وقتی فرارکردی اما ...
وقتی فرارکردی اما ...
#هیونجین #استری_کیدز #درخواستی
Pov : مافیاست و بهت علاقه منده ، میدزدتت و تو از دستش فرار میکنی اما دوباره پیدات میکنه
عصبانی و خشمگین به مردی که روبه روت نشسته بود نگاه میکردی ، تلاشی که برای فرار کردنت ، کرده بودی هیچ فایده ای نداشت این مرد تورو تونسته بود تو دام خودش اثیرت کنه
با دست مردونه اش لب های خاص صورتی رنگش رو لمس میکرد البته یک لمس نبود ، داشت برای افکاراتی که داشت هم فکر میکرد
نفسش رو اروم و کلافه بیرون فرستاد و چشم هاش رو بهت دوخت و با ناراحتی گفت
_ چرا نمیفهمی که من دوستت دارم ؟ چرا مجبورم میکنی هیولای درونم رو روشن کنم تا سر عقل بیای ؟
بدون هیچ فکری جوابش رو دادی
= من با کسی که ادمارو میکشه نه که زندگی کردن بلکه دوست هم نمیشم
حرفت کمی عصبانیش کرده بود اما سعی میکرد کنترلش کنه
دوباره نفسش رو بیرون فرستاد و از سرجاش بلند شد
شروع به چرخیدن دور صندلی ای که روش نشسته بودی و طناب های کلفت کرمی رنگی که دورت بسته شده بود ، کرد
صدای قدم هاش داشت روی مخت راه میرفت اما در کنار اون خیلیم ازش میترسیدی چون یک قاتل بود و میتونست تورو بکشه
اروم آب دهنت رو قورت دادی که صدای کفش هاش دیگه به گوشت نرسید
با گذاشته شدن دستش روی دسته صندلي ترست چند برابر شد ، بدنش رو خم کرد و سرش رو نزدیکی گوشت آورد
دوباره نفسش رو بیرون فرستاد ، اما نفسِ داغش باعث شد پوست گردن و گوشت کمی مور مورشون بشه پوزخندی زد ، که صدای پوزخندش حس خوبی بهت نداد ..
_ هیم..
_ فکر کنم شاید به اندازه خوب نفهمیده باشی که منظور حرفام چیه ؟!
ازت فاصله گرفت و دوباره شروع به چرخیدن کرد
دست هاش پشت کمرش بود و داشت با پوزخند بهت نگاه میکرد
حالا روبه روت بود و با همون پوزخند آزار دهنده اش نگاهت میکرد
دوباره خم شد و سرش رو نزدیکی صورتت آورد
دستش رو روی گرهی طناب گذاشت و نگاهش رو از چشم هات گرفت و بهش داد
با یدونه دستش اروم اون گره رو باز کرد و وقوی کامل طناب رو از صندلی دور کرد و انداختش زمین دوباره بهت نگاه کرد
و بیشتر از قبل صورتش رو نزدیک آورد
_ شاید بهتر باشه .. همین امشب بهت نشون بدم که صاحبته و حق فرار کردن نداری ؟
دستش که روی دسته صندلی بود رو اروم نزدیک صورتت آورد و با پشت دستش صورتت رو اروم نوازش کرد ، تا اینکه دستش به چونه ات رسید .. محکم چونه ات رو گفت و صورتت رو بالا داد البته کمی هم صورت خودش رو نزدیک لبات برد،و ادامه داد
_ اونوقت میبینیم دیگه جسارت فرار کردن رو داری یا نه !
اروم لب هاش رو روی لب هات گذاشت و شروع به بوسیدنشون کرد .. دست آزادش رو روی رون پات کذاشت و خیلی محکم فشارش داد ..
End....🥀🌚
#هیونجین #استری_کیدز #درخواستی
Pov : مافیاست و بهت علاقه منده ، میدزدتت و تو از دستش فرار میکنی اما دوباره پیدات میکنه
عصبانی و خشمگین به مردی که روبه روت نشسته بود نگاه میکردی ، تلاشی که برای فرار کردنت ، کرده بودی هیچ فایده ای نداشت این مرد تورو تونسته بود تو دام خودش اثیرت کنه
با دست مردونه اش لب های خاص صورتی رنگش رو لمس میکرد البته یک لمس نبود ، داشت برای افکاراتی که داشت هم فکر میکرد
نفسش رو اروم و کلافه بیرون فرستاد و چشم هاش رو بهت دوخت و با ناراحتی گفت
_ چرا نمیفهمی که من دوستت دارم ؟ چرا مجبورم میکنی هیولای درونم رو روشن کنم تا سر عقل بیای ؟
بدون هیچ فکری جوابش رو دادی
= من با کسی که ادمارو میکشه نه که زندگی کردن بلکه دوست هم نمیشم
حرفت کمی عصبانیش کرده بود اما سعی میکرد کنترلش کنه
دوباره نفسش رو بیرون فرستاد و از سرجاش بلند شد
شروع به چرخیدن دور صندلی ای که روش نشسته بودی و طناب های کلفت کرمی رنگی که دورت بسته شده بود ، کرد
صدای قدم هاش داشت روی مخت راه میرفت اما در کنار اون خیلیم ازش میترسیدی چون یک قاتل بود و میتونست تورو بکشه
اروم آب دهنت رو قورت دادی که صدای کفش هاش دیگه به گوشت نرسید
با گذاشته شدن دستش روی دسته صندلي ترست چند برابر شد ، بدنش رو خم کرد و سرش رو نزدیکی گوشت آورد
دوباره نفسش رو بیرون فرستاد ، اما نفسِ داغش باعث شد پوست گردن و گوشت کمی مور مورشون بشه پوزخندی زد ، که صدای پوزخندش حس خوبی بهت نداد ..
_ هیم..
_ فکر کنم شاید به اندازه خوب نفهمیده باشی که منظور حرفام چیه ؟!
ازت فاصله گرفت و دوباره شروع به چرخیدن کرد
دست هاش پشت کمرش بود و داشت با پوزخند بهت نگاه میکرد
حالا روبه روت بود و با همون پوزخند آزار دهنده اش نگاهت میکرد
دوباره خم شد و سرش رو نزدیکی صورتت آورد
دستش رو روی گرهی طناب گذاشت و نگاهش رو از چشم هات گرفت و بهش داد
با یدونه دستش اروم اون گره رو باز کرد و وقوی کامل طناب رو از صندلی دور کرد و انداختش زمین دوباره بهت نگاه کرد
و بیشتر از قبل صورتش رو نزدیک آورد
_ شاید بهتر باشه .. همین امشب بهت نشون بدم که صاحبته و حق فرار کردن نداری ؟
دستش که روی دسته صندلی بود رو اروم نزدیک صورتت آورد و با پشت دستش صورتت رو اروم نوازش کرد ، تا اینکه دستش به چونه ات رسید .. محکم چونه ات رو گفت و صورتت رو بالا داد البته کمی هم صورت خودش رو نزدیک لبات برد،و ادامه داد
_ اونوقت میبینیم دیگه جسارت فرار کردن رو داری یا نه !
اروم لب هاش رو روی لب هات گذاشت و شروع به بوسیدنشون کرد .. دست آزادش رو روی رون پات کذاشت و خیلی محکم فشارش داد ..
End....🥀🌚
۲.۰k
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.