part: 22
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
انا: کسی که تهیونگ منو بهش فرخته بود ..
سرمو انداختم پایینو ادامه دادم...
انا: میخواست داخل یکی از اتاقایه اینجا اول کاری که می....
یکم تو صدام بغض به وجود امد
انا: میخواست اینجا کارشو بکنه....ک...کلی به تهیونگ التماس کردم....التماس کردم که نزارهه ....ولی عادی نگام میکرد....بعدش که مرده من ...من و برد داخل ...بزورر...می...میخواست بهم ...دست بزنهه .......به اونم التماس کردم ...ولی خو دقیقا جایی که فک کردم انیدی نیس تهیونگ پیداش شدو با کلی بحث و زدن مرده قراردادو به هم زد
کوک: تهیوونگ؟؟؟؟
انا: اره
تو نگاه جونگکوک تعجب عجیبی بود
کوک: تو داخل همین اتاق بمون ...من...من میام سری
سرمو تکون دادم وقتی جونگکوک رفت
از جام بلند شدم و رفتم جلویه ایینهه.....و پتو رو کنار زدم...لباس خوب بود...ولی نه برایه کسیی که دوسش نداریی
و چونن باید میموندم و یکم گرمم بود رو تخت نشستم و به اتاق خیره شدم و پتویی دورم ننداختم ...کم کم خسته شدم و دراز کشیدم ...و در اخرررر.......
▪ویو تهیونگ▪
جونگکوک چهار ساعت سوال پیچم میکرد که واقعا این کارو کردم یا نه؟؟
اخه وقتی میگم اره یعنی ارعع
کوک: تهیونگ..
ته: هوم؟
کوک: بخواطر انالی؟؟؟
ته: جونگگکوکک.بس کن دیگه دقیقا ۲ و نیم ساعته اینجایی سعت داره ۱ میشه پاشو برو خونتتت
کوک: وای اون دختر بد بخت هنوز تو اتاقه
ته: اشکال نداره فقط تو برگرد خونتتت
کوک؛خب بابا
جونگکوک و تا جلوی در راهنمایی کردم و بعد از خداحافظی باهاش درو بستم
و به طبقه بالا برگشتم
داشتم به سمت اتاقم میرفتم
که جلوی اتاقی که طبق حرف جونگکوک انالی داخلشه وایسادم
خوابیده،؟
اصلا لباسی داره؟؟
اروم دستگیره یه درو فشار دادن و بازش کردم
اواژور کنار تخت روشن بود و براقایه دیگه خواموش
و انالیم پاهاش رو زمین بودو به عقب رو تخت دراز کشیده بودو کاملا خواب بود( عکس اتاقو میزارم)
اونجوری خوابیده اذیت نمیشه؟؟
نور کمی که روش افتاده بود ..انگار...انگار منو بهش جذب کرده بود
درو اروم بستم و نزدیکش شدم
لباسه خیلی جذابش کرده بود
و انگار امشب یجوره خاص به چشم میومدش
نمیدونم چجوری ولی کنارش نشستم و یکی از دستان کتار سرش گذاشتم و رو اون دستم تکیه دادم و صورتم و نزدیکش کردم ولی نه زیاد
ارایشی که برای فروشش کرده بودن خیلی بهش میومد مخصوصا الان که خوابه و چشماش بستس موژه ها و تط چشش خیلی به چشم میان
دست ازادمو به سمت صورتش بردم
و انگشت اشارم و خیلی اروم دور صورتش به حرکت دراوردم
پوستشم عین پوست بچس
یه لحظه.....
▪ویو انالی▪
انا: کسی که تهیونگ منو بهش فرخته بود ..
سرمو انداختم پایینو ادامه دادم...
انا: میخواست داخل یکی از اتاقایه اینجا اول کاری که می....
یکم تو صدام بغض به وجود امد
انا: میخواست اینجا کارشو بکنه....ک...کلی به تهیونگ التماس کردم....التماس کردم که نزارهه ....ولی عادی نگام میکرد....بعدش که مرده من ...من و برد داخل ...بزورر...می...میخواست بهم ...دست بزنهه .......به اونم التماس کردم ...ولی خو دقیقا جایی که فک کردم انیدی نیس تهیونگ پیداش شدو با کلی بحث و زدن مرده قراردادو به هم زد
کوک: تهیوونگ؟؟؟؟
انا: اره
تو نگاه جونگکوک تعجب عجیبی بود
کوک: تو داخل همین اتاق بمون ...من...من میام سری
سرمو تکون دادم وقتی جونگکوک رفت
از جام بلند شدم و رفتم جلویه ایینهه.....و پتو رو کنار زدم...لباس خوب بود...ولی نه برایه کسیی که دوسش نداریی
و چونن باید میموندم و یکم گرمم بود رو تخت نشستم و به اتاق خیره شدم و پتویی دورم ننداختم ...کم کم خسته شدم و دراز کشیدم ...و در اخرررر.......
▪ویو تهیونگ▪
جونگکوک چهار ساعت سوال پیچم میکرد که واقعا این کارو کردم یا نه؟؟
اخه وقتی میگم اره یعنی ارعع
کوک: تهیونگ..
ته: هوم؟
کوک: بخواطر انالی؟؟؟
ته: جونگگکوکک.بس کن دیگه دقیقا ۲ و نیم ساعته اینجایی سعت داره ۱ میشه پاشو برو خونتتت
کوک: وای اون دختر بد بخت هنوز تو اتاقه
ته: اشکال نداره فقط تو برگرد خونتتت
کوک؛خب بابا
جونگکوک و تا جلوی در راهنمایی کردم و بعد از خداحافظی باهاش درو بستم
و به طبقه بالا برگشتم
داشتم به سمت اتاقم میرفتم
که جلوی اتاقی که طبق حرف جونگکوک انالی داخلشه وایسادم
خوابیده،؟
اصلا لباسی داره؟؟
اروم دستگیره یه درو فشار دادن و بازش کردم
اواژور کنار تخت روشن بود و براقایه دیگه خواموش
و انالیم پاهاش رو زمین بودو به عقب رو تخت دراز کشیده بودو کاملا خواب بود( عکس اتاقو میزارم)
اونجوری خوابیده اذیت نمیشه؟؟
نور کمی که روش افتاده بود ..انگار...انگار منو بهش جذب کرده بود
درو اروم بستم و نزدیکش شدم
لباسه خیلی جذابش کرده بود
و انگار امشب یجوره خاص به چشم میومدش
نمیدونم چجوری ولی کنارش نشستم و یکی از دستان کتار سرش گذاشتم و رو اون دستم تکیه دادم و صورتم و نزدیکش کردم ولی نه زیاد
ارایشی که برای فروشش کرده بودن خیلی بهش میومد مخصوصا الان که خوابه و چشماش بستس موژه ها و تط چشش خیلی به چشم میان
دست ازادمو به سمت صورتش بردم
و انگشت اشارم و خیلی اروم دور صورتش به حرکت دراوردم
پوستشم عین پوست بچس
یه لحظه.....
۲۰.۲k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.