پارت نهم
ات ویو: کانگ منو اذیت میکرد، کتکم میزد من هر شب گریه میکنم و همیشه اون تو تخت میخوابه و من روی زمین حتی بعضی وقتا مجبورم میکنه که لخت روی کاشی های بالکن بخوابم بدون پتو
کانگ: ات
ات: بله
کانگ : با خودم گفتم بهت خبر ندم ولی قراره امروز برم کره و کوک رو بکشم فک میکردم میاد دنبالت و اون وقت میکشمش ولی نیومد انگار فراموشت کرده( خنده)
ات: من نمیدونم که اون منو فراموش کرده یا نه ولی من هنوز دوسش دارم
کانگ: خفه شو ( داد بلند) انگار کتک های دیشب یادت رفته
ات:......
کانگ : انگار یادت رفته
کانگ ویو: انداختمش زمین لباسش رو پاره کردن و چاقومو بردم نزدیکش و گذاشتم روی شکمش
ات: ترو خدااااا نکنن ( گریه)
کانگ : حاضر شو تو رو هم با خودم میبرم و جلوی چشمای خودت کوک رو میکشم
ات: گریه
ات ویو لباسم رو پوشیدم( یه لباس دکمه ای سفید بود) و دستمو گرفت و رفتیم فرودگاه و سوار هواپیمای شخصیش شدیم
♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶
راوی: کوک گوشه به گوشه ی کره رو گشت ولی ات رو پیدا نکرد اون هر شب بخاطر ات گریه میکرد
فردا شب:
کوک: نمیدونم الان کجاست و داره چیکار میکنه بزودی پیداش میکنم( با بغض)
تلفنش زنگ زد یکی از نگهبان های عمارتش بود ( علامت نگهبان رو ( ن) میزارم
کوک: بله
ن: ارباب کانگ اومده و باهاتون کار داره
کوک : همین عوضی رو کم داشتیم
گوشیش رو قط کرد و رفت دم در دید کانگ با پوزخند نگاش میکنه و پشتش ماشینش هست و پنجره های ماشینش دودی هست و نمیشه دید کی نشسته
کوک: چیه
کانگ: میخوام برای اخرین بار ات رو ببینی
کوک: چ. چ. ی
کانگ پوزخند زد وبه رانندش اشاره کرد که ات رو بیاره و راننده در پشتی ماشین رو باز کرد و از ارنج ات گرفت و اوردتش پیش کانگ
کوک: ات( بغض)
ات: کوک ( گریه)
کانگ : کوک اخرین حرفت رو برای ات بزن ( تفنگش رو در اورد و به کوک نشونه گرفت)
کانگ ارنج ات رو فشار داد و ات جیغ ارومی کشید
کوک : عوضی بهش دست نزن( عصبی و داد)
کانگ : حالا کجاشو دیدی
کوک: منظورت چیه
کانگ: ات با کوک خدافظی کن
ات: کوکککککککک ( گریه و داد)
راننده اومد ات رو گرفت میخواست ببرتش توی ماشین که ات اسلحه ی راننده رو از جیبش برداشت و به راننده شلیک کرد و راننده مرد و کانگ و کوک برگشتن و به ات نگاه کردن ات به کانگ نشونه گرفت
ات: کانگ اسلحتو بیار پایین
کانگ رفت نزدیک و اسلحه رو از دست ات گرفت
کانگ : فک کردی خیلی زرنگی
➹( صدای شلیک تفنگ) ➷
ات : کوکککککککک ( داد)
ککوک رفت جلو تا اسلحه رو از دست کانگ بگیره ولی کانگ به شونه ی کوک شلیک کرد کوک به زمین افتاد و بی حال به ات نگا کرد نگهبان ها اسلحمو رو در اوردن تا کانگ رو بزنن ولی کانگ به همشون شلیک کرد کانگ دست ات رو ول کرد و ات رفت پیش کوک
ات: کوک کوک حالت خوبه لطفا ترکم نکن
کوک (دستش رو گذاشت تو گونه ی ات) ات من همه جا رو دنبالت گشتم ولی پیدات نکردم متاسفم که نتونستم
کوک ویو: یهو دیدم لباش رو گذاشت رو لبام و ازم جدا شد
....................
