فیک تهیونگ(پارت۶)
*از دید یونگی*
خیلی نگران یونهی ام. هنوز نیاوردنش و همینه که بیشتر عصبانی و نگرانم میکنه. اون دختر خیلی حساس و شکننده ای هست. ناگهان صدایی اومد و یونهی رو صحیح و سالم دیدم. اون ادم ها یونهی رو به صندلی بستن و رفتن.
یونگی: یونهی حالت خوبه؟ جاییت آسیب ندیده؟
یونهی: خوبم داداش نگرانم نباش:)
جونگکوک: ما خیلی نگرانت شدیم ولی الان خوشحالیم که حالت خوبه.
یونهی: ممنونم که به فکرم بودین.
*از دید راوی*
لحضه ای بعد سکوت همه جا را فرا گرفته بود اما طولی نکشید که این سکوت شکست.
یونهی: ۱۸....۱۸ سالم بود که برای کمپانی بیگ هیت تست دادم و قبول نشدم. امیدم رو از دست ندادم و برای کمپانی کیوب تست دادم و بلخره قبول شدم.۵ ماه کار اموز بودم که از ته سو خوشم اومد و ۲ سال قرار گذاشتیم و موقعی که ۲۰ سالم بود ازدواج کردیم. یک سال بعدش متوجه شدم که باردارم. دکترا میگفتن سالمه و هیچ مشکلی نداره و زایمان اسونی خواهم داشت. نه ماه گذشت و روزی که قرار بود به این دنیا چشم باز کنه، از بین رفت. بار ها با ته سو در این باره صحبت کردم ولی گوش نمی داد و فکر میکرد به دکتر پول دادم تا پسرمونو بکشه. طی چند ماه پیگیر اینکه پسرم چطور مرد بودم تا اینکه متوجه شدم به خاطر خطای پزشک بوده. دنبال پزشک اون روز گشتم تا باهاش صحبت کنم. اما کار از کار گذشته بود. اون دقیقا یک هفته پس از مرگ پسرم فوت کرده بود....پس از گذشت چند وقت دوباره تست خوانندگی دادم و الان آیدلم. یه آیدل بازنده...
جیهوپ: اما چرا برامون توضیح میدی؟
یونهی: لازم دونستم این قضیه رو توضیح بدم.بلخره ما دوستیم و دوستا از هم هیچ چیزی رو مخفی نمیکنن درست نمیگم؟
تهیونگ: اسمش....اسمش چیه؟
یونهی: جونگ هو
تهیونگ: فکر کنم منم باید یه موضوعی رو بگم. بلخره دوستا هیچ چیز رو از هم مخفی نمی کنن.
راستش من.....
ادامه دارد...
#bts #army #namjoon #jin #suga #jhope #jimin #taehyung #jk #rm #wwh #agustd #sunshin #mochi #v #golden #seven #purple #korea#seoul #kdrama #kpop #lgbt #anime #wisgoon #تکپارتی #چندپارتی #سناریو #فیک #ویسگون
خیلی نگران یونهی ام. هنوز نیاوردنش و همینه که بیشتر عصبانی و نگرانم میکنه. اون دختر خیلی حساس و شکننده ای هست. ناگهان صدایی اومد و یونهی رو صحیح و سالم دیدم. اون ادم ها یونهی رو به صندلی بستن و رفتن.
یونگی: یونهی حالت خوبه؟ جاییت آسیب ندیده؟
یونهی: خوبم داداش نگرانم نباش:)
جونگکوک: ما خیلی نگرانت شدیم ولی الان خوشحالیم که حالت خوبه.
یونهی: ممنونم که به فکرم بودین.
*از دید راوی*
لحضه ای بعد سکوت همه جا را فرا گرفته بود اما طولی نکشید که این سکوت شکست.
یونهی: ۱۸....۱۸ سالم بود که برای کمپانی بیگ هیت تست دادم و قبول نشدم. امیدم رو از دست ندادم و برای کمپانی کیوب تست دادم و بلخره قبول شدم.۵ ماه کار اموز بودم که از ته سو خوشم اومد و ۲ سال قرار گذاشتیم و موقعی که ۲۰ سالم بود ازدواج کردیم. یک سال بعدش متوجه شدم که باردارم. دکترا میگفتن سالمه و هیچ مشکلی نداره و زایمان اسونی خواهم داشت. نه ماه گذشت و روزی که قرار بود به این دنیا چشم باز کنه، از بین رفت. بار ها با ته سو در این باره صحبت کردم ولی گوش نمی داد و فکر میکرد به دکتر پول دادم تا پسرمونو بکشه. طی چند ماه پیگیر اینکه پسرم چطور مرد بودم تا اینکه متوجه شدم به خاطر خطای پزشک بوده. دنبال پزشک اون روز گشتم تا باهاش صحبت کنم. اما کار از کار گذشته بود. اون دقیقا یک هفته پس از مرگ پسرم فوت کرده بود....پس از گذشت چند وقت دوباره تست خوانندگی دادم و الان آیدلم. یه آیدل بازنده...
جیهوپ: اما چرا برامون توضیح میدی؟
یونهی: لازم دونستم این قضیه رو توضیح بدم.بلخره ما دوستیم و دوستا از هم هیچ چیزی رو مخفی نمیکنن درست نمیگم؟
تهیونگ: اسمش....اسمش چیه؟
یونهی: جونگ هو
تهیونگ: فکر کنم منم باید یه موضوعی رو بگم. بلخره دوستا هیچ چیز رو از هم مخفی نمی کنن.
راستش من.....
ادامه دارد...
#bts #army #namjoon #jin #suga #jhope #jimin #taehyung #jk #rm #wwh #agustd #sunshin #mochi #v #golden #seven #purple #korea#seoul #kdrama #kpop #lgbt #anime #wisgoon #تکپارتی #چندپارتی #سناریو #فیک #ویسگون
۱۰.۱k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.