ازدواج اجباری پارت 1 🖤
سلام گایز ببخشید چند روز نبودم سرم شلوغ بود. شرطا نرسیده بود ولی گذاشتم.
🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤
ویو ات
صبح با نوری که به چشمم میخورد از خواب بیدار شدم رفتم دستشوییو کار های لازم رو انجام دادم و رفتم پایین
+: سلام
م.ا: سلام(با لبخند)
ب.ا: سلام (با لبخند)
اولین بار بود بهم لبخند می زدند یعنی چی شده
داشتم صبحونه میخوردم که بابا گفت: ات برو وسیله هات رو جمع کن
+: چرا؟
ب.ا: ما تورو به اقای جئون فروختیم
+: چیییییییی؟(با بغض) من نمیرممممممم
ب.ا: تو غلط می کنی
+: مگه من چیکارتون کردم هاااااا؟ اشتتباه من چی بود؟ چرا باهام اینکارو میکنید؟(با گریه و داد)
م.ا: اشتباه تو اینه که به دنیا اومدی. کاش سقط میکردمت
ب.ا: برو اماده شو الان اقای جونگ کوک میاد دنبالت
+: من نمیرممم
ب.ا و م.ا: دختره ی هر.. زه گمشو برو زوددددد
با گریه رفتم بالا و وسایلم رو جمع کردم وقتی اومدم پایین دیدم یه مرد جذاب اون پایین وایستاده (اره پس چی فکر کردی😒)
رفتم اونجا وقتی رفتم دختر عمه هامم رسیدن وقتی دیدن اقای جئون اونجا وایستاده گفتن
لیا: وای چه مرد جذابی
میا: پشمام
سیا: شوهر خودمه (😐)
و همشون یقه هاشون رو که باز بود باز تر کردن و هی خودشون رو به جئون می چسبوندن که جئون رو به من کرد و گفت: انشاالله که این دخترتونه نه؟
ب.ا: بله
_: خوب خوبه چون اون هر.. زه ها بدرد نمیخورن
لیا و میا و سیا: ایششش اون که هر..زه تره
_: خفه
و جئون دست منو گرفتو برد
توماشین بودیم که سکوتو شکست و گفت: اسمت چیه
گفتم: ا... ات
_: تو بعد از این برده منی و هشت روزه دیگه هم عروسی میگیریم تو که نمیخوای رو حرف بزرگترین مافیا حرف بزنی؟ هومم
+: نه
_: افرین دختر خوب
که یهو................
بچه ها این پست باید ۸ تا لایک بخوره و ۴ تا هم کامنت داشته باشه حمایت نکنید نمیزارم
بای
🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤🩷🖤
ویو ات
صبح با نوری که به چشمم میخورد از خواب بیدار شدم رفتم دستشوییو کار های لازم رو انجام دادم و رفتم پایین
+: سلام
م.ا: سلام(با لبخند)
ب.ا: سلام (با لبخند)
اولین بار بود بهم لبخند می زدند یعنی چی شده
داشتم صبحونه میخوردم که بابا گفت: ات برو وسیله هات رو جمع کن
+: چرا؟
ب.ا: ما تورو به اقای جئون فروختیم
+: چیییییییی؟(با بغض) من نمیرممممممم
ب.ا: تو غلط می کنی
+: مگه من چیکارتون کردم هاااااا؟ اشتتباه من چی بود؟ چرا باهام اینکارو میکنید؟(با گریه و داد)
م.ا: اشتباه تو اینه که به دنیا اومدی. کاش سقط میکردمت
ب.ا: برو اماده شو الان اقای جونگ کوک میاد دنبالت
+: من نمیرممم
ب.ا و م.ا: دختره ی هر.. زه گمشو برو زوددددد
با گریه رفتم بالا و وسایلم رو جمع کردم وقتی اومدم پایین دیدم یه مرد جذاب اون پایین وایستاده (اره پس چی فکر کردی😒)
رفتم اونجا وقتی رفتم دختر عمه هامم رسیدن وقتی دیدن اقای جئون اونجا وایستاده گفتن
لیا: وای چه مرد جذابی
میا: پشمام
سیا: شوهر خودمه (😐)
و همشون یقه هاشون رو که باز بود باز تر کردن و هی خودشون رو به جئون می چسبوندن که جئون رو به من کرد و گفت: انشاالله که این دخترتونه نه؟
ب.ا: بله
_: خوب خوبه چون اون هر.. زه ها بدرد نمیخورن
لیا و میا و سیا: ایششش اون که هر..زه تره
_: خفه
و جئون دست منو گرفتو برد
توماشین بودیم که سکوتو شکست و گفت: اسمت چیه
گفتم: ا... ات
_: تو بعد از این برده منی و هشت روزه دیگه هم عروسی میگیریم تو که نمیخوای رو حرف بزرگترین مافیا حرف بزنی؟ هومم
+: نه
_: افرین دختر خوب
که یهو................
بچه ها این پست باید ۸ تا لایک بخوره و ۴ تا هم کامنت داشته باشه حمایت نکنید نمیزارم
بای
۶.۸k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.