پارت ۲۹ : حاکمان جهنم
ا.ت : جین میگم میشه این شیرینی هارو ببری
جین: از نگاهش حس خوبی نمیگیری
ا.ت : کی
جین : علی
ا.ت : خیلی بد نگام میکنه اصلا راحت نیستم
جین آروم بغلش کرد و گفت : قاصدک کوچولو چیزی نیست ما همیشه پیشتیم
جین شیرینی ها رو برد و تعارف همه کرد آخرین نفر برد سمت امیر و در گوشش گفت : یه دیقه بیا آشپزخونه اضطراری یه قضیه
امیر آروم چشماشو رو روهم گذاشت به نشانه باشه
بعدم یه دیقه به بهونه ی بردن فنجون های خالی چای رفت به آشپزخونه
امیر : قضیه چیه
جین : علی
امیر : باز چه گوهی خورده گوزن کوهی
جین : از وقتی اومده با نگاهش رفتارش و لمس هاش موقع برداشتن چیزی از تعارف هتی ا.ت داره اون رو اذیت میکنه خواه
شوگا : پس اینطور گوهی خورده
جیمین : من میدونم اون جوجه کله فرنگی
امیر : وایسید من میدونم و آقا علی
پسرا همشون هر هشتا شون تز آشپزخونه رفتن بیرون
همشون روی مبل های خالی و کناری علی نشستن
ا.ت هم یه گوشه نشسته بود کنار شوگا بود و حواسش به گوشیش بود و ناراحت بود خیلی
شوگا آروم دستش رو گرفت و گفت : دلم نمیخواد پیشیم اینطور بغ کنه فقط وایسا و ببین چطور مرتیکه هول ادبش میکنم
علی : دختر عمو میشه قطاب های کنارت رو واسم بیاری
شوگا با عصبانیت بلند شد و گفت : من واست میارم
ظرف قطاب رو برداشت و برد سمت علی پاش رو محکم گذاشت روی پای علی و طوری فشار داد که یه لحظه نفس علی رفت
علی اومد داد بکشه که شوگا گفت : جیکت در بیاد میگم داشتی چه گوهی میخوردی
که علی ساکت شد
شوگا : قطاب و وردار بزار تو دهنت و مثل گوسفند آروم بشین چشمانم کور کن چیزی هم خواستی باست مبارک هم بکش و بدو برو بردار و گرنه با همین دستام برت میگردونم دوبی پیش دوست دخترات مخصوصا فاطمه ترانه سارا ماهی نبات و زینب
علی یه دونه قطاب برداشت و ساکت نشست البته واسه چند دیقه
ا.ت : شوگا هیونگ چرا این کارو کردی
شوگا : ببین من این رو چشمای پاک میفرستم بره خونه باباش وگرنه شوگا نیستم
جونگ کوک : ا.ت عزیزم میای
علی : ا.ت از کی شده عزیز شما
جونگ کوک : شما کیش باشی
علی : شوهرشم مشکلیه
جونگ کوک : تو خیلی گه خوردی مرتیکه هول پفیوز
علی: تو خیلی علط میکنی به زن من میگی عزیزم
که ایندفعه امیر بلند شد اومد گفت : بسه
جیهوپ : یعنی چی بسه مرتیکه حیوون همش نگاش سمت خواهرته بعد تو میگی ولش کن خودم ادبش میکنم
و جیهوپ هن رفت وسط خلاصه همه اومدن و اونها رو جدا کردن زنعمو سمیه در حالی که داشت واسه علی آب قند هم میزد
سمیه : واه واه بچه ی مظلوم من رو گرفتن زیر باد کتک آخه چند نفر به یه نفر هان الهی سمیه بمیره برات مادر چقدر دور چشت کبود شده
جین: از نگاهش حس خوبی نمیگیری
ا.ت : کی
جین : علی
ا.ت : خیلی بد نگام میکنه اصلا راحت نیستم
جین آروم بغلش کرد و گفت : قاصدک کوچولو چیزی نیست ما همیشه پیشتیم
جین شیرینی ها رو برد و تعارف همه کرد آخرین نفر برد سمت امیر و در گوشش گفت : یه دیقه بیا آشپزخونه اضطراری یه قضیه
امیر آروم چشماشو رو روهم گذاشت به نشانه باشه
بعدم یه دیقه به بهونه ی بردن فنجون های خالی چای رفت به آشپزخونه
امیر : قضیه چیه
جین : علی
امیر : باز چه گوهی خورده گوزن کوهی
جین : از وقتی اومده با نگاهش رفتارش و لمس هاش موقع برداشتن چیزی از تعارف هتی ا.ت داره اون رو اذیت میکنه خواه
شوگا : پس اینطور گوهی خورده
جیمین : من میدونم اون جوجه کله فرنگی
امیر : وایسید من میدونم و آقا علی
پسرا همشون هر هشتا شون تز آشپزخونه رفتن بیرون
همشون روی مبل های خالی و کناری علی نشستن
ا.ت هم یه گوشه نشسته بود کنار شوگا بود و حواسش به گوشیش بود و ناراحت بود خیلی
شوگا آروم دستش رو گرفت و گفت : دلم نمیخواد پیشیم اینطور بغ کنه فقط وایسا و ببین چطور مرتیکه هول ادبش میکنم
علی : دختر عمو میشه قطاب های کنارت رو واسم بیاری
شوگا با عصبانیت بلند شد و گفت : من واست میارم
ظرف قطاب رو برداشت و برد سمت علی پاش رو محکم گذاشت روی پای علی و طوری فشار داد که یه لحظه نفس علی رفت
علی اومد داد بکشه که شوگا گفت : جیکت در بیاد میگم داشتی چه گوهی میخوردی
که علی ساکت شد
شوگا : قطاب و وردار بزار تو دهنت و مثل گوسفند آروم بشین چشمانم کور کن چیزی هم خواستی باست مبارک هم بکش و بدو برو بردار و گرنه با همین دستام برت میگردونم دوبی پیش دوست دخترات مخصوصا فاطمه ترانه سارا ماهی نبات و زینب
علی یه دونه قطاب برداشت و ساکت نشست البته واسه چند دیقه
ا.ت : شوگا هیونگ چرا این کارو کردی
شوگا : ببین من این رو چشمای پاک میفرستم بره خونه باباش وگرنه شوگا نیستم
جونگ کوک : ا.ت عزیزم میای
علی : ا.ت از کی شده عزیز شما
جونگ کوک : شما کیش باشی
علی : شوهرشم مشکلیه
جونگ کوک : تو خیلی گه خوردی مرتیکه هول پفیوز
علی: تو خیلی علط میکنی به زن من میگی عزیزم
که ایندفعه امیر بلند شد اومد گفت : بسه
جیهوپ : یعنی چی بسه مرتیکه حیوون همش نگاش سمت خواهرته بعد تو میگی ولش کن خودم ادبش میکنم
و جیهوپ هن رفت وسط خلاصه همه اومدن و اونها رو جدا کردن زنعمو سمیه در حالی که داشت واسه علی آب قند هم میزد
سمیه : واه واه بچه ی مظلوم من رو گرفتن زیر باد کتک آخه چند نفر به یه نفر هان الهی سمیه بمیره برات مادر چقدر دور چشت کبود شده
۴.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.