فیک ستارگان درخشان پارت ٧
منیجر گروه bright stars : خب دخترا سوار ون بشید تا بریم به محل عکسبرداری
می هی : باشه اوپا
دخترا پشت سر می هی سوار ون شدند
جی هو : ببینم عکسبرداری کجا هست حالا ؟!
می هی : توی یک دبیرستان
هانا : پس قراره لباس فرم بپوشیم
می هی با سر حرف هانا رو تایید کرد که کنیا گفت
کنیا : اه دوباره برمیگردیم به اون دوران مزخرف
هانا : چرا مزخرف ؟! دوران دبیرستان که خیلی شیرینه !
کنیا آروم زیر لب گفت
کنیا : ولی برای من اینطور نبود
و آروم اشکی از گوشه چشمش چکید که سریع قبل از اینکه کسی متوجه بشه پاکش کرد
بالاخره ون ایستاد و دخترا ازش پیاده شدند
منیجر گروه bright stars : خب دخترا دنبال من بیاید تا آماده بشید برای عکسبرداری…خب راستش براتون یک سوپرایز دارم…شما قراره با گروه بی تی اس عکسبرداری کنید
جی هو : واقعا ؟!
کنیا : دارم کم کم احساس می کنم سرنوشت ما و اونا به هم گره خورده آخه چرا همش اونا رو ملاقات می کنیم
هانا : وایسا ببینم تو چرا آنقدر خوشحالی ؟!
جی هو : من ؟! نه فقط کمی هیجان زدم برای عکسبرداری
کنیا : آره تو گفتی ما هم باور کردیم
هانا : میگم نکنه…تو عاشق جیمین شدی ؟!
جی هو : چی نه بابا
کنیا : نگاه کن لپاش گل انداخته
می هی : آه بسه آنقدر این بچه رو اذیت نکنید
دخترا بعد از کلی خندیدن وارد مدرسه شدند که اعضای بی تی اس رو دیدند که دارن به سمتشون می آیند
جیمین : سلام
جیهوپ : مشتاق دیدار
جی هو : سلام
هانا آروم جوری که فقط کنیا بشنوه گفت
هانا : نگاش کن توروخدا تا جیمین رو دید دوباره لپاش گل انداخت
کنیا : آره فکر کنم جدی جدی عاشق شده
و بعد کنیا و هانا آروم خندیدند که تهیونگ گفت
تهیونگ : به چی می خندید ؟!
هانا : هیچی چیز مهمی نیست
منیجر گروه bright stars : خب بچه ها بهتره برید و برای عکسبرداری آماده بشید
دخترا از سمت راست رفتند و پسرا از سمت چپ رفتند تا برای عکسبرداری آماده بشوند بعد از حدود دو ساعت دخترا آماده شدند و از اتاق گیریم خارج شدند تا برند سمت حیاط برای عکسبرداری که یهو جی هو رفت سمت کلاسی و گفت
جی هو : وای یادش بخیر چه روز هایی داشتیم
پشت سر جیا بقیه دخترا هم وارد کلاس شدند و به وسایل تو کلاس خیره شدن برای بعضی ها یادآوری خاطرات گذشته تلخ و برای بعضی ها شیرین بود همونطور که دخترا سرگرم بودند شخصی چیزی رو آروم داخل کلاس پرت کرد جوری که دخترا متوجه نشدند و بعد در کلاس رو بست با بسته شدن در توجه دخترا به سمت در پرت شد جی هو سریع به سمت در رفت و دستگیره در رو تکون داد ولی در باز نشد با ناامیدی برگشت به سمت دخترا و گفت
جی هو : در قفل شده !
کنیا سریع به سمت در رفت و دوباره امتحان کرد ولی موفق به باز شدن در نشد
کنیا : لعنتی
می هی : این بوی چیه ؟!
هانا شروع کرد به سرفه کردن دخترا که متوجه وضعیت شده بودند سریع به دنبال راهی برای فرار گشتند که یهو متوجه بیهوش شدن هانا شدند می هی سریع به سمت هانا رفت ولی فایده ای نداشت برگشت که دید جی هو هم بی هوش شده و کنیا بی حاله خودش هم دست کمی از کنیا نداشت چشم چرخوند تا راه فراری پیدا کنه که چشمش به زنگ خطر خورد سریع با تمام توانی که داشت به سمتش رفت و قبل از اینکه بی هوش بشه زنگ رو به صدا درآورد و بعد بیهوش روی زمین افتاد
۶٠ لایک
۶٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
می هی : باشه اوپا
دخترا پشت سر می هی سوار ون شدند
جی هو : ببینم عکسبرداری کجا هست حالا ؟!
