the pain p۱۰
the pain p۱۰
ولی این مرد هم
نمیتونست با این نگاه ترسناک پدر من بشه
تهیونگ: شما پدرم نیستین من خودم یه خوبشو دارم ممنونم ولی نمیخوام پسرتون باشم.
جئون: اوه جدا؟! من به همه این لطف رو نمیکنم
تهیونگ: متاسفم ولی من...
با سیلی که توی گوشم خورد حرفم توی دهنم خشکید، نگاهمو به مرد رو به روم که حالا با چشمای عصبی بهم نگاه میکرد دادم، حتی نمیتونستم دستم رو روی جای سیلی که گز گز میکرد بزارم اشک توی چشمام حلقه زدو
دیدم تار شده بود که دوباره صداش تو گوشم پیچید
جئون: نظرت عوض نشد پسرم؟ لازم نیست اینقدر به پدر عوضیت وفادار باشی. خودت خوب میدونی اون بود که مثل اشغال از زندگیش انداختت بیرون...
با این حرفش اشکام روی گونه هام غلتیدن دندونامو به
هم فشار دادم ، حق نداشت راجع به بابام اینطوری صحبت کنه. دل خوشی ازش نداشتم ولی حرفایی که پای ماشین بهم زد رو هیچوقت یادم نمیده
تهیونگ: بابام عوضی نیست حداقل اونقدر نه که بعد از سیلی ای که به گوشم زد ازم بخواد بابا صداش کنم.
جئون: آفرین تهیونگ! افرین! انگار نمیخوای بفهمی هومم؟
*دستشو روی پای ته گذاشت و نوازش کوتاهی کرد*
جئون: ته تو پسر خوبی نبودی پس از من توقع نداشته باش باهات خوب باشم. هومم؟
جونگ کوک ویو:
با بلند شدن صدای فریاد از اتاق سریع خودم رو به در رسوندم و زود بازش کردم و با پدر رو به رو شدم که داشت پای تهیونگ رو با فشار دستش خورد میکرد و چهره ی مظلوم تهیونگ از اشکهاش خیس شده بود و با عجز فریاد میزد
جئون: فرصتت تموم شد ته، از اینجا به بعد جوری ادمت میکنم که بابا از زبونت نیوفته.
تهیونگ: آااااااااااااه خوا....... خواهش آااااااااااااااااه نکن....... کوککککک
بالاخره بابا دستش رو کشید و با عصبانیت از اتاق خارج شد. بلافاصله بعد از خروجش، از شوک بیرون اومدم و سمت پسری که بد جوری قلبم رو اسیر خودش کرده بود دوییدم و دستای زخمی و لرزونش رو توی دستام گرفتم
کوک: ته یهو چیشد ها؟ نترس تهیونگ باشه؟
ته: آه کوک (آب دهنش رو قورت داد) پاهام...
کوک: پاهات چی؟
ته: من حس میکنم که فلج شدم..... این...خیلی...درد داره ..
میدونستم چی میگه یکی از در دسترس ترین دارو هایی که توی باند قاچاق انسان پیدا میشه شل کننده ی
عضلاته که برای راحت کردن کارشون ازش استفاده میکنن. کنارش دراز کشیدم و توی بغل کشیدمش
کوک: هیشش نترس ته خوب میشی باشه؟ این موقته هومم؟
ته: ب...باشه
با ورود ناگهانی کریس، تهیونگ سرش رو توی گردنم فرو برد
ته: کوک من میترسم من... اون خیلی عصبانی شد چون من...
کریس: ارباب گفتن تهیونگ رو ببریم اتاق بازی....
کوک: اتاق بازی؟ مگه تهیونگ چیکار کرده بود؟ بابا فقط
آدماشو اونجا تنبیه میکرد ولی تهیونگ خیلی بچهست
...
