رفت و داخل کلبه کوچکی که جئون درست کرده بود خوابید
رفت و داخل کلبه کوچکی که جئون درست کرده بود خوابید
اونجا سرد سرد بود بدون هیچ چیز گرمایشی
ساعت 5 صبح ات خود به خود بیدار شد
وارد باشگاه جئون شد و اول باند پیچ ای کرد دستشو لباسشو عوض کرد و به کیسه ضربه میز
تا ساعت 8 صبح مطمئن بود جئون صبحانه خورده پ ساعت 8 از بکس خسته شد و وترد عمارت شد که دید کل عمارت. به هم ریخته هست
از جئون پرسید:
ات: هی جئون چیشده
حئون با شکی که داشت برگشت سمت ات و صورت ات رو چندین بار لمس کرد
جونگکوک: ات خودتی زنده ای
تهیونگ از پله با حالت پر از ترسی اومد پایین و با. دو سمت ات هجوم اورد
و بغلش کرد
تهیونگ: ات تو نمردی
ات: نکنهدانتظار دارید بمیرم
تهیونگ: نه نه ولی شب رفتیم ببینم خوابی یا نه دیدم نیستی فکر کردم رفتی آب بخوری
و رفتم خوابیدم صبح رفتم اتاقت دیدم تختت به کل خونی عه واتفاقی براا افتاده شیشه اتاق هم شکسته بود
ات: اهم من رفتم کلبه جئون
چرا شیشه شکسته حتما برای سرد. گرم شدن هوا است(الان میگین چه ربطی داره خب این اتفاق برای منم افتاد هوا سرد و گرم شده بود. و شیشه اشپز خونه بع کل پاییت ریخته بود) برگردیم به رمان ات: و اینکع اون خون نبود رنگ بود که دیروز ریخته بود که یادم رفت حمعش کنم
تهیونگ: اها باش
راستی سریع اماده شو میخوایم بریم ولی زود بیا میخوایم صبحانه بخوریم (اسم دوست دختر جئون رو یادم رفته)
میذارم جینا
ات: این جینا هم هست
حال کنین سه پارت گذاشتم
اونجا سرد سرد بود بدون هیچ چیز گرمایشی
ساعت 5 صبح ات خود به خود بیدار شد
وارد باشگاه جئون شد و اول باند پیچ ای کرد دستشو لباسشو عوض کرد و به کیسه ضربه میز
تا ساعت 8 صبح مطمئن بود جئون صبحانه خورده پ ساعت 8 از بکس خسته شد و وترد عمارت شد که دید کل عمارت. به هم ریخته هست
از جئون پرسید:
ات: هی جئون چیشده
حئون با شکی که داشت برگشت سمت ات و صورت ات رو چندین بار لمس کرد
جونگکوک: ات خودتی زنده ای
تهیونگ از پله با حالت پر از ترسی اومد پایین و با. دو سمت ات هجوم اورد
و بغلش کرد
تهیونگ: ات تو نمردی
ات: نکنهدانتظار دارید بمیرم
تهیونگ: نه نه ولی شب رفتیم ببینم خوابی یا نه دیدم نیستی فکر کردم رفتی آب بخوری
و رفتم خوابیدم صبح رفتم اتاقت دیدم تختت به کل خونی عه واتفاقی براا افتاده شیشه اتاق هم شکسته بود
ات: اهم من رفتم کلبه جئون
چرا شیشه شکسته حتما برای سرد. گرم شدن هوا است(الان میگین چه ربطی داره خب این اتفاق برای منم افتاد هوا سرد و گرم شده بود. و شیشه اشپز خونه بع کل پاییت ریخته بود) برگردیم به رمان ات: و اینکع اون خون نبود رنگ بود که دیروز ریخته بود که یادم رفت حمعش کنم
تهیونگ: اها باش
راستی سریع اماده شو میخوایم بریم ولی زود بیا میخوایم صبحانه بخوریم (اسم دوست دختر جئون رو یادم رفته)
میذارم جینا
ات: این جینا هم هست
حال کنین سه پارت گذاشتم
۵.۵k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.