کانگ اومد بالا سرش و به سینه ی کوک دوباره شلیک کرد
و کوک چشماش رو بست
ات : عوضی تو چیکار کردی کوکککککک
ادامه دارد
😂😂
پارت بعد 124فالو
لایک 19
کانگ: ات
ات: بله
کانگ : با خودم گفتم بهت خبر ندم ولی قراره امروز برم کره و کوک رو بکشم فک میکردم میاد دنبالت و اون وقت میکشمش ولی نیومد انگار فراموشت کرده( خنده)
ات: من نمیدونم که اون منو فراموش کرده یا نه ولی من هنوز دوسش دارم
کانگ: خفه شو ( داد بلند) انگار کتک های دیشب یادت رفته
ات:......
کانگ : انگار یادت رفته
کانگ ویو: انداختمش زمین لباسش رو پاره کردن و چاقومو بردم نزدیکش و گذاشتم روی شکمش
ات: ترو خدااااا نکنن ( گریه)
کانگ : حاضر شو تو رو هم با خودم میبرم و جلوی چشمای خودت کوک رو میکشم
ات: گریه
ات ویو لباسم رو پوشیدم( یه لباس دکمه ای سفید بود) و دستمو گرفت و رفتیم فرودگاه و سوار هواپیمای شخصیش شدیم
♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶♛┈⛧┈┈•༶
راوی: کوک گوشه به گوشه ی کره رو گشت ولی ات رو پیدا نکرد اون هر شب بخاطر ات گریه میکرد
فردا شب:
کوک: نمیدونم الان کجاست و داره چیکار میکنه بزودی پیداش میکنم( با بغض)
تلفنش زنگ زد یکی از نگهبان های عمارتش بود ( علامت نگهبان رو ( ن) میزارم
کوک: بله
ن: ارباب کانگ اومده و باهاتون کار داره
کوک : همین عوضی رو کم داشتیم
گوشیش رو قط کرد و رفت دم در دید کانگ با پوزخند نگاش میکنه و پشتش ماشینش هست و پنجره های ماشینش دودی هست و نمیشه دید کی نشسته
کوک: چیه
کانگ: میخوام برای اخرین بار ات رو ببینی
کوک: چ. چ. ی
کانگ پوزخند زد وبه رانندش اشاره کرد که ات رو بیاره و راننده در پشتی ماشین رو باز کرد و از ارنج ات گرفت و اوردتش پیش کانگ
کوک: ات( بغض)
ات: کوک ( گریه)
کانگ : کوک اخرین حرفت رو برای ات بزن ( تفنگش رو در اورد و به کوک نشونه گرفت)
کانگ ارنج ات رو فشار داد و ات جیغ ارومی کشید
کوک : عوضی بهش دست نزن( عصبی و داد)
کانگ : حالا کجاشو دیدی
کوک: منظورت چیه
کانگ: ات با کوک خدافظی کن
ات: کوکککککککک ( گریه و داد)
راننده اومد ات رو گرفت میخواست ببرتش توی ماشین که ات اسلحه ی راننده رو از جیبش برداشت و به راننده شلیک کرد و راننده مرد و کانگ و کوک برگشتن و به ات نگاه کردن ات به کانگ نشونه گرفت
ات: کانگ اسلحتو بیار پایین
کانگ رفت نزدیک و اسلحه رو از دست ات گرفت
کانگ : فک کردی خیلی زرنگی
➹( صدای شلیک تفنگ) ➷
ات : کوکککککککک ( داد)
ککوک رفت جلو تا اسلحه رو از دست کانگ بگیره ولی کانگ به شونه ی کوک شلیک کرد کوک به زمین افتاد و بی حال به ات نگا کرد نگهبان ها اسلحمو رو در اوردن تا کانگ رو بزنن ولی کانگ به همشون شلیک کرد کانگ دست ات رو ول کرد و ات رفت پیش کوک
ات: کوک کوک حالت خوبه لطفا ترکم نکن
کوک (دستش رو گذاشت تو گونه ی ات) ات من همه جا رو دنبالت گشتم ولی پیدات نکردم متاسفم که نتونستم
کوک ویو: یهو دیدم لباش رو گذاشت رو لبام و ازم جدا شد
....................
کانگ اومد بالا سرش و به سینه ی کوک دوباره شلیک کرد
و کوک چشماش رو بست
ات : عوضی تو چیکار کردی کوکککککک
ادامه دارد
😂😂
پارت بعد 124فالو
لایک 19
۲۰.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.