چیشده سانا حالش خوبه الان کجاست بگو دیگه گریه نکن(بغض)
انی:بهش تجاوز شده بود هق هق (گریه شدید)
ج:چییییی(اشک)(اشک که نوشتم منظورم این بود که اشکش دراومد یا همون گریه 😶😐😑)
الان الان کجاست
انی:بردیم تو خونه جنگلیش
ج:آدرس بده
انی:.........(خودتون یه چیزی تصور کنید دیگه)
با سرعت به سمت خونه رفتم انی رو گذاشتم و رفتم دنبال سانا رسیدم دم در خونه اش در زدم ولی کسی جواب نداد انی بهم کلید داده بود درو باز کردم با چیزی که دیدم قلبم درد گرفت سانا داشت گریه میکرد
رفتم پیشش منو که دید پرید بغلم خیلی شدید داشت گریه میکرد واقعا نمیتونستم قلبم خیلی درد میکرد وقتی اینجوری میدیدمش اشک هوپ از گونه ام سرخورده دیدم دیگه صدایی ازش نمیاد خوابیده بود گذاشتم که بخوابه منم پیشش خوابیدم ..
[(<پایان پارت ۱۶ برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه >)]
من آنقدر مینویسم شما هم لطفا یه لطفی کنید لایک کنید دیگه ناراحت میشم💔😞
داشتیم با پسرا حرف میزدم که سانا و دوستاش آمدن پایین خوشگل کرده بودن فکر کنم دارن میرن بیرون
داشتیم نگاهشون میکردیم که جک گفت به سلامت سانا گوته داداشش رو بوسید و رفتند
پرش زمانی به ۱۲ شب :
رزی لیسا جنی و جیسو هنوز اینجا بودن ولی سانا و دوستاش نیومده بودن جک هم دیگه داشت نگران میشد زنگ در خورد زود رفتم باز کردم دخترا بودن سانا کجا بود پرسیدم :سانا کجاست؟
انی:اون ...اون.....چیزه گفت بعدا میاد...(بغض)
یعنی چی گفت بعدا میاد نه اگه بلایی سرش بیاد چی
جک آمد گفت سانا کجاست آنی بازم همون رو گفت یعنی چیشده دخترا رفتن تو دست آنی رو گرفتم که وایسته گفت که : کاری داری؟
ج:سانا کجاست راستشو بگو چرا بغض کردی ها؟ بگو؟
انی:گفتم دیگه گفتم .....دیر میاد ..(بغض)
ج:باهام بیا
انی:بش
رفتیم بیرون سوار میشین شدیم و رفتیم اون طرفا
ج:الان بگو سانا کجاست
انی:اون ..هق اون ...اون رفت تویی WC بعد هق یکی دنبالش رفت سانا جیغ کشید چون نزدیک بودیم فقط من صداشو شنیدم به دخترا گفتم هق هق رفتیم ببینیم چیشده ....هق هق هقق (گریه )
ج:چیشده چیشده سانا حالش خوبه الان کجاست بگو دیگه گریه نکن(بغض)
انی:بهش تجاوز شده بود هق هق (گریه شدید)
ج:چییییی(اشک)(اشک که نوشتم منظورم این بود که اشکش دراومد یا همون گریه 😶😐😑)
الان الان کجاست
انی:بردیم تو خونه جنگلیش
ج:آدرس بده
انی:.........(خودتون یه چیزی تصور کنید دیگه)
با سرعت به سمت خونه رفتم انی رو گذاشتم و رفتم دنبال سانا رسیدم دم در خونه اش در زدم ولی کسی جواب نداد انی بهم کلید داده بود درو باز کردم با چیزی که دیدم قلبم درد گرفت سانا داشت گریه میکرد
رفتم پیشش منو که دید پرید بغلم خیلی شدید داشت گریه میکرد واقعا نمیتونستم قلبم خیلی درد میکرد وقتی اینجوری میدیدمش اشک هوپ از گونه ام سرخورده دیدم دیگه صدایی ازش نمیاد خوابیده بود گذاشتم که بخوابه منم پیشش خوابیدم ..
[(<پایان پارت ۱۶ برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه >)]
من آنقدر مینویسم شما هم لطفا یه لطفی کنید لایک کنید دیگه ناراحت میشم💔😞
۳.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.