می هی : توی یک دبیرستان
هانا : پس قراره لباس فرم بپوشیم
می هی با سر حرف هانا رو تایید کرد که کنیا گفت
کنیا : اه دوباره برمیگردیم به اون دوران مزخرف
هانا : چرا مزخرف ؟! دوران دبیرستان که خیلی شیرینه !
کنیا آروم زیر لب گفت
کنیا : ولی برای من اینطور نبود
و آروم اشکی از گوشه چشمش چکید که سریع قبل از اینکه کسی متوجه بشه پاکش کرد
بالاخره ون ایستاد و دخترا ازش پیاده شدند
منیجر گروه bright stars : خب دخترا دنبال من بیاید تا آماده بشید برای عکسبرداری…خب راستش براتون یک سوپرایز دارم…شما قراره با گروه بی تی اس عکسبرداری کنید
جی هو : واقعا ؟!
کنیا : دارم کم کم احساس می کنم سرنوشت ما و اونا به هم گره خورده آخه چرا همش اونا رو ملاقات می کنیم
هانا : وایسا ببینم تو چرا آنقدر خوشحالی ؟!
جی هو : من ؟! نه فقط کمی هیجان زدم برای عکسبرداری
کنیا : آره تو گفتی ما هم باور کردیم
هانا : میگم نکنه…تو عاشق جیمین شدی ؟!
جی هو : چی نه بابا
کنیا : نگاه کن لپاش گل انداخته
می هی : آه بسه آنقدر این بچه رو اذیت نکنید
دخترا بعد از کلی خندیدن وارد مدرسه شدند که اعضای بی تی اس رو دیدند که دارن به سمتشون می آیند
جیمین : سلام
جیهوپ : مشتاق دیدار
جی هو : سلام
هانا آروم جوری که فقط کنیا بشنوه گفت
هانا : نگاش کن توروخدا تا جیمین رو دید دوباره لپاش گل انداخت
کنیا : آره فکر کنم جدی جدی عاشق شده
و بعد کنیا و هانا آروم خندیدند که تهیونگ گفت
تهیونگ : به چی می خندید ؟!
هانا : هیچی چیز مهمی نیست
منیجر گروه bright stars : خب بچه ها بهتره برید و برای عکسبرداری آماده بشید
دخترا از سمت راست رفتند و پسرا از سمت چپ رفتند تا برای عکسبرداری آماده بشوند بعد از حدود دو ساعت دخترا آماده شدند و از اتاق گیریم خارج شدند تا برند سمت حیاط برای عکسبرداری که یهو جی هو رفت سمت کلاسی و گفت
جی هو : وای یادش بخیر چه روز هایی داشتیم
پشت سر جیا بقیه دخترا هم وارد کلاس شدند و به وسایل تو کلاس خیره شدن برای بعضی ها یادآوری خاطرات گذشته تلخ و برای بعضی ها شیرین بود همونطور که دخترا سرگرم بودند شخصی چیزی رو آروم داخل کلاس پرت کرد جوری که دخترا متوجه نشدند و بعد در کلاس رو بست با بسته شدن در توجه دخترا به سمت در پرت شد جی هو سریع به سمت در رفت و دستگیره در رو تکون داد ولی در باز نشد با ناامیدی برگشت به سمت دخترا و گفت
جی هو : در قفل شده !
کنیا سریع به سمت در رفت و دوباره امتحان کرد ولی موفق به باز شدن در نشد
کنیا : لعنتی
می هی : این بوی چیه ؟!
هانا شروع کرد به سرفه کردن دخترا که متوجه وضعیت شده بودند سریع به دنبال راهی برای فرار گشتند که یهو متوجه بیهوش شدن هانا شدند می هی سریع به سمت هانا رفت ولی فایده ای نداشت برگشت که دید جی هو هم بی هوش شده و کنیا بی حاله خودش هم دست کمی از کنیا نداشت چشم چرخوند تا راه فراری پیدا کنه که چشمش به زنگ خطر خورد سریع با تمام توانی که داشت به سمتش رفت و قبل از اینکه بی هوش بشه زنگ رو به صدا درآورد و بعد بیهوش روی زمین افتاد
۶٠ لایک
۶٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
۶۶.۵k
۱۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.