اینم یکی از کادو ها تو جشن برای ۱۰۰ تایی شدنمون🤍🫐
ولی این مرد هم
نمیتونست با این نگاه ترسناک پدر من بشه
تهیونگ: شما پدرم نیستین من خودم یه خوبشو دارم ممنونم ولی نمیخوام پسرتون باشم.
جئون: اوه جدا؟! من به همه این لطف رو نمیکنم
تهیونگ: متاسفم ولی من...
با سیلی که توی گوشم خورد حرفم توی دهنم خشکید، نگاهمو به مرد رو به روم که حالا با چشمای عصبی بهم نگاه میکرد دادم، حتی نمیتونستم دستم رو روی جای سیلی که گز گز میکرد بزارم اشک توی چشمام حلقه زدو
دیدم تار شده بود که دوباره صداش تو گوشم پیچید
جئون: نظرت عوض نشد پسرم؟ لازم نیست اینقدر به پدر عوضیت وفادار باشی. خودت خوب میدونی اون بود که مثل اشغال از زندگیش انداختت بیرون...
با این حرفش اشکام روی گونه هام غلتیدن دندونامو به
هم فشار دادم ، حق نداشت راجع به بابام اینطوری صحبت کنه. دل خوشی ازش نداشتم ولی حرفایی که پای ماشین بهم زد رو هیچوقت یادم نمیده
تهیونگ: بابام عوضی نیست حداقل اونقدر نه که بعد از سیلی ای که به گوشم زد ازم بخواد بابا صداش کنم.
جئون: آفرین تهیونگ! افرین! انگار نمیخوای بفهمی هومم؟
*دستشو روی پای ته گذاشت و نوازش کوتاهی کرد*
جئون: ته تو پسر خوبی نبودی پس از من توقع نداشته باش باهات خوب باشم. هومم؟
جونگ کوک ویو:
با بلند شدن صدای فریاد از اتاق سریع خودم رو به در رسوندم و زود بازش کردم و با پدر رو به رو شدم که داشت پای تهیونگ رو با فشار دستش خورد میکرد و چهره ی مظلوم تهیونگ از اشکهاش خیس شده بود و با عجز فریاد میزد
جئون: فرصتت تموم شد ته، از اینجا به بعد جوری ادمت میکنم که بابا از زبونت نیوفته.
تهیونگ: آااااااااااااه خوا....... خواهش آااااااااااااااااه نکن....... کوککککک
بالاخره بابا دستش رو کشید و با عصبانیت از اتاق خارج شد. بلافاصله بعد از خروجش، از شوک بیرون اومدم و سمت پسری که بد جوری قلبم رو اسیر خودش کرده بود دوییدم و دستای زخمی و لرزونش رو توی دستام گرفتم
کوک: ته یهو چیشد ها؟ نترس تهیونگ باشه؟
ته: آه کوک (آب دهنش رو قورت داد) پاهام...
کوک: پاهات چی؟
ته: من حس میکنم که فلج شدم..... این...خیلی...درد داره ..
میدونستم چی میگه یکی از در دسترس ترین دارو هایی که توی باند قاچاق انسان پیدا میشه شل کننده ی
عضلاته که برای راحت کردن کارشون ازش استفاده میکنن. کنارش دراز کشیدم و توی بغل کشیدمش
کوک: هیشش نترس ته خوب میشی باشه؟ این موقته هومم؟
ته: ب...باشه
با ورود ناگهانی کریس، تهیونگ سرش رو توی گردنم فرو برد
ته: کوک من میترسم من... اون خیلی عصبانی شد چون من...
کریس: ارباب گفتن تهیونگ رو ببریم اتاق بازی....
کوک: اتاق بازی؟ مگه تهیونگ چیکار کرده بود؟ بابا فقط
آدماشو اونجا تنبیه میکرد ولی تهیونگ خیلی بچهست
...
اینم یکی از کادو ها تو جشن برای ۱۰۰ تایی شدنمون🤍🫐
۱۱.۲k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.