آپدیت پارت جدید روشنایی روزم
روشنایی روزم
پارت ۲
لباس خوابم رو عوض کردم و رفتم پایین سوبین داشت قهوه میخورد و با گوشیش ور میرفت بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت قرار بود بهم بگی چرا انقدر سرد شدی و جرئه ای از قهوه خورد نفس عمیقی کشیدم و گفتم طلاق..ازت میخوام که طلاق بگیریم دیگه نمیتونم ادامه بدم!شدیدن خندید و گفت شوخی بامزه ای بود هانی جدی گفتم شوخی نبود دیگه بهت حسی ندارم از رو مبل بلند شد منم بلند شدم و گفتم میخوام فامیلیه چوی و چوی سوبین از روم برداشته شه و دیگه کسی نگه این زنه سوبینه ابروشو بالا انداخت و گفت که اینطور طلاق میخوای؟بلند گفتم آره ازت سیرم دیگه بهت احساسی ندارم هیچ احساسی تو ی قریبه ای برام پلک زدو گفت شوخیت دیگه بامزه نیست یورا!جدی گفتم من شوخی نکردم چوی سوبین ! _فکر کردم منو برای خودم میخوای!+اره اما دیگه خسته ام !_وقتی داشتی اون برگه رو امضا میکردی باید به فکر مذایا و معایب ازدواج با ی مافیا میبودی !+مذایا؟خنده داره چرا من این مذایا رو نمیبینم؟ها؟دیگه بسه بیا جدا شیم سوبین دستمو گرفت و بردم طبقه ی بالا +آی دستم ولم کن انداختم تو اتاق و کلید رو از پشت در برداشت و قفل کردو از پشت در گفت _باشه پس دادخواست طلاق رو آماده کن البته اگه تونستی بری بیرون خانوم چوی یورا ! مو به تنم سیخ شد اون چه غلطی کرد؟ ها؟درو کوبیدم و گفتم این درو باز کن سوبین با توئم !سوبیننننن!این دره لعنتی رو باز کن !ازت متنفرم (بغض)ازت متنفرم متنفرم دیگه عاشقت نیستن بهت میگم هیچ حسی بهت ندارم حالم ازت بهم میخوره قاتل عوضی روانی اشغال دیگه نمیخوامت(گریه)شبانه روز آرزو میکنم ای کاش هیچ وقت با بابام با بابات شریک نمیشود!ازت خسته ام سوبین دیگه نمیخوامت...من خسته ام
ویو سوبین
ی سری چرتو پرت بعد از اینکه درو قفل کنم گفت خیلی عصبی بودم واقعا فکر کرده میتونه انقدر راهت از دستم فرار کنه؟اوووفف
۲ساعت بعد
صدایی از اتاق نمیومد رفتم درو باز کردم که دیدم یورا به در تکیه داده و خوابیده گذاشتمش رو تخت لباسامو عوض کردم برم پیش سونگمین و دره اتاقو باز گذاشتم و رفتم
ویو یورا
از خواب بلند شدم اخخخ سرم گوشه ی در باز بود رفتم پایین و سوبین نبود مثل همیشه حالت تهوع گرفته بودم چندبار پلک زدم و آب خوردم تا حالم بهتر بشه اما که نمیتونم فرار کنم؟کور خوندی چوی سوبین لباسا مو برداشتم و تاکسی گرفتمو رفتم سمت خونه ی میا اینا زنگ درو زدم
÷ی..یورا؟این چه وضعیه؟+میتونم اینجا بمونم؟×عا..البته !وارد خونه شدم و همه چیز رو برای میا تعریف کردم ×خوب کردی!+به سونگمین بگو به سوبین نگه ÷ب..باشه!+ممنون÷ولی سوبین عصبی میشه!+جهنم دیگه میخوایم جدا شیم!×کی..میخواد از کی جدا شه؟÷س..سونگمین تو کی اومدی؟×الان یورا اینجا چیکار میکنی؟+ببین سونگمین به سوبین چیزی نگو باشه ؟×باشه نمیگم چی شده؟+ببین...
ویو سوبین
برگشتم خونه همجا ساکت بود یعنی هنوز خوابه چندبار صداش کردم ولی جوابی دریافت نکردم آروم آروم از پله ها بالا رفتم که دیدم تو اتاق نیست و دز اتاق لباس بازه چی؟رفتم تو اتاق لباس که با صحنه ای که دیدم جا خوردم لباساش نبود کجاست؟رفتم طبقه ی پایین پیش مینا و گفتم یورا کجاست؟
مینا:وسایلشونو جمع کردنو رفتن
_چ ..چی رفت؟
کجا رفت که گوشیم زنگ خورد (سونگمین)جواب دادم
_الو سونگمین
×الو سوبین یورا اینجاست چه غلطی کردی؟
_اون اونجاست؟
×آره خیالت راحت اون اینجاست!
_هه اومده پیش تو؟واقعا دلم میخواد بدونم به چه عقلی اومده خونه ی شما؟
×سوبین اینجا نمیای چرا انقدر اذیتش کردی من فقط بهت زنگ زدم نگران نشی!
گوشی رو قطع کردم فرار کردن از دست من بد تاوانی داره یورا سریع کتم رو پوشیدم و رفتم سمت خونه ی سونگمین و در زدم میا درو باز کرد
÷س..سوبین؟
_یورا کجاست؟
و سریع وارد حال شدم که یورا از جاش پرید و رنگ از رخش رفت
+سوبین؟
_یورا خانوم اینجا چه غلطی میکنی؟
×هی سوبین گفتم نیا
÷تو بهش گفتی؟
+سونگمین گفتم هیچ کی نفهمه....
پایان
پارت ۲
لباس خوابم رو عوض کردم و رفتم پایین سوبین داشت قهوه میخورد و با گوشیش ور میرفت بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت قرار بود بهم بگی چرا انقدر سرد شدی و جرئه ای از قهوه خورد نفس عمیقی کشیدم و گفتم طلاق..ازت میخوام که طلاق بگیریم دیگه نمیتونم ادامه بدم!شدیدن خندید و گفت شوخی بامزه ای بود هانی جدی گفتم شوخی نبود دیگه بهت حسی ندارم از رو مبل بلند شد منم بلند شدم و گفتم میخوام فامیلیه چوی و چوی سوبین از روم برداشته شه و دیگه کسی نگه این زنه سوبینه ابروشو بالا انداخت و گفت که اینطور طلاق میخوای؟بلند گفتم آره ازت سیرم دیگه بهت احساسی ندارم هیچ احساسی تو ی قریبه ای برام پلک زدو گفت شوخیت دیگه بامزه نیست یورا!جدی گفتم من شوخی نکردم چوی سوبین ! _فکر کردم منو برای خودم میخوای!+اره اما دیگه خسته ام !_وقتی داشتی اون برگه رو امضا میکردی باید به فکر مذایا و معایب ازدواج با ی مافیا میبودی !+مذایا؟خنده داره چرا من این مذایا رو نمیبینم؟ها؟دیگه بسه بیا جدا شیم سوبین دستمو گرفت و بردم طبقه ی بالا +آی دستم ولم کن انداختم تو اتاق و کلید رو از پشت در برداشت و قفل کردو از پشت در گفت _باشه پس دادخواست طلاق رو آماده کن البته اگه تونستی بری بیرون خانوم چوی یورا ! مو به تنم سیخ شد اون چه غلطی کرد؟ ها؟درو کوبیدم و گفتم این درو باز کن سوبین با توئم !سوبیننننن!این دره لعنتی رو باز کن !ازت متنفرم (بغض)ازت متنفرم متنفرم دیگه عاشقت نیستن بهت میگم هیچ حسی بهت ندارم حالم ازت بهم میخوره قاتل عوضی روانی اشغال دیگه نمیخوامت(گریه)شبانه روز آرزو میکنم ای کاش هیچ وقت با بابام با بابات شریک نمیشود!ازت خسته ام سوبین دیگه نمیخوامت...من خسته ام
ویو سوبین
ی سری چرتو پرت بعد از اینکه درو قفل کنم گفت خیلی عصبی بودم واقعا فکر کرده میتونه انقدر راهت از دستم فرار کنه؟اوووفف
۲ساعت بعد
صدایی از اتاق نمیومد رفتم درو باز کردم که دیدم یورا به در تکیه داده و خوابیده گذاشتمش رو تخت لباسامو عوض کردم برم پیش سونگمین و دره اتاقو باز گذاشتم و رفتم
ویو یورا
از خواب بلند شدم اخخخ سرم گوشه ی در باز بود رفتم پایین و سوبین نبود مثل همیشه حالت تهوع گرفته بودم چندبار پلک زدم و آب خوردم تا حالم بهتر بشه اما که نمیتونم فرار کنم؟کور خوندی چوی سوبین لباسا مو برداشتم و تاکسی گرفتمو رفتم سمت خونه ی میا اینا زنگ درو زدم
÷ی..یورا؟این چه وضعیه؟+میتونم اینجا بمونم؟×عا..البته !وارد خونه شدم و همه چیز رو برای میا تعریف کردم ×خوب کردی!+به سونگمین بگو به سوبین نگه ÷ب..باشه!+ممنون÷ولی سوبین عصبی میشه!+جهنم دیگه میخوایم جدا شیم!×کی..میخواد از کی جدا شه؟÷س..سونگمین تو کی اومدی؟×الان یورا اینجا چیکار میکنی؟+ببین سونگمین به سوبین چیزی نگو باشه ؟×باشه نمیگم چی شده؟+ببین...
ویو سوبین
برگشتم خونه همجا ساکت بود یعنی هنوز خوابه چندبار صداش کردم ولی جوابی دریافت نکردم آروم آروم از پله ها بالا رفتم که دیدم تو اتاق نیست و دز اتاق لباس بازه چی؟رفتم تو اتاق لباس که با صحنه ای که دیدم جا خوردم لباساش نبود کجاست؟رفتم طبقه ی پایین پیش مینا و گفتم یورا کجاست؟
مینا:وسایلشونو جمع کردنو رفتن
_چ ..چی رفت؟
کجا رفت که گوشیم زنگ خورد (سونگمین)جواب دادم
_الو سونگمین
×الو سوبین یورا اینجاست چه غلطی کردی؟
_اون اونجاست؟
×آره خیالت راحت اون اینجاست!
_هه اومده پیش تو؟واقعا دلم میخواد بدونم به چه عقلی اومده خونه ی شما؟
×سوبین اینجا نمیای چرا انقدر اذیتش کردی من فقط بهت زنگ زدم نگران نشی!
گوشی رو قطع کردم فرار کردن از دست من بد تاوانی داره یورا سریع کتم رو پوشیدم و رفتم سمت خونه ی سونگمین و در زدم میا درو باز کرد
÷س..سوبین؟
_یورا کجاست؟
و سریع وارد حال شدم که یورا از جاش پرید و رنگ از رخش رفت
+سوبین؟
_یورا خانوم اینجا چه غلطی میکنی؟
×هی سوبین گفتم نیا
÷تو بهش گفتی؟
+سونگمین گفتم هیچ کی نفهمه....
پایان
۲.۹k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.